تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
امان از دل رباب..
رفتی و رفتن تو نشد باور رباب
ای علت عزا و دو چشم تر رباب
حالا نمیشود که بمانی به خیمه؟ چون ..
آرام جان زینبی و یاور رباب
میسوخت دل میانه ی صحرای کربلا
از فرط تشنگی علی اصغر رباب
با بغض گریه زمزمه میکرد : کاش بود
بر روی نیزه جای سر تو سر رباب
ساقی خودت بشو و بگیر آب از عدو
پاشو غضب به حرمله کن لشگر رباب
اما دگر امید برایش نمانده بود
وقتی ز پا فتاده شد آب آور رباب
امیر فرخنده
تعداد بازديد : 319
دوشنبه 10 آذر 1393 ساعت: 11:27
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب