|
با من و عمر ِكَمَم دست زمان بد تا كرد
موقع قد كشي ام بود كه پشتم تا كرد
دورهايت زدي و نوبت ما شد امشب
چشم كم سوي مرا آمدنت بينا كرد
لذتي دارد عجب بوسه ي دو لب تشنه
وقت برخوردبهم زخم دو لب سر وا كرد
نوه ي فاطمه بودم سندش را دشمن
با كف پا به روي چادر من امضا كرد
همه ي صورت من قدر ِكفِ دستي نيست
دور از ديده ي تو عقده ي خود را وا كرد
عمو عباس كجا بود ببيند آن شب
به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا كرد
ناسزا گفت و به گريه دهنش را بستم
دشمنت را نفس فاطمي ام رسوا كرد
بي كفن دفن شدم اي پدر بي كفنم
داغ مجنون همه جا تازه غم ليلا كرد
دختر بي ادبي مسخره ميكرد مرا
دو سه تا پارگي از روسري ام پيدا كرد
عمر يك ظرفِ ترك دار به ضربي بسته ست
عمه بر دست مرا برده و جابجا كرد
عمه هربار كه با گريه بغل كرد مرا
ياد آن صورت نيلي شده ي زهرا كرد
قاسم نعمتی
تعداد بازديد : 81
سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت: 16:41
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)