با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر

با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر

با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر

با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر

با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر
با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت گر

با خودم میگویم ای کاش حسن یاور داشت

یا که در کودکی اش قامت رعناتر داشت

اوج تنهایی او تا آخرش در کوچه بود

قصه تنهایی اش رازی که با مادر داشت

گر بگویم فاطمه تنها بُود بیرحمی است

فاطمه کوهی کنارش حضرت حیدر داشت

روضه کوچه همان روضه قتل حسن است

بغضی از آن کوچه ها تا نفس آخر داشت

شمع جانش هر قدم کمتر ز قبلش می نمود

شوق وصل مادرش را هر قدم در سر داشت

بی کسی یعنی حسن همراز مادر تا ابد

جای شکر باقی است تا آخرش که سر داشت...

این حسین است که بیکس شده ذر دشت بلا

این حسین است که در قلب غم خواهر داشت ...

علیرضا انصاری


تعداد بازديد : 103
یکشنبه 18 اسفند 1392 ساعت: 13:49
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف