اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی

اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی

اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی

اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی

اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی
اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب هفتم محرم حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سی

اشعار شب هفتم محرم

 

حالا برای خنده که دیر است گریه کن

بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن

 

درمانده ام میان دو راهی کجا روم

چشمم که رفته است سیاهی کجا روم

 

جان رباب من به همه رو زدم نشد

دنبال آب من به همه رو زدم نشد

 

عمه تو را ز دور نشان می دهد نخواب

هی شانه رباب تکان می دهد نخواب

 

شد وقت بازی ات کمرت را گرفته ام

با احتیاط زیر سرت را گرفته ام

 

همبازی تو ساقه تیر است گریه کن

بابا نخواب موقع شیر است گریه کن

 

قنداقه ات که بست لبت باز شد علی

خندید مادرت چقدر ناز شد علی

 

افسوس مادر تو شب شادی ات ندید

چشم رباب حجله دامادی ات ندید

 

در خیمه گرم کرده خودش مجلست علی

 جای نفس بلند شده خس خست علی

 

تا پشت خیمه کار پدر سر به زیری است

تازه زمان دیدن دندان شیری است

 

دیدی که دید حرمله هم ناامیدی ام

لبخند می زند به محاسن سفیدی ام

 

خون تو را به چهره که پاشید وای من

تا خیمه صوت قهقهه پیچید وای من

 

با این لبی که مثل حصیر است گریه کن

بابا نخواب موقع شیر است گریه کن

 

قنداقه ات هنوز به بازوست مانده است

اما سر تو بند به یک پوست مانده است

 

خشکش زده دهان تو پیداست نای آن

بیرون زده سه شعبه ای از لابلای آن

 

تیری که چشمهای عمو را گرفته است

با قطر خویش راه گلو را گرفته است

 

تیری چنان کشید که گفتم کمان شکست

تقصیر تیر بود اگر استخوان شکست

 

رویت عجیب مثل کویر است گریه کن

بابا نخواب موقع شیر است گریه کن

 

رحمی به من بکن جگرم تیر می کشد

بعد از برادرت کمرم تیر می کشد

 

سر درد مادر تو مرا آب کرد و کشت

وقتی به عمه گفت سرم تیر می کشد

 

با پنجه قبر می کنم و خواهرت رسید

دارد ز حنجر پسرم تیر می کشد

 

گودال توست کوچک و گودال من بزرگ

بعد از تو عمه از جگرم تیر می کشد

 

لختی گذشت پیرزنی غرق درد گفت

یک پیرزن به گریه به یک پیرمرد گفت

 

رفتی حسین جسم تو را بوریا گرفت

وقتی که تیر بچه ما را ز ما گرفت

 

تازه شروع ضجه ما بعد از این شده

دیدم جماعتی همگی دست چین شده

 

با نیزه بلند زمین شخم می زند

دنبال راس هجدهمین شخم میزند

 

دیدم که غربتت سندش روی نیزه است

یک شیرخواره با لحدش روی نیزه رفت

 

بال و پرش جدا شد و افتاد بر زمین

از نی سرش جدا شد و افتاد بر زمین

 

در حرم زاری مکن از بهر آب

چون خجالت می کشم من از رباب

 

غم مخور ای کودک دُردی کشم

من خودم تیر از گلویت می کشم


تعداد بازديد : 205
یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف