دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�
دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت پدری که نگران سمت حرم بر می گشت پسرش را به روی دست تماشا می کرد چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد قدح چشم ت�

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت

پدری که نگران سمت حرم بر می گشت

پسرش را به روی دست تماشا می کرد

چاره سازِ همه در سینه خدایا می کرد

قدح چشم ترش پشت سرش جاری بود

کاشکی دور و برش یاور و غمخواری بود

مادری را دم خیمه نگران می بیند

حرم فاطمه را موی کنان می بیند

به لب کودک او خنده شکوفا زده بود

پدر انگار که از معرکه، دریازده بود

بینِ راه از گلوی سرخ علی تیر کشید

ولی انگار از این حنجره شمشیر کشید

مانده بود اینکه به مادر چه جوابی بدهد

پسرش را ز حرم برد که آبی بدهد

همه جا تیره شد و واله و حیران شده بود

شرفِ عرش خدا پاره گریبان شده بود

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت

پدری که نگران سمت حرم بر می گشت

بارها روی زمین خورد ولی پا می شد

کمرش داشت از این داغ علی تا می شد

عاقبت نعشِ علی را به دل خاک نهاد

چشم یک هرزه به دفن علی اصغر افتاد

بعد از آنی که تمام شهدا را بردند

به روی نیزه امام الشهدا را بردند

بعد از آنی که همه اهل حرم غارت شد

گاهوارِ علی و، مشک و علم غارت شد

بعد از آنی که تن شاه، به گودال افتاد

خواهرش بر بدن زخمی و پامال افتاد

هرزه ای آمد و در پشت حرم غوغا شد

به سرِ غارت قنداقِ علی دعوا شد

آن طرف مادر او بر سر و سینه می زد

کمر عمه سادات خلاصه تا شد

بدنش را ز دل خاک برون آوردند

مثل یک مرد، علی بر سرِ نی بر پا شد

ولی ای وای سرش را روی نیزه بستند

جگری تیر کشید و کمری بشکستند

باد می آمد و از نیزه سرش....واویلا

نوحه اهل حرم پشت سرش یازهرا

 

رضا باقریان


تعداد بازديد : 285
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 23:25
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف