شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش

شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش

شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش

شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش

شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش
شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است در بیکران شعر غوطه ور ش

شعرم تمام، لکه ای از خون گرفته است

زیرا که قلب را، سایه ای محزون گرفته است

در بیکران شعر غوطه ور شدم

وقتی تمام لهوف را ز بر شدم

دیدم به کوچه های غم گشته اند روان

یک طفل خردسال و یک مادر جوان

از مسجد آمده و قصد خانه داشت

خوشحال در کف خود، یک قباله داشت

در بین راه، حرف از خدای جلاله بود

صحبت ز ارث و ز حق و قباله بود

ناگه میان کوچه، غمی نو شکفته شد

طوفان سرد و سیاهی، دمیده شد

یک بی حیا و چندین نفر چموش

که داشتند حلقه ی ابلیس را بگوش

کردند سد راه آن طفل و مادرش

آوار گشته و ریختند، بر سرش

کردند پاره به دستش قباله را

افروختند جرقه ی غسل شبانه را

بر داغ مرگ پیمبر(ص) نمک زدند

در پیش غنچه، گلش را کتک زدند

چشمان گل، ز بی مهری اغیار بسته شد

گل تا شد و خمیده شد و شکسته شد

بر روی گل، چو دست پاییز جا گرفت

غنچه به سر زنان، دم واویلتا گرفت

همراه او، جن و ملک این نوا گرفت

قلب فلک به وسعت ارض و سما گرفت

از داغ روی گل، اینک چه ها کنیم

با گریه محشر کبری، به پا کنیم

خواهید زخم سینه ی او را دوا کنیم

بر منتقم و وقت ظهورش دعا کنیم

علی نظری(محب الحسن)

 

با تشکر از آقای علی نظری بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 119
پنجشنبه 10 مرداد 1392 ساعت: 8:51
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف