به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،

به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،

به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،

به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،

به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،
به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
به بسم الله خونینی سروده غربت او را خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را و نامیده به نام فاطمه ،

به بسم الله خونینی  سروده غربت او را
خدایی که نوشته روی عرشش ، نام بانو را
و نامیده به نام فاطمه  ، یوم الحسابش را
میان دست های او نهاده این ترازو را
دلش می خواهد این مخلوق  ، مصباح الهدی باشد
که روشن کرده با سجاده اش ، شب های کم سو را
و شمس لیله القدری که می بیند سحرگاهان
نماز بوسه ی مهتاب  در محراب ابرو را
هنوز از غربت خورشید می بارد یتیمانه
شبی که دیده باران قطره های سرخ پهلو را
قلم نه باید این تک جمله را با میخ بنویسی
هجوم تازیانه    رقص باد   و  زخم بازو  را
گشوده بال خود ، هفتاد ودو منظومه دنبالش
زمان بر خود کشیده  زخم های این پرستو را
صدای " یا حسین " از رودهای تشنه بر پاشد
غمی پر می کند سرچشمه های اشک بانو را
مربع
اجل در این خزان دارد  ز بانو اذن می گیرد
بهار هیجده ساله ! رها کن دامن او را  ...

 

ساراسادات باختر


تعداد بازديد : 131
جمعه 23 فروردین 1392 ساعت: 6:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف