![]()
|
زين وداع آتشين ، کز شهر قرآن ميکني آستان وحي را ، بي تاب و حيران ميکني
اي که با جمعي پريشان ، از مدينه ميروي قلب زهرا را ، ز حال خود پريشان ميکني
تا ابد بنياد غم ، از غصه ات ماند بپا کاخ شادي را چرا با خاک يکسان ميکني ؟
اي که مصباح هدايت هستي و فلک نجات از چه با اين اشکها ايجاد طوفان ميکني ؟
با عزيزان ميروي و ، زادگاه خويش را پيش چشم فاطمه ، خالي ز جانان ميکني
سينة بشکستة او ، رفت از يادش دگر با دلي بشکسته هجران را چو عنوان ميکني
مصطفي را قصة پيراهنت مدهوش کرد زينب از اين پيرهن بردن ، پشيمان ميکني
اي ذبيح کربلا ، جانها فداي حج تو اي که خود را در مناي عشق ، قربان ميکني
در طوافت کعبه بر گرد تو ميگردد حسين کآمدي ، در بيت حق ، تجديد پيمان ميکني
اشک بيت الله ميجوشد ، ز چشم زمزمش از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران ميکني
کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد اي حسين اين حرم را ، ز فراقت ، جسم بي جان ميکني
مروه گردد بي فروغ و ، بي صفا گردد صفا کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان ميکني
نهضت خونين تو ، سرمشق آزادي بود بهترين تعليم را ، از درس قرآن ميکني
جان فداي تربت تو ، اي طبيب جسم و جان درد عالم را به درد خويش درمان ميکني
ابر رحمت ميشود ، اين چشمة اشکت ز آن ، تاريک قبرت ، نور باران ميکني
نام شاعر:حبيب چايچيان
تعداد بازديد : 613
پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 9:14
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)