تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
علی اصغر(ع(-شهادت
وقتش نبود، زود بهارت خزان گرفت
اصلاّ چه بی مقدمه و ناگهان گرفت
حتی ملک به آن چه که شد، مات و خیره ماند
وقتی خدا وفای تو را امتحان گرفت
نائی نمانده بود به اعضای کوچکت
یا بود، تیر مانده ی تاب و توان گرفت
می خواستی که خون نشود قلب مادرت
امّا نشد، وَ تشنگی از تو امان گرفت
با تیر، راه گریه که سد شد رباب گفت:
طفل عزیزم آب مگر خورد، جان گرفت؟
عشقی شگفت بین تو با او وجود داشت
تا پاره شد گلوت، دل آسمان گرفت
می سوخت کاش در دل نیزار، بارها
آن تیر که گلوی تو را در دهان گرفت
تعداد بازديد : 169
پنجشنبه 20 مهر 1391 ساعت: 9:55
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب