دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا

دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا

دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا

دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا

دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا
دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست کبوتری شده بود، آشیانه ای می خوا

دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست

برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست

کبوتری شده بود، آشیانه ای می خواست

و دانه از کرم نازدانه ای می خواست


که ناگهان خبر آورد جبرئیل امین

هبوط کرده ز جنت، ملیکه ای به زمین


ملیکه ای که بهشت است طلعت چشمش

شنو، تلاوت "نور" است صحبت چشمش

مسیح، دست به دامان قدرت چشمش

شفاست بارش باران رحمت چشمش


نسیم رحمت دلدار بر حسین (ع) وزید

دوباره غنچه ی یاسی به باغ خانه دمید


چقدر خنده ی او مثل خنده ی زهراست

به چشم هاش، خدایا چه محشری برپاست

شگفت تر ز مسیحایی دم عیسی ست

که دست کوچک او باب حاجت دنیاست


بیا و دست به دامان این شفیعه بمان

که او ز فاطمه دارد برات، خط امان

شاعر : عليرضا قنادي


تعداد بازديد : 215
شنبه 11 شهریور 1391 ساعت: 0:35
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف