بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند
بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید

 

هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید

 

در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند ؟

 

بیمار را به ناقه به زنجیر کِی کنند؟

 

ذالنون موج حادثه ایوب کربلاست

 

یوسف به نیزه دیده و یعقوب نینواست

 

چشمش بخون نشسته و از اشک خشک بود

 

همواره یاد علقمه و دست ومشک بود

 

دیده سر بریده ی هجده ستاره را

 

او دیده غارت حرم و گوشواره را

 

در امتحان صبر ورضا سربلند شد

 

ناموس او به پیش نگاهش به بند شد

 

بیمار بود وذکر دعا بود بر لبش

 

تفویض کرد امر کفالت به زینبش

 

آیینه ی تمام قد صبر وتاب بود

 

او دلخوشی آخر قلب رباب بود

 

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید

 

هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید

 

در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند ؟

 

بیمار را به ناقه به زنجیر کِی کنند؟

 

با حنجری که خسته ز فریاد و آه بود

 

هر جا رسید قافله را نور راه بود

 

همراه زینبش که شده قبله ی بلا

 

رسوا نمود دشمن خود را به خطبه ها

 

میگفت : من ز مقتل احساس آمدم

 

من از کنار پیکر عباس آمدم

 

میگفت : من گواه به داغ ربابه ام

 

من شاهد گلوی علی و سه شعبه ام

 

میگفت : داغ قاسم وجعفر بدیده ام

 

من پاره پاره  پیکر اکبر بدیده ام

 

میگفت وگفت تا که امان برد گریه اش

 

زیرا به یادش آمده داغ رقیه اش

 

داغ رقیه سخت ترین داغ کربلاست

 

تا روز حشر روضه ی هر روز هل اتاست

 

ماتم کشید و شکر خدا را ادا نمود

 

دل را به حکم حضرت ایزد رضا نمود

 

شاعر: مجید خضرایی

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید

 

هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید

 

در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند ؟

 

بیمار را به ناقه به زنجیر کِی کنند؟

 

ذالنون موج حادثه ایوب کربلاست

 

یوسف به نیزه دیده و یعقوب نینواست

 

چشمش بخون نشسته و از اشک خشک بود

 

همواره یاد علقمه و دست ومشک بود

 

دیده سر بریده ی هجده ستاره را

 

او دیده غارت حرم و گوشواره را

 

در امتحان صبر ورضا سربلند شد

 

ناموس او به پیش نگاهش به بند شد

 

بیمار بود وذکر دعا بود بر لبش

 

تفویض کرد امر کفالت به زینبش

 

آیینه ی تمام قد صبر وتاب بود

 

او دلخوشی آخر قلب رباب بود

 

بر روی نیزه بسته سر شیرخواره دید

 

هم سینه ی شکسته و هم گوش پاره دید

 

در قلب عشق تیزی شمشیر کِی کنند ؟

 

بیمار را به ناقه به زنجیر کِی کنند؟

 

با حنجری که خسته ز فریاد و آه بود

 

هر جا رسید قافله را نور راه بود

 

همراه زینبش که شده قبله ی بلا

 

رسوا نمود دشمن خود را به خطبه ها

 

میگفت : من ز مقتل احساس آمدم

 

من از کنار پیکر عباس آمدم

 

میگفت : من گواه به داغ ربابه ام

 

من شاهد گلوی علی و سه شعبه ام

 

میگفت : داغ قاسم وجعفر بدیده ام

 

من پاره پاره  پیکر اکبر بدیده ام

 

میگفت وگفت تا که امان برد گریه اش

 

زیرا به یادش آمده داغ رقیه اش

 

داغ رقیه سخت ترین داغ کربلاست

 

تا روز حشر روضه ی هر روز هل اتاست

 

ماتم کشید و شکر خدا را ادا نمود

 

دل را به حکم حضرت ایزد رضا نمود

 

شاعر: مجید خضرایی


تعداد بازديد : 191
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 12:53
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف