loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 613 چهارشنبه 05 آبان 1395 نظرات (0)

امام_سجاد علیه السلام
.

با  گریه اش  زمین  و  زمان گریه میکند
این نیمه جان به قیمتِ جان گریه میکند

باید به جای آبِ وضو ، ظرفِ اشک برد
او  بی گمان ،  بدونِ  امان  گریه میکند

یادِ  " فَقَطَّعوه..." نفسش قطع میشود
وقتی که  با  صدای  اذان گریه میکند

این قدکمان ، اگر که سرش تیر میکشد
دارد  به یادِ   تیر و کمان  گریه میکند

با دست اگر دهانِ خودش را گرفته است
باور کنید   یادِ  سنان  گریه  میکند!

قصاب های شهر ، همه میشناسنش...
با ذِبحِ گوسفند ، چنان گریه میکند

باید بپرسد : آب به قربانی داده اند؟!
بعدش همان  کنار ِ دُکان  گریه میکند!!

کنجی نشست ُ  آهِ  لبش شد "ابالغریب"
یعنی  به یادِ  آبِ  روان گریه میکند

جایی حصیر  دید و بِهَم ریخت صورتش
یادِ  تنی که ریخت در آن گریه میکند

بابا کفن نداشت ، تنش پیرُهن نداشت
با  داغِ   پیکری  عریان گریه میکند

آنقدر سخت قالبِ  عباس جمع  شد
آنقدر  که  تمامِ  جهان گریه میکند

از خاطراتِ  شامِ غریبانِ  سوخته
آقا  هنوز  هم  نگران  گریه میکند

...

آقا هنوز دم به دم از حال میرود
از خیمه گاه تا دلِ  گودال میرود

یک   گوشواره دیده  و  آشفته خو شده
یک شیرخواره دیده،دلش زیر و رو شده

حال و هوای   قافله یادش نرفته است
اشکِ رباب و حرمله یادش نرفته است

سرها   بریده   بود ،  نفس ها  بریده بود
هر گوشه خونِ تازه ی گوشی چکیده بود

یادش نرفته ،  دید که غوغاست پیشِ او
گیسوی شعله  مقنعه میخواست پیشِ او

گاهی  که  داغِ  سینه  سبکتر نمی شود
راضی به جز شکستنِ این سر نمی شود

دارد  امام   میشکند  سر  برای چه؟!
عمّه سرش نداشته معجر برای چه؟!

اما   دوباره  ،  میرود  از  کربلا  به شام
دارد دوباره میبرد این روضه را به شام

با  هر   نفس ،  تمامِ   تنش  تیر  میکشد
این " آه " را  به  سختیِ  زنجیر  میکشد

آتش  گرفته  باز  ،  عزادارِ  آتش است
جاهای گودِ روی سرش کارِ آتش است

نامش علیست ، پس کفِ افسوس میزند
لطمه   به پای   روضه ی  ناموس میزند

دشنام های  شام ،  زبان های بی ادب
یک  مُشت  چشم چران های بی ادب

رقصیدن و تکانِ سر  و  نیزه دارها
پرتابِ  سنگِ کینه  زِ  گوشه کنارها

آنقدر  دستِ   سنگ زدن ها   دراز شد
حتی سری که بسته به نی بود باز شد!!

اینکه  لبِ  امام   صدا خورد کم نبود
افتاد  در  شلوغی و پا خورد کم نبود

با دستِ بسته ، روحِ عبادات را زدند
با  پایکوبی   عمه ی سادات را زدند

دارد  مرور   میکند   این  سرگذشت را
شطرنج و می ، وَ چوب ُ سرِ بینِ طشت را  

حالا که  سوخته  جگرش  رفتنی شده
از دست رفته چشمِ ترش  رفتنی شده


حبیب_نیازی

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 70
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 1091
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 13,304
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 92
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 16,705
  • بازدید ماه : 24,032
  • بازدید سال : 398,832
  • بازدید کلی : 22,645,793