عید مبعث - 3

عید مبعث - 3

عید مبعث - 3

عید مبعث - 3

عید مبعث - 3
عید مبعث - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده امشب جهان رشک جنان امشب زمی

امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده

امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده

امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده

امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده

امشب محمد کرده بر تن خلعت پیغمبری

یا گوش شو تا بشنوی یا چشم شو تا بنگری

*****

ای مکه احمد آمده آغوش خود را باز کن

ای کعبه بر دور سر آن جان جان پرواز کن

ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن

ای آفرینش یک صدا آهنگ وحدت ساز کن

ای جامعه بیدار شو قرآن صلایت می زند

فریاد زن پاسخ بگو احمد صدایت می زند

*****

یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را

ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا

تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا

ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ

این خلق خواب آلوده را بیدار کن بیدار کن

اقرأ بخوان اقرأ بخوان تکرار کن تکرار کن

*****  

تو سروران را سروری تو رهبران را رهبری

تو از تمام انبیا هم بهتری هم برتری

تو کشتی توحید را هم ناخدا هم لنگری

تو اولین روشنگری تو آخرین پیغمبری

پیغمبران یک کاروان، تو کاروان سالارشان

پابست تو، با دست تو وا شد گره از کارشان

*****

ای آشنای عالمی ای عالمی بیگانه ات

ای سینه ی صافی دلان لبریز از پیمانه ات

ای کل عقل و عقل کل ای عاقلان فرزانه ات

ای شمع جمع عالمی ای مهر و مه پروانه ات

سنگ تو باید سینه ی نا اهل ها را بشکند

تا حمزه ات پیشانی بوجهل ها را بشکند

*****

ما بر تو از صبح ازل حکم خطیری داده ایم

ما بر تو تا شام ابد خیر کثیری داده ایم

ما خلق را مانند تو مهر منیری داده ایم

ما بر تو مانند علی شمشیر و شیری داده ایم

ای وهم گم در جاه تو پیوسته تابان ماه تو

پیغمبر محبوب ما دست علی همراه تو

*****

ای در بدن جانت علی تسلیم فرمانت علی

تفسیر قرآنت علی شمشیر برانت علی

آغاز و پایانت علی پیدا و پنهانت علی

شیر خروشانت علی اول مسلمانت علی

بر قله ی اندیشه ها پرواز کن پرواز کن

راهی که باید طی کنی با یا علی آغاز کن

*****

ای تا قیامت جاودان اسلام تو آئین تو

ای نقش لبخند خدا روی لب خونین تو

دشمن هم از کف داده دل بر منطق شیرین تو

قرآن و عترت تا ابد رمز بقای دین تو

باز از حرای دیگری پیغمبری آغاز کن

دام نفاق و فتنه را از پای امت باز کن

*****

با اتحاد دشمنان ایجاد گشته خیبری

تا بشکند ارکان آن تا بر کند از آن دری

ای کاش تا بار دگر آید به میدان حیدری

آید به میدان حیدری با ذوالفقار دیگری

فریاد، یا للمسلمین آیا شود از آستین

بار دگر آید برون دست امیرالمؤمنین

*****

ای حیدر خیبر شکن پیروز این میدان تویی

ای حجت ثانی عشر هم نوح هم طوفان تویی

هم مصلح کل بشر هم حامی قرآن تویی

امّید محرومان تویی فریاد مظلومان تویی

ای آفتاب دل برآ از پرده ی غیبت درآ

ای غیبت کبری برو ای دوره ی هجران سرآ

*****

ای سینه ی مجروح ما مجروح طول غیبتت

در بعثت جدت همه چشم انتظار بعثتت

خورشید مکه کی رسد صبح طلوع نهضتت

بت های عالم بشکند با دست عزم و همتت

ای موسی دوران بیا ای عیسی قرآن بیا

ای نوح کشتیبان بیا عالم شده طوفان بیا

*****

باز آ که بی تو شیعه را جز خون دل در کام نیست

بازآ که امت را به دل آنی دگر آرام نیست

از حق به غیر حرف حق از دین بغیر از نام نیست

اسلام بی خط شما با ا... قسم اسلام نیست

تا ماه و خورشید و فلک تا عالمند و آدمند

«میثم»، غدیر و بعثت و قرآن و عترت با همند

استادسازگار


تعداد بازديد : 161
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:40
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مبعث رسول خدا از حرا می رسد کلید در گنج لا می رسد دل از شوق دیدار پر می زند پرستوی مهر و وفا

رسول خدا از حرا می رسد

کلید در گنج لا می رسد

دل از شوق دیدار پر می زند

پرستوی مهر و وفا می رسد

ز دل عقدۀ درد وا می شود

طبیب دل و دردها می رسد

گرفته به کف رایت عدل را

به فریاد هر بینوا می رسد

درخت غم از ریشه بر می کند

به دل ها امید و رجا می رسد

ز دارالشفای خدا مرهمی

به رخم دل مبتلا می رسد

الا غم نصیبان درد آشنا

بیائید کان آشنا می رسد

سبک بال از دامن کوه نور

خرامان ز غار حرا می رسد

گشائید چشم و نگاهش کنید

که خورشید ملک ولا می رسد

شکوفایی باغ سبز خداست

گل سرخ باغ خدا می رسد

به باغ خزان دیدۀ روزگار

شکوه بهاران فرا می رسد

گزیده ترین بندگان خدا

برای بشر رهنما می رسد

ز نو شوری اندر جهان افکند

ز عرش خدا این نوا می رسد

که منسوخ شد شیوۀ جاهلی

ره و رسم صدق و صفا می رسد 

جهان ظلمت ستان کفر است و شرک

که انوار شمس الضحی می رسد

ز دل بانگ توحید سر می دهد

منادیِ قالو بلی می رسد

ز گرد ره آن خدایی خصال

به چشمان ما توتیا می رسد

به اعجاز قرآن و لطف کلام

به تسخیر دل های ما می رسد

منات و هبل زیر پا افکند

بساط ستم را فنا می رسد

بنای زر و زور و تزویر را

شکستی عظیم از قفا می رسد

ز بُستان توحید گل می دمد

نسیمی ز باد صبا می رسد

در امواج دریا به کشتی دین

به امر خدا نا خدا می رسد

ز نای دل انگیز ختم رسل

نوای خوش ربّنا می رسد

به امر خدا جبرئیل امین

به دیدار آن مه لقا می رسد

سر و سرور و سیّد کائنات

مهین خاتم الانبیا می رسد

علی می دهد دست بیعت به او

به همراهی اش مرتضی می رسد

سخن را نه یاریِ وصفش بود

بیان را به مدحش کجا می رسد؟!

رسول خدا و حبیب خدا

خطابش به عرش علا می رسد

خدا کرده وصفش به قرآن خویش

کجا قدرت ماسوی می رسد؟

براتی چنین گوید از جان و دل

رسول خدا مصطفی می رسد  

عباس براتی پور


تعداد بازديد : 237
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
یا محمد ای خرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو هر زمان گل واژه هایت تازه تر بلکه از هستی بلند

یا محمد ای خرد پابست تو

ای چراغ مهر و مه در دست تو

هر زمان گل واژه هایت تازه تر

بلکه از هستی بلند آوازه تر

ختم شد بر قامتت پیغمبری

این تو را باشد دلیل برتری

خط پایان را تو می پویی و بس

حرف آخر را تو می گویی و بس

غیرت و مردانگی آئین توست

عزت زن در حجاب دین توست

بر همه اعلام کن زن برده نیست

برده ی مردان تن پرورده نیست

دین اسلامت مسلمان پرورد

بوذر و مقداد و سلمان پرورد

مکتب تو مکتب عمارهاست

این کلاس میثم تمارهاست

ما تو را زهرای اطهر داده ایم

شیر مردی مثل حیدر داده ایم

ما تو را دادیم در بین همه

یک خدیجه یک علی یک فاطمه

ما کویر تشنه، تو آب حیات

ما غریقیم و تو کشتی نجات

ما به قرآن دست بیعت داده ایم

از ازل با مهر عترت زاده ایم

عترت و قرآن نجات عالمند

چون دو انگشت محمد با همند

شیعه با قرآن و عترت داده دست

نیست در قاموس او حرف از شکست

شیعه قرآن از حسین آموخته

شیعه پای این چراغ افروخته

شیعه بحر موج خیز غیرت است

شیعه فریاد کتاب و عترت است

شیعه از آغاز ره آگاه بود

پیرو قرآن و آل ا... بود

شیعه را با خون برابر ساختند

شیعه را از مهر حیدر ساختند

ما امانت دار این پیغمبریم

هرگز از قرآن و عترت نگذریم

تا به عالم دودمان آدمند

شیعه و قرآن و عترت با همند

آنچه موسی در دل سینا ندید

چشم ما در چارده معصوم دید

آسمان وحی زیب دوش ماست

چارده خورشید در آغوش ماست

باغ رضوان تا ابد سرمست ماست

چارده معصوم گل در دست ماست

چارده قرآن و یک تفسیر شان

چارده آیینه یک تصویر شان

چارده پیکر ولی یک جانشان

هر چه جان دارد خدا قربانشان

استادسازگار


تعداد بازديد : 189
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مبعث زمین محله اصحاب آسمان شده بود زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود در آن دمی كه تمام فضای غار

زمین محله اصحاب آسمان شده بود

زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود

در آن دمی كه تمام فضای غار حرا

پر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود

مكان ز نقطه پایان راه غار حرا

مسیر سبز رسیدن به لا مكان شده بود

دلش ز نعمت خواندن دلی وسیع و بزرگ

به طول عرش و به پهنای كهكشان شده بود

نزول آیة اقرأ باسم ربّك نیز

به سوی دشت وسیع دلش روان شده بود

به آدم و به خلیل و حكیم حق و مسیح

هر آن چه را كه خدا گفته بود، آن شده بود

برای دختركی بی‌گناه و زنده به گور

مجیب و منجی و محبوب و مهربان شده بود

چهل بهار پیاپی برای او گل سرخ

عروس حجله مرغ ترانه‌خوان شده بود

بلال بود و صدا بود و دشت مأذنه‌ها

محل رویش صدها گل اذان شده بود

علی اکبر بهرامیان


تعداد بازديد : 227
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
الا ای باده نوشان بعثت آمد زمان می کشی و عشرت آمد بود میخانه دار عشق و سرمد بود ساقی سر مستا

الا ای باده نوشان بعثت آمد  

زمان می کشی و عشرت آمد  

بود  میخانه دار عشق و سرمد

بود ساقی سر مستان محمد

رحیق عشق سرشار از شراب است

جهان مست از می ختمی مآب است

خراب از نعره اش بتخانه ها شد

که باز امشب همه میخانه ها شد

الا ای عاشقان شاه حجازی

زبتها می کند او پاک بازی

ز دو عالم چهل شب او جدا شد

کنشت و دیر او یکسر حرا شد

چهل شب با خدا دمساز او بود

وجودش غرق در دریای هو بود

تهی از غیر و پر از دوست گردید

به چشم خویشتن معبود خود دید

محمد با هو الهو روبرو شد

که گرم عشق  و راز و گفتگو شد

به یک برق تجلی گشت بیهوش

که افتاد  او خدا بردش در آغوش

هدایایی برش از داور آمد

به فرق او در امشب افسر آمد  

به حق یکسر سر تعظیم بگرفت

که هر چه بود او تعلیم بگرفت

پر از علم لدنی سینه اش شد

منور تا ابد آیینه اش شد

به مستی جانب میخانه رو کرد

گل گلخانه اش مستانه بو کرد

میان میکده فرخنده یارش

چهل شب بود چون چشم انتظارش

خدیجه لعل لب یکباره وا کرد

سلامی گرم او بر مصطفی کرد

بگفتا یا محمد البشارت

به تو از بهر تبلیغ رسالت

چهل شب قسمتم گر شد جدایی

ولی بینم جمال کبریایی

چهل شب بی تو بر من شد چهل سال

ولیکن روی بر من کرد اقبال

چهل شب من کشیدم بی تو بس رنج

ولی در خویش کردم جستجو گنج

چهل شب گر مرا از تو جدا کرد

ولی بر ما خدا کوثر عطا کرد

سرا پا مصطفی در تاب و تب شد

که روز روشن او هم چو شب شد

که جبریل امین با امر سرمد

رسید و گفت قُم قُم یا محمد

زمان عشق بر ذوالمن رسیده است

که نابودی اهریمن رسیده است

خلیل کاظمی


تعداد بازديد : 185
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مبعث وقتی شکوفا شد گل امید آنروز گل های عشق ومعرفت روئید آنروز دروسعت هفت آسمان غرق توحید جب

سینۀ پاکم شده غار حرا

پیک خدا آمده در این سرا

نای وجودم دم احمد گرفت

تا نفسم بوی محمّد گرفت

از طرف داور ربّ جلیل

روح شدم با نفس جبرئیل

بوی خدا خیزد از آب و گلم

آیۀ «اقرا» شده ذکر دلم

من سفر غـار حرا کرده‌ام

من ز محمّد خبر آورده‌ام

غار حرا مرکز وحی خداست

مشرق خورشید سپهر هداست

ای ملک وحی سخن ‌ساز کن

عقدۀ نگشوده ز دل باز کن

آن چه که گفتند به احمد بگو

حکم خدا را به محمّد بگو

محمّد ای بر تو سلام خدا

بخوان بخوان بخوان به نام خدا

بخوان بخوان به نام ربّ‌ الفلق

کـو خلـق‌ الانسـان مـن علق

بخوان بنام خالق ذوالکرم

بخوان به نام علّم بالقلم

به نام آن که عِلم از او شد عَلَم

«علَّم‌ الانسانَ ما لم یعلم»

چند می و مطربی و سرخوشی

چند پدرها پی دختر کشی

چند روی تختۀ سنگ حرا

ای به تو محتاج جهانی برآ

چند جفا؟ چند ستم؟ چند جنگ؟

چنـد خدایـان بشـر چوب و سنگ؟  

آینه‌ات را سپر سنگ کن

خنده بزن چهره ز خون رنگ کن

حافظ دین تو خداوند توست

اسلحۀ تو گل لبخند توست

ما به تو حکم ازلی داده‌ایم

بت‌شکنی مثل علی داده‌ایم

ای بشریت همه مرهون تو

کتاب ما کتاب قانون تو

مکتب تـو فاطمـه می‌پرورد

فاطمه ای که حسنین آورد

مکتب تو مربی زینب است

زینب تو حافظ این مکتب است

مکتب تو کلاس عمارهاست

مربی میثم تمارهاست

پیمبران جمله بشیر تواند

بشیر بعثت و غدیر تواند

تو نور اول، نبی آخری

تو از تمام انبیا برتری

آدم خاکی کفی از خاک توست

تو یـم نـور، او گهر پاک توست

خیز و بزن بر همه عالم صلا

تا برهانی همه را از بلا

مشعل تابندۀ این جمع باش

آب شو و خنده کن و شمع باش

رهبر کل، رسول کل، عقل کل

عقل نخستینی و ختم رُسُل

ای ز ازل امام پیغمبران

خوب‌تر از تمام پیغمبران

مسند بعد تو جای علی است

دین تو امضا به ولای علی است

 

کیست علی؟ دست تو شمشیر توست

یک تنه در جنگ احد شیر توست

بازوی شیرافکن تو حیدر است

فاتح بدر و احد و خیبر است

تو شهر علم استی و حیدر درت

کیست علی تمامی لشکرت

علی همان حیدر کرار توست

تیغۀ شمشیر شرر بار توست

کفـه و شـاهین عـدالت علی است

لحم و دم و روح رسالت علی است

نجاتِ امت تو دریا علی است

تمامِ لشکر تو تنها علی است

این سخن از لوح خدا منجلی است

کیست علی احمد و احمد علی است

بعد تو بر خلق علی امام است

بعثت بی ‌غدیر ناتمام است

تا به ولایت نشود متکی

نیست ره واحد امت یکی

هر که به کف دامن حیدر گرفت

دسـت ورا دسـت پیمبـر گرفت

لحم و دم و نفس پیمبر علی است

روز جزا ساقی کوثر علی است

آینۀ طلعت داور علی است

شوهر صدیقۀ اطهر علی است

مهر علی تمامِ آئین ماست

حب علی حقیقتِ دین ماست

این طپش هر نفسِ میثم است

حکم خداوند همه عالم است

آنکه بـه مـا اول و آخر ولی است

بعد خدا محمد است و علی است

استادسازگار


تعداد بازديد : 255
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:36
نویسنده:
نظرات(0)
شعر بعثت سجادۀ گل امشب دلم لبریز شور وبی قراری است سرشار از عطر دل انگیز بهاری است صحن دل من از

سجادۀ گل

امشب دلم لبریز شور وبی قراری است

سرشار از عطر دل انگیز بهاری است

صحن دل من از فروغ نور امید

همچون رواق صحن ها آئینه کاری است

از کوثر جوشندۀ عشق ومحبت

امشب شب کام وشب رفع خماری است

درموسم وفصل گل افشانی بعثت

یک چشمه اشک از آبشار دیده جاری است

درگلشن هستی شکوه دوست پیداست

درهر طرف گلنغمۀ گرم قناری است

دربزم پرشور ونشاط مبعث ایدل

گفتم به طبع خود شب خدمت گذاری است

با موجی از شور وامید وشادمانی

گفتا مرا از لطف حق امیدوای است

بگذار اشک از دیدگان خود فشانم

 

تا نام سرسبز محمد را بخوانم

آن شب حرا آئینه ی نور خدا بود

آواز ذرات جهان یا ربنا بود

درخلوت اسرار و پشت پرده ی غیب

تنها محمد بود وجبریل وخدا بود

بشنید «اقراءباسم ربک»یا محمد

مبهوت درآواز گرم آشنا بود

آمد بگوشش تا صدای «قم فانذر»

سرتا به پا غرق فروغ کبریا بود

وقتی نبی سجاده ی گل پهن میکرد

سرشار از عطر مناجات ودعا بود

انوار یکتایی برویش  موج میزد

دیدار رویش آرزوی انبیا بود

اهل یقین با یاد او احرام بستند

آری محمد کعبه ی اهل وفا بود

حبریل دربین زمین و آسمانها

با این سروش جانفزا غرق نوا بود

درچشم خوداوچشمه ی خورشید دارد

بر روی دستش پرچم توحید دارد

بعثت همان گلبانگ سبز آسمانی است

بعثت همان خورشید گرم ومهربانی است

بعثت غروب نور شمع ظلمت وغم

بعثت طلوع آفتاب زندگانی است

بعثت شکوفائی نخل استقامت

بعثت بباغ دین شروع باغبانی است

بعثت ستیغ نور شد در شام ظلمت

بعثت شکوه لحظه های ارغوانی است

بعثت رسالت بود بر دوش پیمبر

آن رایت سبز همیشه جاودانی است

بعثت همان ابر پراز باران رحمت

بعثت همان خوان بزرگ مهمانی است

بعثت بشارت داشت برخلق دوعالم

بعثت همان پیک امید وشادمانی است

بعثت برای محرمان خلوت دوست

یک پرتوی از راز واسرار نهانی است

بعثت شکوه وارمغان ایزدی بود

آئینه ای زیبا زنور احمدی بود

آمد نبی تا برهمه امید بخشد

برسرد مهری زمان خورشید بخشد

آمد نبی با پرچم یکتا پرستی

برکائنات انگبزه وامید بخشد

آمد نبی تا بربلندای زمانه

با دست مهرش پرچم توحید بخشد

آمد نبی تا با یقین وعشق وایمان

دل را رهائی از غم وتردید بخشد

آمد نبی تا برعزا شادی بپوشد

با بعثت خود عاشقان را عید بخشد

آمد نبی تا با ندای حق پرستی

از بت پرستی خلق را تجرید بخشد

آمد نبی سوی تهی دستان خسته

تا آنچه از گلزار یزدان چید بخشد

آمد نبی با مذهب اسلام وتوحید

تا مردمان را مرجع تقلید بخشد

سوی خلایق با پیام نور آمد

با آیه های روشن وپرنور آمد

او خطبه های عشق را ایراد می کرد

دلهای غم آلودگان را شاد می کرد

او جوهر اندیشه ها را اوج می داد

چون آیه های نور را ایراد می کرد

ویرانی آوارهای ظلم وکین را

با دستهای عاطفت آباد می کرد

از دختران زنده درگور جهالت

با نغمه های مهربانی یاد می کرد

پیوسته از یکتاپرستی گفت وآنگه

بربت پرستان جهان فریاد می کرد

وقتی که بتها رابرون می ریخت گوئی

او کعبه را بار دگر بنیاد می کرد

او هرگرفتار ستم را ای «وفائی»

با شور آزادی خود آزاد می کرد

گرچه ز دست بت پرستان دید آزار

با خُلق نیکو خلق را ارشاد میکرد

تا بین مردم از نبوت از ولی گفت

اول رسول الله را مولا علی گفت

استادسیدهاشم وفائی


تعداد بازديد : 115
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:35
نویسنده:
نظرات(0)
جبريل در غار حرا دف مي نوازد باريد با نام تو باران اولين بار تا خاك آدم از وجودت پا بگيرد جاريست ا
جبريل در غار حرا دف مي نوازد
 باريد با نام تو باران اولين بار
تا خاك آدم از وجودت پا بگيرد
جاريست اقيانوسها در دستهايت
تا نوح در آغوش امنت جا بگيرد
چشمان تو سر چشمه ی  آب حيات است
پلكي بزن تا خضر از آن آبي بنوشد
پلكي بزن تا هر چه صحرا در زمين است
بر تن لباس آبي دريا بپوشد
دستان تو جرات به ابراهيم بخشيد
وقتي تبر با دست او پيوند مي خورد
دور خودش چرخي زد و بتها شكستند
تنها به نام نامي ات سوگند مي خورد
آتش به كوه افتاد و موسي مي رود تا
با چشم دل نور وجودت را ببيند
در طور سيناي ستبر شانه هايت
انگور شيرين رسالت را بچيند
عيسي به لبخند تو لب از لب گشاد و
اعجاز عطر تو مسيحا را علم كرد
عكس تو در آئينه ي انجيل افتاد
آن شب خدا دستان شيطان را قلم كرد
جبريل در غار حرا دف مي نوازد
اين نقطه ي پايان پنهان ماندن توست
پيغمبران پشت سر هم صف كشيدند
حالا شب موعود قرآن خواندن توست

تعداد بازديد : 139
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 22:54
نویسنده:
نظرات(0)
در حرا نور وحی پیچیده.اقرا بسم ....تن زمین لرزید آسمان تکه تکه جاری شد بر زمان وسعت خدا بارید اضطراب

در حرا نور وحی پیچیده.اقرا بسم ....تن زمین لرزید
آسمان تکه تکه جاری شد بر زمان وسعت خدا بارید
اضطرابی شگرف پیچیدش،بارالاها نمی توانم...آه
یا محمد!بخوان به نام خدا،لااله ...بگو که الاالله
اقرا بسم...شروع آزادی.کاخ کسرای ظلم ویران شد
ومحمد امانتی بردوش وارث دردهای انسان شد
با قدمهای محکم از دل شب،با طنین حضور نور آمد
دم عیسی عجین به راه افتاد،از فراسوی کوه طور آمد
عشق اول علی به او پیوست،آخرین وحی حق نمایان شد
ذکر مولا در آسمان پیچید.جلوه ی لایزال قرآن شد
عاشقانه خدیجه ی کبری،با محمد دوباره پیمان بست
سه ستاره قنوت می بستندهر چه هستی به جمعشان پیوست
*********
تا سه سال آسمان تحمل کردشاهد دردهای حضرت شد
بعد از آن نور حق به راه افتاد دعوتی راکه جنس بیعت شد
جاهلان همیشه ی ظلمت نور حق را ندیده رد کردند
وبرای نبودن خورشید،آسمان را دوباره سد کردن
نور اما دل سیاهی را با طنین حضور خود تابید
با دودست همیشه سرشارشبرزمین وسعت خدا بارید
قلبهای سیاه هم پیمان،سمت اعدام نور راه افتاد
هفت شمشیر در پی خورشیددستهاشان به چنگ ماه افتاد
روزهای سیاه طی می شدروزهای غروب یاور عشق
روزهایی شبیه عام الحزن روزهای غریب پرپر عشق
غزوه ها پشت هم گذشت ورسیدعاشقانه بهفتح کعبه ی نور
آسمان رانشاند برشانه در طلوع دوباره های حضور
لااله ...تن زمین لرزیدهر اذان اشهد بلالشرا
آسمان تا همیشه پیمان بست لحظه های همیشه سالش را
*****
بعد از آنهر چه روز می آیدسهم انسان از آسمان شماست
کنه لولاک ماخلقنا العشق تاهمیشه جهان جهان شماست

 

مریم حقیقت


تعداد بازديد : 96
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 22:49
نویسنده:
نظرات(1)
شب بود و از سپیده صدایی نمیرسید فریادهای خسته به جایی نمی رسید بت های زنده با شکم گنده، کور و کر

شب بود و از سپیده صدایی نمیرسید 

فریادهای خسته به جایی نمی رسید

بت های زنده با شکم گنده، کور و کر

آوای بردگان به نوایی نمی رسید

دوشیزه ی گیاه، دل افسرده بود، آه!

در گور خود به نشو و نمایی نمی رسید

در کام اژدها صفتان بود زندگی

موسای دیگری و عصایی نمی رسید

زندانی هوا و هوس بود نفس ما

گویی نفس نبود و هوایی نمی رسید

از کوه رحمت آمدی و عشق تازه شد

گفتی:« از این مسیر به جایی نمی رسید »

ای آخرین پیام رسان بی حضور تو

بر زخم های کهنه شفایی نمی رسید


تعداد بازديد : 131
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 22:43
نویسنده:
نظرات(0)
پیش از تو در عقایـد خود لنگ می زدند بــر دامـن پلـیـــد هـُبــَل چنـگ می زدنــد کعبه نما

پیش از تو در عقایـد خود لنگ می زدند        

    بــر دامـن پلـیـــد هـُبــَل چنـگ می زدنــد

کعبه نماد "وَدّ" و"سُواع" و "یَغوث" بود          

  مـردم به راه خدعــه و نیــرنگ می زدنـد

آرامــش از دیـار عرب کوچ کرده بــود           

 روی منــــاره ها دُهــُـل جنـگ می زدنــد

تا آنکه تو رسیــدی و بت ها شکسته شد        

    می ها خمار باده ی تو ... منگ می زدنـد

از اشتیـاق آمدنت ای سفـیــر عشــق ...        

    صدها فرشته عود و دف و چنگ می زدند

افسـوس از ابولهبانی که در طلــوع ...         

   حتـی بـر آفتـــاب تــو شبـــرنگ مـی زدند

با قلـب هـای آهنـی انگـار صـمّ و بکـم         

    فصل نزول وحی خــدا  ،  زنگ می زدند

خاکستـر از ردای تو احـرام بستـه بـود         

   وقـتی میـان کوچــه تـو را سنـگ می زدند

بر بستـری که شیـر خـــدا آرمیــده بـود       

      با قصـد کشتــــن تـو شبـاهـنــگ مـی زدند
                                              

" تَبّـت یَدا ابِی لَهـَب" اسلام زنـده است        

    تا این جهـان رسـد به سرانجام زنـده است


تعداد بازديد : 224
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 22:09
نویسنده:
نظرات(0)
یا محمد(ص) سلام ای کعبه ی دلها محمد بهار آرزوی ما محمد سرور
یا محمد(ص)

سلام  ای     کعبه ی      دلها        محمد
بهار       آرزوی          ما         محمد
سرور       سینه ی           یکتا پرستان
فروغ        دیده ی       بینا        محمد
گلستان    در    گلستان     جوشش   گل
کران     تا      بیکران  دریا      محمد
چراغ افروز        بزم         لیلةالقدر
شکوه              لیلةالاسرا        محمد
محبت    آفرین      و         مهر پرور
طراوت  بخش      و روح افزا   محمد
ظهور    مهرورزی     پای      تا  سر
حضور    عشق   سر تا پا        محمد
ز   باء    بسمله      تا     تاء    تمّت
کتاب    حسن    را    معنا       محمد
جهان  روشن   شد  از   نور  وجودش
چو    گل    شد  جلوه فرما تا    محمد
فراز   شاخه ی    طوبای هستی است
نوای     مرغ     دلها       یا   محمد.


تعداد بازديد : 531
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 7:00
نویسنده:
نظرات(0)
مگر از قله ها پيغمبري امشب فرودآمد كه جنگل پيش پايش در قيام و در قعود آمد رسول از كوه غمگينانه برصح

مگر از قله ها پيغمبري امشب فرودآمد
كه جنگل پيش پايش در قيام و در قعود آمد

رسول از كوه غمگينانه برصحرا نگاهي كرد
كه آنجا خون زيتون زارها شرب اليهود آمد

تمام كاج هاراجلجتايي ديد و مصلوبي
كه از انجيل در دستش ورق هايي كبود آمد

كشيد آنگاه طرح اشهد ان محمد را
تجلي كرد از آن بي وقفه باران شهود آمد

تلاوت كرد هرسويي احاديث شكفتن را
از آن ارديبهشتي تازه بر صحرا فرود آمد
 

چه باكي ازمترسك هاست انبوه عقابان را
كه هنگام شكوه باغ وگلريزان رودآمد

سحر آمدكجايم مي برد شور مؤذن باز
مگر در قبة الخضرا مرا اذن ورود آمد

صداي مبهم بالي ست جبراييل ازآن بالا
براي كيفر بوجهل ديگر با عمود آمد

عمودش برق زد با شعله پي در پي صدايش زد
ميان دره ي آتش تو را وقت خلود آمد

خروش وامحمد برق زذ بي پرده بالا رفت
كه كاخ سبز بين رقص آتش پنبه دود آمد

بهرغم بولهب هاي زمين اي روح مبعوثان
جهان در اقتداي چشم تو غرق سجودآمد


تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 6:46
نویسنده:
نظرات(0)
زمانِ غصّه بـود و فصلِ تـردیـد تَغافُل بـود و بـاورهای ناجـور دل گهو

زمانِ غصّه بـود و فصلِ تـردیـد
تَغافُل بـود و بـاورهای ناجـور
دل گهواره ها می سوخت هر دَم
ز داغِ دخترانِ زنده در گــور
فضا پُر بود از بـوی شقـاوت
شرارِ کافــری بیـداد می کــرد
ز دستِ جـاهلیّـت آن زمان ها
بُتِ خاموش هم فریاد می کرد
پـریدن رفته بــود از یـادِ مَـردم
پُــر از آهنگ زنجیــر آشیـــانه
شکسته بال و تن مجروح امّا
هَزاران چون بلال از تازیانه
کنـار راهِ فطـرت راهزن ها
خدای واژه ها را می ربــودنـد
تخیّل مرده بــود و شعـرها را
برای لات و عُزّی می سـرودند
کسی می خواند امّا در دلِ شب
دعایی مهـــربان و عـاشقانه
فلک هم یکصدا می خواند با او
مناجاتی که می شـد جاودانه
دلش پُر بود از اندوه و تشویش
و تنها خسته از بیداد، آن مَــرد
صمیمی با خدای خویش آنجا
دمادم دردِ ما را گـریه می کرد
شبی از کوه بـالا رفت امّا
حَرا زیر پرِ جبریل گُل کرد
سـروشِ وحی آمد باز از راه
لبِ اردیبهشتِ ایل گل کرد
تمامِ علمِ هستی را یکایک
بر او می خواند و ا و لبخند می زد
گُلِ ختـم رسالت را همان جا
به قلبِ پاکِ او پیــوند می زد
به سـوی بیکــرانِ لاجـوردی
ملایک از حَرا پــرواز کـردند
به پیشِ پای عرفانش به شادی
درِِِِِ هفت آسمان را بـا ز کردند
در این دنیــای پُـرآشوب هرگز
نبینـی بــاورِ مـا را مـردّد
دلِ مـا را به او آرام کردنــد
تمـامِ اعتبـارِ مـا محمّـد


تعداد بازديد : 115
شنبه 10 فروردین 1392 ساعت: 10:44
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تقديم به رسول اكرم(ص) جهان نبود و تو بودی نشانه خلقت همای اوج سعادت به شانه خ

 

تقديم به رسول اكرم(ص)

جهان نبود و تو بودی نشانه خلقت
همای اوج سعادت به شانه خلقت
جهان نبود و خدا با تو گفتگو می کرد
به حسن خاتمت از آستانه خلقت
فرشته ها صلوات و درود می گفتند
به خاندان تو در کارخانه خلقت
جهان و هرچه درآن پیش تار مویت هیچ!
چگونه از تو بگویم بهانه خلقت؟!
برای از تو نوشتن اجازه با عشق است
همیشه حرف و مضامین تازه با عشق است
خدا سری به زمین زد،سری زدی به زمین
دلش برای زمین سوخت،آمدی به زمین
تو آمدی به جهانی که عشق را کم داشت
هزار پنجره از آسمان زدی به زمین!
از آسمان که به جز چند طرح زود گذر
ندیده بود مگر نقشی از بدی به زمین
به یمن آمدنت مژدگانی آوردند
سبد سبد گل سرخ محمدی به زمین
به یمن آمدنت سنگ مهربان می شد
چهان پیر پس از قرنها جوان می شد
بهار عطر تو را در گلابدان می ریخت
زلال نام تو را در دل جهان می ریخت
دو بال داشت به پهنای آسمان و زمین
فرشته ای که مکان را به لامکان می ریخت
"بخوان به نام خدایت که خلق کرده تو را"
هزار مژده و معنا ازآن "بخوان" می ریخت
جهان چه داشت اگر روشنایی تو نبود
چگونه از سر گلدسته ها اذان می ریخت؟!
بهشت چیست به جز آفتاب چشمانت
گرفته است زمین را عقاب چشمانت
"ستاره ای بدرخشید و …"آن ستاره تویی
ستاره ای که به آن می شود اشاره تویی
ستاره ها و زمین دانه های تسبیح اند
و خیر اول و آخر در استخاره تویی
زمین کتاب خودش را دوباره می خواند
به هرکجا برسد مقصدش دوباره تویی
بدون نور تو راهی به سمت پایان نیست
بتاب بر سر دنیا که راه چاره تویی
بتاب آینه گردان آشنایی ها
بتاب روشنی هر چه روشنایی ها
دعای حضرت آدم قسم به نام توبود
نجات نوح پیمبر به احترام تو بود
عصای حضرت موسی به نامت آذین داشت
دم مسیح مسیحایی از سلام تو بود
خلیل دوش به دوش تو رفت در آتش
که شعله "بَرد و سلام" از طنین گام تو بود
اگر عزیز جهان بود یوسف از خوبی
اسیر حسن تو دلداده کلام تو بود
بیا سری به درختان پیر باغ بزن
به روی شانه شان چارده چراغ بزن
علی پس از تو چراغ ولایت عشق است
کنار حضرت کوثر که آیت عشق است!
دو چلچراغ،دو سرو جوان باغ بهشت
که راز خلقت آنها امامت عشق است
دوازده غزل سبز ناکرر ناب
که هرکدام به نحوی روایت عشق است
کسی شبیه تو می آید از اهالی نور
کسی که آمدن او نهایت عشق است!
نهایت همه خوابهای خوب تویی
چراغ روشن دنیا پس از غروب تویی!
نغمه مستشارنظامي


تعداد بازديد : 139
شنبه 10 فروردین 1392 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
پیامبر اکرم(ص)-مدح دارد غزل به عشق تو آغاز می شود مثل گلی که با نفست باز می شود می بارد آسمان غ

پیامبر اکرم(ص)-مدح

 

دارد غزل به عشق تو آغاز می شود

 مثل گلی که با نفست باز می شود

می بارد آسمان غزل پوش بیت هام

 هر مصرعی مسافر یک راز می شود

اسرار عاشقانه ی رندان روزگار

در صحن چشم های تو ابراز می شود

حاجت به عقل و بیّنه و احتجاج نیست

 در آیه های زلف تو اعجاز می شود

پایان راه آتش سوزان دوزخ است

 وقتی که از مسیر تو اعراض می شود

وقتی هوا هوای تو باشد فقط بلی

 پاسخ به استخاره ی پرواز می شود

نامت محمد است و در اعماق میم تو

باران و عشق و قافیه آغاز می شود


تعداد بازديد : 211
دوشنبه 09 بهمن 1391 ساعت: 0:35
نویسنده:
نظرات(0)
اباالزهرا مدد شكر ایزد كه پی زلف پریشان شده ام در شب بعثتتان حوریه باران شده ام تا كه از

 

     اباالزهرا مدد

شكر ایزد كه پی زلف پریشان شده ام

در شب بعثتتان حوریه باران شده ام

 

تا كه از محضر عرفانی حق بازایی

پای این كوه حراء سر به گریبان شده ام

 

آیه ای عرضه كن ای معتكف غار حراء

قلباً آماده بشنیدن قرآن شده ام

 

به حدیثی نبوی روح مرا تصفیه كن

كه سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام

 

تهنیت باد پیمبر شدنت مرد امین

كه در آمیخته با سیل مریدان شده ام

 

منم آن گمشده در وادی سرگردانی

كه به دستان كریم تو مسلمان شده ام

 

نبی الله ترین ای سبب خلقت انس

تازه از بعد تو حس میكنم انسان شده ام

 

بركه بی رمق و مرده دلی بودم و حال

از عنایات تو چون رود خروشان شده ام

 

بودم آن بتكده ي مملوءِ از لات و هبل

كه به دستان پسر عَمِّ تو ویران شده ام

 

حمدلله به نمایندگی از قوم عجم

روزبه* بودم و از عشق تو سلمان شده ام

(علي آمره)

*روزبه:نام ایرانی جناب سلمان


تعداد بازديد : 105
پنجشنبه 01 تیر 1391 ساعت: 15:40
نویسنده:
نظرات(0)
يا رسول الله(ص) هيچ ميداني چرا پيروز ميشد چون اسد حضرت ختمي رُسُل در جنگ بي حد و عدد چون به سر مي

يا رسول الله(ص)

هيچ ميداني چرا پيروز ميشد چون اسد

حضرت ختمي رُسُل در جنگ بي حد و عدد

چون به سر ميبست دستمالي كه زهرا داده بود

نقش بود بر روي آن سربند:يا حيدر مدد

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 177
پنجشنبه 01 تیر 1391 ساعت: 15:38
نویسنده:
نظرات(0)
يا نبي الله طي ميكنيم سمت ملاقات جاده را شايد كسي سوار كند اين پياده را وقتش رسيده است كه با گ

  يا نبي الله

طي ميكنيم سمت ملاقات جاده را

شايد كسي سوار كند اين پياده را

وقتش رسيده است كه با گريه ريختن

جبران كنيد توبه ي از دست داده را

تكريم ديگري است همين امتناع ها

پس شكر ميكنيم عطاي نداده را

ما در ركوع نافله با آبروتريم

اصلاً نخواستيم تن ايستاده را

خُدّام آستانْ هميشه جلوترند

يا رب نگير خدمت اين خانواده را

مكه شرافتش به حضور محمد است

پس قصد ميكنيم فقط مكه زاده را

گر بي علي بناست كه اين راه طي شود

مگذار پس مقابل ما راه جاده را

 

ما درب خانه اي به جز اين در نميرويم

ما بي علي كنار پيمبر نميرويم

 

خوان كريم خالي و بي نان نميشود

فقر گدا حريف كريمان نميشود

گويي نمي برد ز عنايت سعادتي

آنكه اسير زلف پريشان نميشود

اين چه حكايتي است كه اصلاً براي ما

مبعث بدون شاه خراسان نميشود

از بركت دعاي رسول است هيچ جا

در دوستي فاطمه ايران نميشود

مبعث نتيجه اي ز كرامات حيدر است

هر آنكه بي ولاست مسلمان نميشود

يكبار يا نبي و دگر بار يا علي

يا مصطفي بدون علي جان نميشود

چون شرح زندگاني مولاست خواندنيست

ورنه كسي كه پيرو قرآن نميشود

 

جبريل علي ، وحي علي و زبان عليست

قرآن بخوان رسول،كه قرآن همان عليست

 

مبهوت مانده است تماشاي خويش را

روح بلند و جلوه ي والاي خويش را

سوگند ميخوريم همه تَرك ميكنيم

بردارد از بهشت اگر پاي خويش را

اصلاً همان زمان چهل سال پيش هم

اثبات كرده بود بلنداي خويش را

آنكس امام ماست كه در ليلة المبيت

وقتي كه رفت داد به او جاي خويش را

او ماندني نبود اگر پُر نكرده بود

با مرتضي و فاطمه دنياي خويش را

از ديدن تجلي خود دست ميكشيد

ميديد تا تجلي زهراي خويش را

يا فاطمه وَ يا كه علي جلوه ميكند

وقتي نشان دهد قد و بالاي خويش را

 

نور است و در تن سه نفر جلوه كرده است

اين نور قبل خلق بشر جلوه كرده است

 

اي خاك پاي توست تمام وجودها

هفت آسمان و خلقت گنبد كبودها

اي كيسه ي هميشه كرامت ميان شهر

آقاي مهرباني و آقاي جودها

آري نماز بي تو به قرآن قبول نيست

اي اولين سلام همه در قعودها

جبريل ما چگونه تورا پا به پا شود

درماندگي كجا و مسير صعودها

قربان چشم هاي تو دار و ندارها

قربان خاك پاي تو بود و نبودها

شكرخدا قبيله ي توكامل است و بس

كوري چشم عايشه ها،اين حسود ها

 

ما باتوأيم و با همه ي خانواده ات

عالم فداي زندگي صاف و ساده ات

 

از ما مگير تاب و تب شور و شين را

حُبِ علي همان شرف نشأتين را

از ما مگير شوق سفرهاي تا نجف

مكه ،مدينه ،سامره و كاظمين را

با حب خانواده ي تو سالهاي سال

بخشيده اند آبروي عالمين را

ما نذر كرده ايم كه بيرون بياوريم

از زير دِين،اين جگر زير دين را

ما قصد كرده ايم به ياري فاطمه

نائل شويم كرب و بلاي حسين را

بوسه مزن كنار تمناي دخترت

زير گلوي كوچك اين نور عين را

 

واي از دمي كه زينب كبري رسيده بود

وقتي رسيده بود كه حنجر بريده بود

(علي اكبر لطيفيان)


تعداد بازديد : 101
پنجشنبه 01 تیر 1391 ساعت: 15:38
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار پیامبر اعظم(ص)-بعثت پیمبران همه از جای خود قیام کنید نماز رو بـه سوی مسجدالحـرا

 

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

 

 

پیمبران همه از جای خود قیام کنید

 

نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید

 

ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید

 

می طهور به دست خدا به جام کنید

 

سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید

 

ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید

 

شب امید شمـا و شب نویـد شماست

 

ادب کنید که عید خدا و عید شماست

 

پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد

 

دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد

 

خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد

 

تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد

 

خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد

 

به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد

 

خبر دهید که عید اخوّت آمده است

 

خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است

 

خبر دهید امم را که فتح باب شماست

 

خبر دهید که پایان اضطـراب شماست

 

خبر دهید که آغــاز انقـلاب شماست

 

خبر دهید که توفیق بی‌حساب شماست

 

خبر دهید که اسلام دین ناب شماست

 

خبر دهید کتـاب خـدا کتاب شماست

 

خبر دهید که ختم رسل بشیر شماست 

 

خبر دهید که مـولا علی امیر شماست

 

خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد

 

خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد

 

خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد

 

خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد

 

خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد

 

نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد

 

رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه

 

صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله

 

بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست

 

بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست

 

بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست

 

بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست

 

قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست

 

قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست

 

تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور

 

تو را زنند صدا دختران زنده به گور

 

تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی

 

تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی

 

تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی

 

تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی

 

تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی

 

تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی

 

 بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم 

 

رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم

 

محمّد ای به تو از ذات پـاک حیِّ ودود

 

همـاره بــاد سـلام و همـاره بـاد درود

 

خدای بود و تو بودی، جهان نبـود نبود

 

عدم به میمنت خلقت تـو یـافت وجود

 

خدا به نور تو از روی خویش پرده گشود

 

بشر به یمن تو بر خاک، روی طاعت سود

 

جزیره العرب از نظم تو گرفت نظام

 

جمال تـوست چراغ تجلّیِ اسلام

 

پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت

 

دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت

 

رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت

 

زدند طعنه و دادند سخت دشنامت

 

زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت

 

نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت

 

اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت

 

زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت

 

چهارده صده روشن چراغ حکمت توست

 

چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست

 

چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست

 

چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست

 

چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست

 

چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست

 

 که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان 

 

منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان

 

علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست

 

علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست

 

علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست

 

علی است با حق و حق در پی علی پویاست

 

علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست

 

علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست

 

بنای دین بقایش که هست عالمگیر

 

یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر

 

یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی

 

یقین کنید که دست خدا علی است علی

 

یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی

 

یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی

 

یقین کنید که صاحب لوا علی است علی

 

یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی

 

قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست

 

یقین کنید کـه اسـلام بــی‌ علی کفــر است

 

حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر

 

قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر

 

قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر

 

کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر

 

شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر

 

علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر

 

قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی

 

تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی


تعداد بازديد : 215
پنجشنبه 01 تیر 1391 ساعت: 15:31
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف