عید مبعث - 2

عید مبعث - 2

عید مبعث - 2

عید مبعث - 2

عید مبعث - 2
عید مبعث - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
پیامبر اعظم(ص)-بعثت آن که رخسارۀ او رنگ محبّت دارد نور توحید بود آن چه به طلعت دارد بی وضو جن و ملک نام نکویش نبرند نام او نزد خدا عزّت و حُرم

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

آن که رخسارۀ او رنگ محبّت دارد

نور توحید بود آن چه به طلعت دارد

بی وضو جن و ملک نام نکویش نبرند

نام او نزد خدا عزّت و حُرمت دارد

نام او هست صفا بخش دل اهل جهان

که به اندازۀ فردوس طراوت دارد

اوست خورشید نبّوت که ز روز خلقت

مهر او در دل هر ذرّه اقامت دارد

این همان محیی دین است که از روز ازل

به روی شانۀ خود مُهر نبّوت دارد

این همان سرو سرافراز و همیشه سبز است

که به سر در همه جا ابر کرامت دارد

این همان واسطۀ مبدأ فیض ازلی است

که ز انوار خدا نور بصیرت دارد

این همان سورۀ نور است به قرآن مبین

که دراین آیه خداوند بشارت دارد

این همان شاخۀ طوباست که در فردوس است

این همان عطر نفیس است که جنت دارد

کرد خورشید نبّوت ز حرا تا که طلوع

آسمان دید به رخ نور هدایت دارد

همه ذرّات در آن روز به حیرت دیدند

که به قدقامت خود شور قیامت دارد

سند روشن توحید پرستی با اوست

همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد

در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست

گرچه بر شانۀ خود کوه رسالت دارد

تا به معراج خدا سیر وسفر کرد شبی

آن که جبریل به او عشق و ارادت دارد

در حرمخانۀ حق محرم اسرار خداست

با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد

اوست پیغمبر رحمت که به پای میزان

برهمه اهل جهان لطف و عنایت دارد

ای وفائی به گل روی محمّد صلوات

بُردن نام رسول است که لذّت دارد

 

سید هاشم وفایی

 


تعداد بازديد : 131
دوشنبه 05 خرداد 1393 ساعت: 8:31
نویسنده:
نظرات(0)
پیامبر اعظم(ص)-بعثت خوشست در خم این گیسوان اسیر شدن به خاکبوسی این شاه سربزیر شدن خوشست خادمی این سرای را کردن در این مقام گدا بودن و امیر ش�

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

خوشست در خم این گیسوان اسیر شدن

به خاکبوسی این شاه سربزیر شدن

خوشست خادمی این سرای را کردن

در این مقام گدا بودن و امیر شدن

خوشست خاک شدن زیر پای حضرتتان

زِ یُمن گیوه ی پر مهرتان عبیر شدن

خوشست اینکه زِ طفلی به زیر سایه تان

گذار عمر نمودن، زِ عشق پیر شدن

شما کلام خدایید و در نزول منید

شما محمدمید و شما رسول منید

به نام عشق، به نام خدا، به نام نبی

بنوش باده مستانه ای ز جام نبی

بنوش باده که جبرییل می شود اینبار

همای اوج سعادت به روی بام نبی

ببین زِ عرش به سمت حراست در تنزییل

صدای بال ملائک به احترام نبی

صدای بال ملک؛ نه صدای الله است

که آمده برسد محضر مقام نبی

رسیده است بگوید: بخوان بخوان قرآن

بخوان به نام خدایت بخوان محمد جان

زبان خویش گشود و حرا منور شد

زبان گشود و به اذن خدا پیمبر شد

زبان گشود و زمان فراق آخر شد

زبان گشود و لبش از وصال حق تر شد

زبان گشود به وحی و به خلق رهبر شد

زبان گشود وَ مکه دمی معطر شد

زبان گشود به قرآن، عدوش ابتر شد

چنان که گوش بتان از تلاوتش کر شد

ندا رسید: به مکه خدا وطن دارد

بتان مکه، دگر مکه بت شکن دارد

از این به بعد رسول خداست این آقا

از این به بعد خدا حرف می زند با ما

از این به بعد صدای خداست می پیچد

به گوش خلق خدا از لب اباالزهرا

از این به بعد خدا یک خداست ای کفّار

دگر به دور بریزید آن خداها را

از این به بعد شغالند شیرهای عرب

کنار یار پیمبر، کنار شیر خدا

علی کنار نبی و نبی کنار علی

یگانه حامی وحی است ذوالفقار علی

بگو رسول که در دل تب خدا داری

بگو که ابر خدایی و وحی می باری

بگو اگر به تو خورشید و ماه را بدهند

ز وحی خواندن خود دست بر نمی داری

بگو که آمدی و باغبان عشق شدی

به خاک سینه ی ما بذر عشق می کاری

تو آمدی که بگویی علی همان زهراست

تو آمدی که بگویی منم علی، آری

تو آمدی که علی را به ما نشان بدهی

امام بعد خودت را نشانمان بدهی

تو ساغر میِ حقی، شراب ناب، علیست

به خاک میکده سوگند، بوتراب، علیست

چه سرنوشت خوشی اینکه در هوای شما

شوند عالمیان ذرّه، آفتاب علیست

سوال: بعد شما جانشین تان چه کسی است؟

هزار بار بپرسند اگر، جواب علیست

صدای کیست پس از تو که ناله زد: بابا

کسی که بسته به دستش عدو طناب علیست

صدای کیست که می گفت: ای امان بردند

میان کوچه علی را کشان کشان بردند

***

 

امیر عظیمی

 


تعداد بازديد : 109
دوشنبه 05 خرداد 1393 ساعت: 8:31
نویسنده:
نظرات(0)
پیامبر اعظم(ص)-بعثت هردل که فروزنده چو مهر و ماه است از بعثت پیغمبـــر مــا آگــاه است آئینـه ای از نور خـــداونــدی او ذکر صلــوات بر رســ

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

هردل که فروزنده چو مهر و ماه است

از بعثت پیغمبـــر مــا آگــاه است

آئینـه ای از نور خـــداونــدی او

ذکر صلــوات بر رســول الله است

 

 

تا مهر و ولا به سینه ها دمساز است

تا بـاب عنــایت الهی بـاز است

از فرش به عرش وز ازل تا به ابـد

گلبانگ محمّدی طنین انداز است

 

سید هاشم وفایی

 


تعداد بازديد : 169
دوشنبه 05 خرداد 1393 ساعت: 8:29
نویسنده:
نظرات(0)
مقام محمّد مطلع گـفتار به احترام محمّد از دل و جان می دهم سلام محمّد تا به ابد نشئه وسرمست و خراب است هر که زند جرعه ای زِجام محمّد غیر خدا کس

مقام محمّد


مطلع گـفتار به احترام محمّد
از دل و جان می دهم سلام محمّد
تا به ابد نشئه وسرمست و خراب است
هر که زند جرعه ای زِجام محمّد
غیر خدا کس نبوَد واقف شانش
عقل فرو ماند از مقام محمّد
حاشا اگر خدشه ی ناچیزی پذیرد
سلطنت بی زوالِ مدام محمّد
چشمی به تاج و سریر شاهی ندارد
هر که بوَد بنده و غلام محمّد
خورده گره کار تو گر دل،مشو محزون
وا بشود هر گره به نام محمّد

 


حمید رضا گلرخی

 

با تشکر از شاعر گرامی بخاطر ارسال این شعر

 

 


تعداد بازديد : 159
دوشنبه 05 خرداد 1393 ساعت: 8:28
نویسنده:
نظرات(0)
پیامبر اعظم(ص)-بعثت دامن کوهسار و غار حراست بانگ اقرأ بلند از همه جاست دم روح القدس ترانه ی وحی حکم اقرأ صدا صدای خداست این سروش مبارک جبری�

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

دامن کوهسار و غار حراست

بانگ اقرأ بلند از همه جاست

دم روح القدس ترانه ی وحی

حکم اقرأ صدا صدای خداست

این سروش مبارک جبریل

این ندای نجات انسان هاست

یا محمّد زمان بعثت تواست

این ندا مژده ی نبّوت تواست

ای وجودت پر از پیام خدا

ای به جان و تنت سلام خدا

ای دعایت شفای روح بشر

ای کلام خوشت کلام خدا

اشهد انّک رسول ا...

یا محمّد بخوان به نام خدا

تو به بانگ رسا به خلق بگو

وحده لا اله الاّ هو

*****

خیز بر بام چرخ پرچم زن

از خداوندی خدا دم زن

وحده لا شریک له، بر گو

این قوانین کفر بر هم زن

تبر لا اله الاّ الله

بر سر بتگران عالم زن

خیز و ابلاغ کن رسالت را

فتح کن قلّه ی عدالت را

ما تو را مجد و سروری دادیم

بر همه خلق برتری دادیم

پیش تر از ولادت آدم

به تو حکم پیمبری دادیم

به تو ای دادگستر عالم

مکتب دادگستری دادیم

خیز و توحید را تجسّم کن

پیش سنگ عدو تبسُم کن

*****

هر چه دیدی جفا محبّت کن

دل ز دشمن ببر به لبخندت

به مقام نبّوتت سوگند

به خداوندی خداوندت

که تو تا صبح حشر پیروزی

همچنان مهر عالم افروزی

*****

نغمه ی ماست در ترانه ی تو

گوهر ماست در خزانه ی تو

همه پیغمبران ما تسلیم

به تو و دین جاودانه ی تو

بهر بشکستن بتان حرم

دست ما پا نهد به شانه ی تو

آفرینش کتاب تعلیمت

کلّ ادیان شوند تسلیمت

*****

ما ز آغاز کوثرت دادیم

شیر مردی چو حیدرت دادیم

آنچه بر انبیا عطا کردیم

از تمامی فزون ترت دادیم

پیش تر از ولادت آدم

دخت توحید پرورت دادیم

ای همه انبیا مسلمانت

صلوات خدا به سلمانت

*****

ای رسول خدا ز غار حرا

بر نجات بشر دوباره درآ

باز بت ها کشیده اند سرک

ای امام خلیل با تبرآ

تا گریزد ز شهر تاریکی

آفتابا به تیغ نور برآ

چه شود با علی بیایی باز

جنگ بدری دگر کنی آغاز

*****

باز سفیانیان که حلیه گرند

در کمین چون شغال پشت سرند

باز در رخنه اُحد یاران

در هوای غنائمی دگرند

دشمنان تیغ تفرقه در دست

از هزاران طریق حمله ورند

دشمنان تیغ تفرقه در دست

از هزاران طریق حمله ورند

ای منادیّ حق دوباره بگو

وحده لا اله الاّ هو

*****

ای منادیّ وحدت اسلام

نظری کن به امّت اسلام

کی شود از حرم طلوع کند

آفتاب حقیقت اسلام

روز عید ظهور مهدی تواست

دوّمین عید بعثت اسلام

دولت او غدیر دیگر ماست

دولت عترت پیمبر ماست

*****

شیعه آیینه دار مهدی تواست

همه جا در کنار مهدی تواست

شیعه بهر نجات انسان ها

سخت در انتظار مهدی تواست

شیعه عجّل علی ظهورک گو

ایستاده است و یار مهدی تواست

شیعه در انتظار هم عهدی است

یکسوار امید او مهدی است

*****

ای تجلاّی چارده معصوم

در وجود مقدّست معلوم

عدل از اقتدار تو حاکم

ظلم در دادگاه تو محکوم

در سروشت خروش ثارالله

در ندایت صدای یا مظلوم

وارث شیر حق تو با شمشیر

داد اسلام از سقیفه بگیر

*****

شیعه فرزند حیدر و زهرا است

شیعه فریاد سیّدالشّهدا است

شیعه تفسیر کلّ قرآن است

شیعه از هر چه جز خداست جدا است

سالروز ولادت شیعه

بعثت است و غدیر و عاشورا

دار «میثم» ندا دهد شب و روز

میثم آیین میثمی آموز

 

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 219
یکشنبه 04 خرداد 1393 ساعت: 9:55
نویسنده:
نظرات(23)
پیامبر اعظم(ص)-بعثت الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم» بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم بخوان که پیشتر و برت�

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم»

بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم

بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم

بخوان که پیشتر و برتری تـو از آدم

بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم

بخوان که هر سخن توست آیتی محکم

بخوان به نام خدایی ‌که آفرید تو را

بخوان بنام کریمی ‌که برگزید تو را

الا که سیطرۀ کفر از این خبر شکند

صف سپاه شب از نیزۀ سحر شکند

اگر چه کوه بوَد خصم را کمر شکند

به تیغ عدل تو بازوی زور و زر شکند

تبر به دست، بتان را به یکدگر شکند

کمان گرفته ز بوجهلِ فتنه سر شکند

خبر دهید که دیو غرور و مستی مُرد

رسید لشکر توحید و بت پرستی مُرد

محمد ای دو جهان زیر بار منت تو

مبارک است به خلق و خدا نبوت تو

خجسته باد به عالم ظهور دولت تو

تمام نـور بـود از چراغ حکمت تو

بود حقیقت توحید درس وحدت تو

درود بر تو و دین و کتاب و عترت تو

چراغ عترت و قرآن یکی است یااحمد

به این دو عزت ما متکی است یااحمد

دو ثقل زندۀ تو اهل بیت و قرآنند

دو قطعه نور ز یک مشعل فروزانند

دو سوره‌اند که مانند نور و فرقانند

دو آفتاب که از یک سپهر تابانند

دو گوهرند که از یک صدف درخشانند

دو نخل نور که محصول یک گلستانند

به اتفاق، دو تصویر از جمال خداست

هرآنکه گشت جدا ازیکی، ز هردو جداست

تو آفتاب جهانی، جهان تو را دارد

امیر قافلـه‌ای، کاروان تـو دارد

نشسته‌ای به زمین،آسمان تو را دارد

تو باغبان جنانی،جنان تو را دارد

زمان به طول تمام زمان تو را دارد

مکان به وسعت کل مکان تو را دارد

چه مقبلان که همه مورد قبول تواند

رسول مایی و پیغمبران رسول تواند

کسی که در همه جا در کنار توست علی است

کسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است

کسی که تا ابدالدهر یار توست علی است

کسی که شیر تو و کردگار توست علی است

کسی که جان تو و جان نثار توست علی است

کسی که فاتح پروردگار توست علی است

کسی که حافظ قرآن و دین توست علی است

کسی که گفته خدا جانشین توست علی است

سلام بر تو و قدر و جلال و عنوانت!

سلام چار کتاب خدا بـه قرآنت!

سلام بر تو و یاسین و نور و فرقانت!

سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت!

سلام بر شرف و اقتدار سلمانت

سلام مکه و غار حرا بـه پیمانت

سلام بر تو و مولا علی برادر تو

یگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو

بشر رسیـد بـه آیین راستین امشب

خدا نمود برون،دست از آستین امشب

رسید حلقۀ، توحید را نگین امشب

طلوع کرد رخ آفتاب دین امشب

بتان کعبه! بیفتید بر زمین امشب

خدای را بستایید از همین امشب

ظهور مکتبِ «خیرالورا» مبارک‌باد

طلوع نور ز غار حرا مبارک باد

بشارت ای، همۀ دختران زنده به گور

محمد آمده، پـایـان گرفته سلطه زور

به گور گشت نهان، دیو کبر و جهل و غرور

فروغ دوستی از کوی دوست کرده ظهور

به شام تیره شبیخون زده است لشکر نور

محمد آمده، چشم بد از جمالش دور

رسید مژده که در ظلِّ احمدید همه

از این بـه بعد،کنـار محمدید همه

قسم بـه ذات خداوندگار حیِ قدیر

دو عید ماست یکی، این دو، بعثت است و غدیر

جهانیان همه دانیـد از صغیر و کبیـر

فقط علی است پس از مصطفی به خلق، امیر

به شهریار پیام آوران کسی است وزیر

که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر

هزار مرتبه"میثم"اگر روی سر دار

ز دامن علی و اهل بیت دست مدار

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 195
یکشنبه 04 خرداد 1393 ساعت: 9:54
نویسنده:
نظرات(0)
بر باد داده عاشقي خاكسترم را وقتي تو را ديدم زدم قيدِ سرم را ايل و تبارم كشته ي ايل و تبارت نذر ِ تو كردم والدين و همسرم را با بُردنِ نام ِ ت�

بر باد داده عاشقي خاكسترم را

وقتي تو را ديدم زدم قيدِ سرم را

 ايل و تبارم كشته ي ايل و تبارت

نذر ِ تو كردم والدين و همسرم را

 با بُردنِ نام ِ تو من معراج رفتم

فطرس شدم دادي به من بال و پرم را

 بايد براي عاشقي تَركِ قرن كرد

من آمدم اينجا ببينم دلبرم را

كويِ تو را جارو زدم با اشك و مژگان

از من نگير اين ديده يِ رُفتگرم را

گريه نشانِ قلبِ پاك و صاف باشد

از دست دادم مدتي چشم ِ ترم را

 غار ِ حرا يعني همان گوشه نشيني

بايد كمي خلوت كنم دور و برم را

***

پرسيد كه مُزد ِ رسالت را چه خواهي؟

گفتي نگه دار احترام ِ دخترم را

 گفتي كه اين خانه همان عرش برين است

گفتي فقط حيدر اميرالمؤمنين است...

رضا قربانی


تعداد بازديد : 185
یکشنبه 06 بهمن 1392 ساعت: 8:24
نویسنده:
نظرات(0)
السلام عليك يا رسول الله(ص) روز مبعث روز فخر انبياست مصطفىٰ نورٌ عَلىٰ نور خداست عيد مبعث وعده گ

السلام عليك يا رسول الله(ص)

روز مبعث روز فخر انبياست  

مصطفىٰ نورٌ عَلىٰ نور خداست  

عيد مبعث وعده گاه كبرياست  

رستگارى، مژدگانىِّ خداست   ---

  عيد مبعث وعده ى قالو بَلىٰ ست

  سرّ مكنونات هستى بر مَلاست  

بر دل كعبه  طنين  اين  نواست

  يا  رسول  الله  لفظ  كيمياست   -

--   روز مبعث مبدأ عشق و صفاست  

جلوه گاه  مظهر  نور  هُداست  

يا رسول الله ذكر ما سواست  

وعده گاه عشق بازى با خداست  

---   مصطفىٰ آئينه ى مهر و وفاست

  قلب او با روح قرآن آشناست  

نور او افزون ز نور انبياست  

سروريّش بر همه عالم رواست  

بر لب پيك خدا شور و نواست  

لفظ حاتم در ثناى او خطاست  

كشتى او مأمن شاه و گداست

  ساحلش مطلوب اصحاب رضاست  

هر چه باشد او رسول كيمياست

  او شفيع روز  فرداى شماست

  ذكر روز مبعثم يا مصطفاست  

يا رسولالله مدد ذكر خداست 

اصغر چرمی


تعداد بازديد : 163
دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت: 11:24
نویسنده:
نظرات(1)
عید مبعث مبارک کهکشان تا کهکشان از این خبر زیبا شده نامه ی آقــــــــایی آقـای ما امضــــــــا شده

عید مبعث مبارک

کهکشان تا کهکشان از این خبر زیبا شده
نامه ی آقــــــــایی آقـای ما امضــــــــا شده
خاکیان ،افلاکیان ، در رقص و آوازند ، چـون
جشن مبعث در زمین و آسمان بر پا شده
(جواد مرنگی)

صدها سلام نذر ماه جمال ســـــرمد
جان ها فدای نام آقای عشق ، احمد
اکنون که نور مبعث تابیده بر دو عـالم
فرخنده باد عید آقایمان ، محمد (ص)

(جواد مرنگی)


تعداد بازديد : 171
دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت: 11:21
نویسنده:
نظرات(0)
نجمه پور ملکی شاهد جمعه 1392/03/17 مبعث پیامبر اعظم(ص) تازه مسلمانم مسلمانِ محمد عاشق شدم امشب
 

مبعث پیامبر اعظم(ص)

 

تازه مسلمانم مسلمانِ محمد

عاشق شدم امشب به قرانِ محمد

معلوم شد سررشته كار دلِ ما

دست ابوذر بود و سلمانِ محمد

محبوب اهل آسمان ها و زمین است

ذكر حسن جان و حسین جانِ محمد

امیّد دارم كه خدا ما را ببخشد

تنها به حقّ این عزیزانِ محمد

جانم به ایمانی كه دارد این پیمبر

عشق علی مخلوط ایمانِ محمد

امشب حبیبم را حبیب الله كردند

قلب مرا اینگونه خاطر خواه كردند

مبعوث گردید آخرین پیغام آور

قربان این پیغمبر اسلام آور

او آمده انسانِ توحیدی بسازد

در این فضای كفری و سرسام آور

از جا دوباره كنده ما را اسم او، چون

اسمش بُود تكبیرة الاحرام آور

نام اباالقاسم چه غوغاها كه كرده

روی لب پیغمبرانِ نام آور

تو آسمانی هستی و روی زمین هست

معراج های تو هنوز ابهام آور

فهمیده ام كه سینۀ زهرا بهشت است

چون بوده خیلی بوسه ات الهام آور

***

پیغمبر رحمت بیا رحمت بیاور

از مكه تا یثرب بیا هجرت بیاور

موسای ما شو از دل دریا گذر كن

عیسای ما شو با دَمت بركت بیاور

پشت تمام سنگ باران ها بهشت است

جان خدیجه یك كمی طاقت بیاور

این جا فقط دزدی و غارت می شناسند

قدری برای مردها غیرت بیاور

مردان حق زیر شكنجه آب رفتند

برخیز و با اسلام خود قدرت بیاور

عمار یاسرها هنوز چشم انتظارند

دلگرمی از آیین توحید تو دارند

كار رسالت از همین حالا شروع شد

با اسم ربك عشق بازی ها شروع شد

خاكستر روی سرت داده علامت

ام ابیها بودن زهرا شروع شد

تنهایی ات حالا به اوج خود رسیده

شعب ابی طالب و هجرت ها شروع شد

پرچم به دست حمزه دادی مانده ام كه

جنگ احد یا روز عاشورا شروع شد

***

با اینكه تو پیغمبر امیّ مایی

اما سرآمد از تمام انبیایی

یك ریز می خواهم به عشقت بنویسم

تو مصطفایی مصطفایی مصطفایی

گردت همیشه بچه های كوچه جمعند

از بس كه آقا جان تو خوب و با صفایی

داری خودت را می كشی از غصه ما

بابای امت تو چقدر درد آشنایی

اما حسابی وا نكن آقا كه این قوم

اجر رسالت می دهند با بی وفایی

تو قبل اقرا گریه كردی بر حسین پس

تو اولین گریه كن خون خدایی

ای رحمت للعالمین جانم فدایت

عشق امیرالمومنین جانم فدایت

در زیر دین مصطفایند منبری ها

مدیون آن سیب بهشتند مادری ها

فردا علی گویان امیران بهشتند

چون نور چشمی تواند این حیدری ها

اربابمان را از سر لطف تو داریم

قابل ندارد به خدا این نوكری ها

مركب شدی داری سواری می دهی پس

عشق حسین است فوق این پیغمبری ها

با یا علی دل بردنت زحمت ندارد

چه زحمتی؟ تا باشد از این دلبری ها

یك روز دینت می شود آقا جهان گیر

قران و عترت با همین تاج سری ها

كار خودش را كرده بیداری اسلام

دارد به باور می رسد ناباوری ها

مهدی دعای فرجش را نیز خوانده

تا انتقام كربلا چیزی نمانده


تعداد بازديد : 243
دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت: 11:04
نویسنده:
نظرات(0)
مبعث پیامبر اعظم(ص) نوبت درست لحظه ی آخر به ما رسید انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید حوا درنگ کر

مبعث پیامبر اعظم(ص)

 

نوبت درست لحظه ی آخر به ما رسید

انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید

حوا درنگ کرد زمین سیب سرخ شد

آدم سکوت کرد قیامت فرا رسید

کشتی شکستگان و رسولان نا امید

در انتظار معجزه بودند تا رسید

از دشت ها تلاوت باران شروع شد

از کوه ها به گوش بیابان صدا رسید

تاریخ ایستاد جهان مکث کرد و بعد

فواره ای بلند شد و تا خدا رسید

پیغمبری به رنگ گل سرخ باز شد

عطر تنش به دور ترین روستا رسید


تعداد بازديد : 251
دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(0)
مبعث پیامبر اعظم(ص) به آن خدای كه بخشد به انس و جان، جان را به آن نبی كه فروغش گرفت امكان را اگر

مبعث پیامبر اعظم(ص)

 

به آن خدای كه بخشد به انس و جان، جان را

به آن نبی كه فروغش گرفت امكان را

اگر سعادت دنیا و آخرت خواهید

ز اهل بیت بگیرید حكم قرآن را

كه اهلبیت، خدا را مظاهر حلمند

كه اهلبیت همان راسخون فی العلمند

قسم به جان محمد كه سیّد دو سراست

قسم به سوره كوثر كه سوره زهراست

كه شیعه راست دو میلاد از كرامت حق

یكی به قلب غدیر و یكی به غار حراست

غدیر و غار حرا رمز وحدت شیعه است

خدا گواست كه این دو، دو بعثت شیعه است

غدیر چشمه جوشان فیض لم یزلی ست

غدیر مثل حرا یك حقیقت ازلی ست

غدیر مكتب اسلام ناب اهل ولاست

غدیر كعبه میلاد پیروان علی است

نبوّت نبوی در غدیر كامل شد

تمام نعمت حق در غدیر نازل شد

به آن خدا كه جهان وجود را آراست

به جان امّ ابیها كه حضرت زهراست

تمام هستی شیعه كه متصل به همند

غدیر و غار حرا و حسین و عاشوراست

به این چهار و به ارواح چارده معصوم

كه خط ما ز حرا و غدیر شد معلوم

خدا و احمد و قرآن و عترتند گواه

كه بی ولای علی هر عبادتی است تباه

به قلب شیعه نوشتند از ازل میثم

محمد است رسول و علی ولی‌الله

به حق كه نعمت حق شد تمام بر شیعه

علی است اول و آخر امام بر شیعه


تعداد بازديد : 151
دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(0)
مبعث پیامبر اعظم(ص) وصف تو را خدا به بیانی رسا نوشت روز ازل به یمن شما « هَل اَتی » نوشت زیباتری

مبعث پیامبر اعظم(ص)

 

وصف تو را خدا به بیانی رسا نوشت

روز ازل به یمن شما « هَل اَتی » نوشت

زیباترین قصیده ی خلقت کلید خورد

آن جا که استعاره ی چشم تو را نوشت

هفت آسمان خلاصه ی « وَالشّمس » روی توست

دیباچه ی فروغ تو را « والضّحی » نوشت

وقتی که در جهان به تجلّی در آمدی

اسرار « یا» و «سین » تو را در خفا نوشت

منظور خلقتی و خداوند از ابتدا

نام تو را به دفتر خود مبتدا نوشت

آن گاه آیه آیه تو را منتشر نمود

تشریح انبعاث تو را در حرا نوشت

نوری شد و تمام تو را در خودش سرود

در «نَجم » و «دَهر » و «نور » و « دُخان » بر ملا نوشت

آن قدر خوب و پاک و زلالی که دست حق

یک پرده از مقام تورا در «کسا» نوشت

محمودِ آفرینشی، نام تو را خدا

در هر کجا نوشت یقیناً به جا نوشت

شرح تو را خدا به بیانی دگر نوشت

تو خوبِ خوب بودی و او خوب تر نوشت


تعداد بازديد : 135
دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
سبک جدید مبعث پیمبر

سبک دست از طلب ندارم (محمد اصفهانی)

عالم صفا گرفته از مصطفی گرفته

در جشن تاج خاتم عالم صفا گرفته گرفته گرفته

باشد رسول خاتم   روحی بر این دو عالم

هر که غلام اوشد   گوید نبی محمد محمد یا محمد

محمد یا محمد

=============================

فخر رسالت امد   سلطان بعثت آمد

برخیز و یا محمد   از عرش حق بر آمد  محمد یا محمد

سلطان عرش تویی تو    مرات حق تویی تو

اقراء بخوان محمد   گشتی امام  رحمت  محمد یا محمد

==============================

دارم غمی به سینه    سلطان بی قرینه

در روز بعثت تو       من هم بیام مدینه   مدینه ای مدینه

عشقم تویی یا احمد     نامم شده محمد

فخرم اینه تو عالم   هم نامتم محمد   محمد یا محمد


تعداد بازديد : 165
جمعه 17 خرداد 1392 ساعت: 9:49
نویسنده:
نظرات(0)
دلِ سنگم ركاب ميخواهد اين نگين جاي خواب ميخواهد طفل دل زود راه افتاده جوجه ي ما شراب ميخواهد عي

 

دلِ سنگم ركاب ميخواهد

اين نگين جاي خواب ميخواهد

طفل دل زود راه افتاده

جوجه ي ما شراب ميخواهد

عيش نزديك شور بختان است

لب دريا كباب ميخواهد

دلم از داغ،رخ نتابيده است

آسمان آفتاب ميخواهد

اشك در چشم ما خدادادي است

ذات دريا حباب ميخواهد

به شب گيسوي تو ره بردن

ناله ي مستجاب ميخواهد

نفسي با علي بزن بر خاك

اصلا اين بو ، تراب ميخواهد

هم لب يار و هم لب شمشير

جگر انتخاب ميخواهد

شرح موي تورا گرفته به خويش

هر كتابي كه تاب ميخواهد

آنكه اشك مرا درآورده

جگرم را مذاب ميخواهد

مدح روي تورا سواد فؤاد

به همين بيت ناب ميخواهد

 

عجزالواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك

 

از رخت آفتاب ميريزد

از جبينت گلاب ميريزد

ذكر گنجشك تو اگر برود

كُرك و پر از عقاب ميريزد

تاك از زلف دوست بوده ، اگر

طرحي از پيچ و تاب ميريزد

بارش رحمتت به گردش دهر

آب در آسياب ميريزد

خاك خوش عطر چيست جز تن او

از دلت بوتراب ميريزد

تا كني آستين چو بهر وضو

خود الله آب ميريزد

دل تو بي حساب ميسوزد

دل من از حساب ميريزد

عرق آلود ميشود چو رُخَت

آبروي گلاب ميريزد

"مَن ذبيحي"اگر دمد ز لبت

از دو عالم جواب ميريزد

از لبم اين سخن ز دوري تو

همچو بيتي خراب ميريزد

 

عجزالواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك

 

جگرم را مكاشفات گرفت

كشورم را سپاه ذات گرفت

دل بي اختيار جبارش

دل مارا ز التفات گرفت

اشك چشمان ما به هم آميخت

دجله آمد رهِ فرات گرفت

زين بخاري كه ميرود از اشك

هم بخارا و هم هرات گرفت

بر سر اسب ناز دوري زد

رخ ما را شهي به مات گرفت

مكه را رهن داد بر كعبه

اين حياط از رخش حيات گرفت

از خداوند روز بعثت خويش

دفتري بهر خاطرات گرفت

حلقه ي گيسوان او ذاتي است

او كه سر رشته ي صفات گرفت

جوهر صوت اگر بقا دارد

از بلالش كمي دوات گرفت

موي او رخنه در حديث نمود

سلسله دامن رُوات گرفت

جعفرش پر گشود و طوفان شد

نيزه ي حمزه اش كُرات گرفت

بين بت ها جدايي افكنده

دل عزّي براي لات گرفت

باغ خود بود و نوبت آبش

چشم مارا بدين جهات گرفت

نور چشمش به مكّه رونق داد

برقِ شهري رهِ دهات گرفت

گفت با جبرئيل نعره نزن

طفل معصوم من ، صدات گرفت

گفت جبريل نيستم تنها

ذكر من نيز كائنات گرفت

 

عجزالواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك

 

راه اگر در كنار بنشيند

مركب راهوار بنشيند

جگر سنگها به خون بنشست

تا عقيقي به بار بنشيند

آبدارند تيغ هاي عرب

دجله را گو كنار بنشيند

گردن افراختم به ذاتم تا

فقرم از ذوالفقار بنشيند

شجر طور روشني بخش است

گر به نار و انار بنشيند

موسي از چوب اژدها سازد

ساحري گر به مار بنشيند

هست از امروز در پي غاري

تا كه با يار غار بنشيند

يار غار نبي است حيدر او

گو منافق به دار بنشيند

گر ميسر نشد ظهور كني

صبر كن تا غبار بنشيند

بر رهش آشكار بنشينم

شاه اگر بر شكار بنشيند

جگرم سوخت در كنار شرار

كو خليلي كه نار بنشيند؟

او به آفاق ايستاده و من

بر لبم اين شعار بنشيند

 

عجزالواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك

 

در رخ تو نمك دكان دارد

شور عشاق از آن نشان دارد

مدح لبهاي توست بر لب من

پس لبم علم قند دان دارد

حرف لب شد دو چشمم آب افتاد

لب ديده جوي روان دارد

بوسه زخمي است با صدا اما

بوسه انواع بي كران دارد

زخم هاي لب حسين عزيز

هر چه دارد ز خيزران دارد

چوب دست يزيد هم گل داد

پس حسين بر لب ارغوان دارد

چوب هم مدح آن دهان ميخواند

معني اينگونه بر زبان دارد

 

عجزالواصفون عن صفتك

ما عرفناك حق معرفتك

شاعر: محمد سهرابي

 


تعداد بازديد : 179
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:56
نویسنده:
نظرات(1)
آنچه در دل بود هوس دارم هوس او به هر نفَس دارم مبريدم ز كوى او به رحيل كاروانى پر از جرس دارم بى

آنچه در دل بود هوس دارم

هوس او به هر نفَس دارم

مبريدم ز كوى او به رحيل

كاروانى پر از جرس دارم

بى مغيلان هواى كعبه چه سود

در رهش ميل خار و خس دارم

گر شوم صيد ابرويت، سوگند

رغبت گوشه قفس دارم

آنچنانم به زلف تو دربند

نه ره پيش و راه پس دارم

 

آرزويم زيارت است بيا

دل مهيّاى غارت است بيا

 

بى تو روح الامين چه سود دهد؟

بى جمالت يقين چه سود دهد؟

دستگيرم نباشد ار شالت

لفظ حبل‏المتين چه سود دهد؟

گر نباشد على خطيب دلم

خطبه متّقين چه سود دهد؟

گر تو چوپانى مرا نكنى

لقبى چون امين چه سود دهد؟

نرود گر سرم به مقدم دوست

پينه‏هاى جبين چه سود دهد؟

 

بى عروج تو بهر من هر شب

دست، كوتاه و بر نخيل، رطب

 

كو خليلى كه نار باز شود

در لطف از كنار باز شود

امر كن دلبر خديجه پسند

تا دلم سوى يار باز شود

در مقامى كه شاهد است على

كى لبم سوى كار باز شود

گر، به غم مونس توأم اى كاش

درِ غم صدهزار باز شود

تو، به دارم كشى و من ترسم

نكند حبلِ دار باز شود

 

كاش من هم قتيل تو باشم

يا كه ابن‏السبيل تو باشم

 

اى سقايت به دوش تو ارباب

تشنه‏ام تشنه پياله آب

ديده شد جويها تماشا كن

رفت خاكسترم مرا درياب

همه جا صُنع گوشه لب توست

پس چه حاجت كه بينمت درخواب

اى كه پيچيده‏اى به حب على

«قم فأنذر» كه سوخته محراب

دل قوى‏دار، مرتضى دارى

نفْسِ تو كرده‏اند فصل خطاب

 

صوت حيدر چو گشت رشته وحى

بالها سوزد از فرشته وحى

 

كهف من خانه گلين شماست

كلب اين خانه مستكين شماست

دين تو گر شكستن دلهاست

دل من بيقرار دين شماست

آنچه معراج مى‏برد ما را

خطى از صفحه جبين شماست

فرع بر اصل خود رجوع كند

زوجم از مانده‏هاى تين شماست

چهارده نور اگر يكى دانم

دل من از موحدين شماست

 

اى به ارض و سماء، نور نخست

عرش را محدقين، سلاله توست

 

كوه نور از پگاه تو پر نور

صد حراء در نگاه تو مستور

زادگاه على است قبله تو

قدس، كى بود، كعبه معمور

تا امامت كند زكات و ركوع

صبر كن تا غدير و وقت حضور

مرتضى شاهد تو و جبريل

كيست غير از على حضور و ظهور

با «اَرِحْنى» بخوان بلالت را

تا كند نام تو ز سينه عبور

 

مرتضى منتهى رسالت توست

امر بر حب او عدالت توست

 

اى رها گشته‏ات به عالم تك

اى گرفتارت انس و جن و ملك

وعده يك دو بوسه مى‏خواهم

تا بسنجم عيار قند و نمك

اى كه گفتى ز يوسفم «اَمْلَح»

ناز كن تا زنم به ناز محك

رب تويى مالك حيات تويى

كافرم گر كنم به مُلك تو شك

پيش از اين بر لبت دعا بودم

استجابت شده دعا اينك

 

پى يك بوسه حلال توام

گوييا كاسه سفال توام

 

اى به تأديبِ بنده به ز پدر

وى به ما مهربانتر از مادر

اى علمدار حُسن تو حمزه

وى سفير ملاحتت جعفر

غزوه موى توست در دل من

حال اسير توأم بكُش ديگر

دخترت را بخوان كه پاك كند

خون ز تيغ دو پهلوى حيدر

تا كند پاك جاى اين احسان

مرتضى خون ز پهلوى همسر

 

غير احسان جواب احسان نيست

كار حيدر به غير جبران نيست

شاعر: محمد سهرابي


تعداد بازديد : 323
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:55
نویسنده:
نظرات(0)
خيزيد و خُم آريد ، خماريد و خماريد وز بام فلك باده ي گلرنگ بباريد گولم مزنيد اين همه با هوش مضاعف

خيزيد و خُم آريد ، خماريد و خماريد

وز بام فلك باده ي گلرنگ بباريد

گولم مزنيد اين همه با هوش مضاعف

انگور مرا دزد نبرده است ، بياريد

تا پير درختان دمد از مقبره ي ما

مارا وسط باغ كرامات بكاريد

از گريه نگيريد مرا تا دم محشر

اسفنج مرا تا دم آخر بفشاريد

در كشف و كرامات همين است تفاوت

ما كفش نداريم و شما مرد سواريد

خاكيم،نه در دست شما بلكه كف پا

ما را نكند بر سر سجاده شماريد

كِي راه كُنَد گم جَرَياني كه فهيم است

با خاطر آسوده به اشكم بسپاريد

 

نقاشي اين مرز جنون بوم ندارد

بد مستي ما موقع معلوم ندارد

 

ما جمله كمانيم چه بسيار تويي تو

زآن شمس شعاييم چو پرگار تويي تو

در محضر تو جز تو نديديم كسي را

ديدار تويي يار تويي غار تويي تو

هرجا خبر آمد كه سري رفت ز تو رفت

در معركه ها تيغ جگر دار تويي تو

در پيش و پس لشگر تو جز تو كسي نيست

اين حمزه تجلي است ، علمدار تويي تو

گويند كه تكرار نباشد به تجلي

زهرا تويي و حيدر كرار تويي تو

نسبت به كسي دادن اين سايه روا نيست

خورشيد تويي،سايه و ديوار تويي تو

اين نُه فلك و هفت زمين نيم پياله است

اي حضرت خُم ، جلوه ي سرشار تويي تو

حيدر نفسي تازه كند تا تو بجنگي

در غزوه ي حق تيغ جگر دارد تويي تو

 

تو جلوه ي تامي و تمام است حضورت

پنهان شده اوصاف تو از شدّت نورت

 

در بحر نمك ، زار زدن كار ندارد

دل جز رخ خوب تو نمكزار ندارد

 تو كعبه ي ما باش كه از خشت ملوليم

((آئينه ي ما روي به ديوار ندارد))

دستور بده خلقْ علي را بپرستند

بهر تو كه رو كردن حق كار ندارد

در بستر قتل تو علي خفت و عيان كرد

اين خانه جز او خفته ي بيدار ندارد

بردار از اين شانه ي ما بار گران را

اين نخل بدن غير هوس بار ندارد

بر شانه ي خود ره بده حيدر بزند پاي

اين كعبه جز او مرد تبردار ندارد

با چشم اشارت كن و گو حيدر امير است

توحيد به افعال كه گفتار ندارد

 

چوپان سرشب به كه خوابد ، تو كجايي

شب نيمه شد و نيمه سحر گشت،نيايي؟

 

فوّاره ي معناست جمالي كه تو داري

غدّاره ي جانهاست جلالي كه تو داري

بگذار كه جبريل ببالد به دو بالش

جبريل وبال است به بالي كه تو داري

انديشه ي نازك كه نوشتند تويي تو

بكر است همه فكر و خيالي كه تو داري

گويند كه رنگي نَبُوَد رويِ سياهي

خورشيد بُوَد ظِلِّ بلالي كه تو داري

دور تو گليم است و كليم است زبانت

لو رفت خداوند ز حالي كه تو داري

بگشا يقه تا سينه ي الله ببوسم

حايل شده پيراهن و شالي كه تو داري

بت سوختي و بت زدي و بت شدي امروز

درمانده ام  از امر محالي كه تو داري

اين دشت پُر از گردن آهوي تماشاست

تنها سر ابروي هلالي كه تو داري

بنشين و بزن در سر فرصت سر مارا

باز است چو زلف تو مجالي كه تو داري

در غار،تورا يار مگو ، بلكه چو بار است

گوساله ي قوم است وبالي كه تو داري

 

عيد است بيا پهن نما سوري و ساتي

از معني توحيد و صفات و صلواتي

شاعر: محمد سهرابي


تعداد بازديد : 173
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:55
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مبعث ز انواری که تابان است امشب حرا آیینه بندان است امشب حرا آن غار متروک زمان ها تجلی گاه ق

ز انواری که تابان است امشب

حرا آیینه بندان است امشب

حرا آن غار متروک زمان ها

تجلی گاه قرآن است امشب

حرا آن غار دور افتاده از شهر

ز شوکت قبله جان است امشب

حرا هر قلبه سنگش نقش قبریست

که همچون اشک لرزان است امشب

حرا سر برده در دامن نداند

که خورشیدش به دامان است امشب

ز خورشیدی که او دارد به دامان

جهانی نور باران است امشب

ز اعجازی که او دارد پیاپی

حرا مبهوت و حیران است امشب

شروع عصر ناب حق پرستی

طلوع ماه ایمان است امشب

حرا آن معبد مأنوس احمد

ز نور وحی رخشان است امشب

حرا طور تجلی هست و او را

امین وحی مهمان است امشب

به مأموریتی جبریل تا أرض

روان از سوی یزدان است امشب

به کف لوحی ز اسرار الهی

به لب آیات رحمان است امشب

که این آیات بر خوان یا محمـــد

بِاِسم ربک الأعلی محمـــد  

سیدرضاموید


تعداد بازديد : 127
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:42
نویسنده:
نظرات(0)
ای جان جهان جان محمد با نام خدا بخوان محمد ای باعث ممکنات اقرأ ای خواجه ی کائنات اقرأ ای قدر و ج

ای جان جهان جان محمد

با نام خدا بخوان محمد

ای باعث ممکنات اقرأ

ای خواجه ی کائنات اقرأ

ای قدر و جلالتت مبارک

فرمان رسالتت مبارک

ای رشته ی نه فلک به چنگت

تا چند مکان به تخته سنگت

تو پیک مقدس نجاتی

تو روح حیات را حیاتی

ای درّ یتیم و باب خلقت

ای سینه ی تو کتاب خلقت

ای گمشده آفتاب، احمد

امشب ز حرا بتاب، احمد

ای در کنفت جهان هستی

آغازگر خداپرستی

برخیز و به سوی کعبه کن رو

تا بشنوی از بتان هوالهُو

این غار که با تو کرده عادت

دارد به نبوتت شهادت

این سنگ که بر رویش نشستی

فریاد زند پیمبر استی

ای کعبه ی کعبه دلبری کن

برخیز و پیام آوری کن  

با نام خدای حی سرمد

بگشای زبان بخوان محمد

کو از «علق» آدم آفریده

«کن» گفته و عالم آفریده

ای وادی مکه احمد است این

ای غار حرا محمد است این

این تخته ی سنگهای غارند

کآوای شهادتین دارند

ای مردم مکه حق پرستی

تا چند به خواب جهل و مستی

تا چند بشر ز معرفت دور

تا چند حکومت زر و زور

این کعبه که گِرد آن نشستید

این لات و هبل که می پرستید

دارند به لب ندای تهلیل

از ختم رسل کنند تجلیل

هر سنگ و درخت با محمد

فریاد زنند یا محمد

آئین تو تا ابد جهانی است

دین تو هماره جاودانی است

منجی بشر به بانگ تکبیر

از کوه حرا شده سرازیر

انوار نبوتش زند برق

هستی شده در فروغ او غرق

دریاب خدیجه، شوهرت را

تبریک بگو پیمبرت را

این نور نبوت است بشتاب

خورشید اخوت است بشتاب

روزی که بشر در آب و گل بود

این نور هماره مشتعل بود

در خلوت دوست منجلی بود

حق بود و محمد و علی بود

سوگند به عصمت محمد

احمد، علی و علی است، احمد

سیر خط سرخ نور کردند

تا عمق زمان عبور کردند

از سن علی گذشته ده سال

افتاده رسول را به دنبال

دو شمس نبوت و ولایت

دو محور عالم هدایت

او هستی و هست آفرینش

این نفس نفیس و جانشینش

او بر همه «تفلحوا» بیانش

این سوره ی مؤمنون به شانش

دو آیت حق، دو یار نستوه

گویی دو محمد آید از کوه

از جانب ذات حی دادار

هنگام نزول وحی در غار

احمد که ز وحی منجلی بود

در محضر او فقط علی بود

در صورت هم خدای دیدند

آوازه ی وحی را شنیدند

ای عبد مطیع حی سرمد

ای پیرو مکتب محمد

از خط علی مباش بیرون

موسی نشود بدون هارون

یک طایفه یارِ یارِ یارند

یک سلسله یارِ یارِ غارند

من عاشق روی یارِ یارم

کاری نبود به یارِ غارم

حیدر دَرِ باز شهر علم است

گنجینه ی راز شهر علم است

بر غیر خدا سجود ممنوع

بی اذن علی ورود ممنوع

از جانب در به شهر رو آر

دزد است که می رود ز دیوار

ما مؤمن و تابع امیریم

ما پیرو بعثت و غدیریم

داریم به کف زمام عزت

از ظهر غدیر و صبح بعثت

دین مهر امیرمؤمنین است

و ا... علی تمام دین است

روزی که هنوز ما نبودیم

لبریز ز مهر دوست بودیم

در محضر مصطفی رسیدیم

الحق مع علی شنیدیم

ای رشته ی عالمت در انگشت

ای مهر و مهت هماره در مشت

ای خواجه ی کائنات احمد

ای خاتم انبیاء محمد

گردیده هزار و چارصد سال

حق تو و عترت تو پامال

ماران درون آستینت

بودند هماره در کمینت

برگرد سقیفه ها خزیدند

تا پیکر عدل را گَزیدند

بستند به سوی حرف حق گوش

کردن غدیر را فراموش

در بین تمام انجمن ها

هارون تو شد غریب و تنها

با توطئه ظلم ها به حق شد

تا مصحف دین ورق ورق شد

ماندند غریب تا قیامت

قرآن و ولایت و امامت

ای گمشده یک هزاره بازآ

از غار حرا دوباره بازآ

با امت خود بگو ولی کیست

فریاد بزن بگو علی کیست

یکبار دگر بگو به امت

قرآن نشود جدا ز عترت

اسلام و علی، کتاب و عترت

هر چار یکی است در حقیقت

سوگند به والضحی و والطّور

سوگند به نورِ سوره ی نور

سوگند به آفتاب رخشان

سوگند به ماه نور افشان

سوگند به سرّ هفت حا میم

سوگند به عادیات و تحریم

سوگن به سوره ی محمد

سوگند به ایلیا و احمد

سوگند به بیت و اعتبارش

سوگند به رکن مستجارش

سوگن به کعبه و خلیلش

سوگند به وحی و جبرئیلش

تا هست خدا و خلقت او

ماییم و رسول و عترت او

شیعه همه عزت و جلالش

قرآن و محمد است و آلش

در پیروی از کتاب و عترت

یک نور بود غدیر و بعثت

ما پیرو بعثت و غدیریم

جز دامن مرتضی نگیریم

داریم سه محور هدایت

قرآن و نبوت و ولایت

«میثم» به خدای حیّ منان

قرآن علی و علی است قرآن

استادسازگار


تعداد بازديد : 201
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:41
نویسنده:
نظرات(0)
بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید گوش باشید که آوای خدا می آید بوی عطر از نفس باد صبا می آید نفس باد

بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید

گوش باشید که آوای خدا می آید

بوی عطر از نفس باد صبا می آید

نفس باد صبا روح فزا می آید

پیک وحی است که در غار حرا می آید

به محمد ز خداوند ندا می آید

ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید

گوش های شنوا حکم خدا را شنوید

*****

بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند

سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند

حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند

خلق عالم همه تبریک به ما می گویند

حکم توحید به ما و به شما می گویند

همگی با نفس روح فزا می گویند

بشریت چه نشستی که مسیحت آمد

حکم توحید به آوای فصیحت آمد

*****  

این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است

این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است

این نجات همه در دامن موج خطر است

این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است

پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است

تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است

چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد

تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد

*****

آی انسان ها فرمان پیمبر شنوید

گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید

روح گردید و از آن روح مطهر شنوید

همه با هم سخن خالق داور شنوید

بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید

همه را با هم در عدل برابر شنوید

دوره ی کفر و زر و زور به اتمام آمد

اهل عالم همه آماده که اسلام آمد

*****

عید آزادی زن های اسیر است امروز

عید خلق است و خداوند قدیر ایت امروز

دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز

بشریت را فرمان خطیر است امروز

حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز

جاودان باد چراغی که منیر است امروز

ذکر بت ها همه «لا نعبد الا ایاه»

همه گویند «ولا قوه الا با ا...»

*****

تا به کی چهره ی خورشید عدالت مستور

تا به کی سلطه ی بیدادگران با زر و زور

با من امروز بخوانید همگی این منشور

منجی کل جهان آمده با مشعل نور

عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور

تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور

دور دختر کشی و جهل به پایان آمد

سر تسلیم بیارید که قرآن آمد

*****

مکه آهنگ، به گلواژه ی اقرأ بنواز

کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز

یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز

خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز

بشریت را با مکتب توحید بساز

سر این رشته دراز است دراز است دراز

خیز تا عرصه ی بیدادگران تنگ کنی

سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی

*****

ای به راه تو تمامی ملل را دیده

ای که جبریل امین دور سرت گردیده

ای به قلب بشر از غار حرا تابیده

ای خدا پیش تر از پیش تو را بگزیده

ای سحاب کرمت بر همگان باریده

خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده

چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست

منجی کل بشر دین علی پرور توست

*****

گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند

فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند

روزی آید که همه خلق مسلمان توأند

خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند

سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند

پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند

عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود

به تولای علی دین تو تکمیل شود

*****

تو و آل تو چراغان هدایید همه

چارده آینه از وجه خدایید همه

چارده صورت توحید نمایید همه

چارده قبله ی ارباب دعایید همه

چارده نوح به طوفان بلایید همه

چارده مهر عیان در همه جایید همه

چارده طور به سینای وسیع دلها

چارده عقده گشا در همه ی مشکل ها

*****

عزت امت تو در گرو وحدت توست

وحدت امت تو پیروی از عترت توست

طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست

در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست

تا خدایی خداوند به پا دولت توست

شیعه آن است که هر لحظه ی او بعثت توست

شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده

شیعه در غار حرا با تو علی را دیده

*****

بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست

بعثت سوم او واقعه ی عاشوراست

پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست

شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست

به خدایی خدایی که جهان را آراست

شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست

شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است

«میثما» شیعه همان میثم تمار علی است


استادسازگار
 


تعداد بازديد : 127
پنجشنبه 16 خرداد 1392 ساعت: 11:41
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 5
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف