عید غدیر - 7

عید غدیر - 7

عید غدیر - 7

عید غدیر - 7

عید غدیر - 7
عید غدیر - 7
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دلم مست شراب الغدیر است سراپایم کتاب الغدیر است الا ساقی، سر و جانم فدایت تمام هست خود، ریزم به پ

دلم مست شراب الغدیر است

سراپایم کتاب الغدیر است

الا ساقی، سر و جانم فدایت

تمام هست خود، ریزم به پایت

نجات از بند و دام هستیم ده

ز  مینای ولایت مستیم ده

چنان برگیر با یک جرعه هوشم

که چون خم در غدیر خم بجوشم

دل از کف داده ام «ما انزلم» کن

ز « اکملت لکم » دین کاملم کن

بده جامم که عیدی دل پذیر است

نه نوروز است، این عید غدیر است

وجودم مست از جام تولاست

دلم دریایی از نور تجلاست

بیا تا مدح مولا را بگوییم

به صحرای غدیر خم بپوییم

محمد نغمه توحید دارد

در آن صحرا خدا هم عید دارد

چه صحرایی، ز جنت با صفا تر

ز دامان منی هم دلرباتر

چه عیدی خوب تر از عید قربان

چه روزی روز عترت روز قرآن

محمد، وقت ابلاغ است، «بلغ»

منافق را به دل داغ است «بلغ»

محمد پیک حق را این پیام است

رسالت بی ولایت نا تمام است

نمایان کن جلال حیدری را

کز آن کامل کنی پیغمبری را

بگو با مردم عالم علی کیست

بگو دین جز تولای علی نیست

بگو حکم علی نص کتاب است

بگو خط علی اسلام ناب است

بگو این آیه بر من گشت نازل

نبوت بی ولایت نیست کامل

تویی پیغمبر و حیدر امیر است

تو را غار حرا او را غدیر است

رسالت با ولایت یک کتاب است

یکی ماه است و دیگر آفتاب است

الا ای خلق عالم سر به سر گوش

محمد دم زند خاموش خاموش

محمد را به لب دُرّ ثمین است

ثناگوی امیر المومنین است

تو گویی می رسد بر گوش جان ها

پیامش در زمین و آسمان ها

که هرکس را منم امروز مولا

علی از نفس او بر اوست اولی

علی دین را امام راستین است

علی دست خدا در آستین است

علی یعنی چراغ اهل بینش

علی یعنی پناه آفرینش

علی آیینه ی آیین اسلام

علی یعنی تمام دین اسلام

علی میزان، علی ایمان، علی حق

علی سر تا قدم توحید مطلق

علی مولود کعبه رکن دین است

علی آیینه حق الیقین است

علی بر حزب حق، صاحب لوا بود

علی فرمانده کل قوا بود

علی شمعی که در بزم ازل سوخت

علی جبریل را توحید آموخت

علی در مُلک هستی ناخدا بود

علی پیش از خلایق با خدا بود

علی حمد و علی ذکر و علی دم

علی حجر و حطیم و بیت و زمزم

علی حج و صلاه است و صیام است

علی رکن و قعود است و قیام است

علی دست خدا در فتح خیبر

علی روز احد یار پیمبر

علی در یاری حق ترک جان گفت

علی در بستر ختم الرسل خفت

علی اسلام را در صدر تابید

علی در بدر هم چون بدر تابید

علی دین است و قرآن است و احمد

علی یعنی علی یعنی محمد

ولی الله اعظم رکن دین اوست

اولوا الامر تمام مسلمین اوست

که قرآن می کند وصف خضوعش

ز خاتم بخشی و حال رکوعش

هزاران سلسله آواره ی اوست

حدیث منزله در باره اوست

گهر از «سلمک سلمی» فشانم

حدیث «لحمک لحمی» بخوانم

علی داد از ولادت با نبی دست

نبی عقد اخوت با علی بست

نمیدانم که بودم چیستم من؟

اگر پرسید یاران کیستم من؟

مسلمانم، مسلمان غدیرم

امیرالمومنین باشد امیرم

بود خاک در او آبرویم

غلام یازده فرزند اویم

چو از اول گل من را می سرشتند

بر آن گل نام مولا را نوشتند

ولای مرتضی بود و گل من

علی بود و علی بود و دل من

ولایت روح را آب حیات است

ولایت خلق را فُلک نجات است

ولایت گوهر دریای نور است

ولایت همدم موسی به طور است

ولایت هدیه رب جلیل است

ولایت رهنمای جبرئیل است

ولایت گل برآرد از دل خار

ولایت میثم است و چوبه دار

ولایت یعنی از حیدر حمایت

ولایت یعنی از عترت روایت

ولایت یعنی از جان دست شستن

به موج خون رضای دوست جستن

ولایت یعنی از گهواره تا گور

طریق عترت از روی خط نور

ولایت بستگی دارد به فطرت

ولایت خط قرآن است و عترت

به قرآن قول پیغمبر همین است

تمام دین امیر المومنین است

به حقِ حق همین است و جز این نیست

که هرکس را ولایت نیست دین نیست

تو را گر مهر مولا نیست در دل

ز طاعات و عباداتت چه حاصل

اگر گیری وضو با آب زمزم

اگر سجاده گردد عرش اعظم

اگر گویی اذان بر بام افلاک

گر از تکبیر گردد سینه ات چاک

اگر ضرب المثل گردد خضوعت

به حمد و قل هوالله و رکوعت

اگر در سجده صدها سال مانی

خدا را از درون خسته خوانی

اگر باشد به توحیدت تعهد

اگر گردی شهید اندر تشهد

مبادا بر نماز خود بنازی

ولایت گر نداری بی نمازی

گرفتم این که مانند تن و جان

وجودت شد یکی با کل قرآن

اگر مهر شه مردان نداری

به قرآن بهره از قرآن نداری

محمد شهر علم است و علی در

ز در، در شهر وارد شو برادر

هر آنکو ناید از در دزد باشد

که در محشر جحیمش مزد باشد

مرا غرق تجلا کن علی جان

مرا مست تولا کن علی جان

ز جام معرفت سیراب گردان

چو شمع محفل خود آب گردان


تعداد بازديد : 281
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
شور عشقت به دل،زوال نداشت آینه غیر تو خیال نداشت بهتر و برتر از وجود خودت مظهری ذات ذوالجلال نداش

شور عشقت به دل،زوال نداشت

آینه غیر تو خیال نداشت

بهتر و برتر از وجود خودت

مظهری ذات ذوالجلال نداشت

زادگاهت نبود اگر کعبه

کعبه بر سینه اش مدال نداشت

گر که حبل المتینی تو نبود

هیچ کس تا خدا وصال نداشت

ای تمامیّت نِعَم با تو

بی تو دین خدا کمال نداشت

تا به عشق تو مبتلا گشتم

با غدیر خُم آشنا گشتم

برکه ای بود و مثل دریا شد

با تو این بادیه مُصفّا شد

از جهاز شتر برای رسول

منبری مثل نور برپا شد

گفت:ای حاجیان بیت الله

از خدا وحیِ تازه انشا شد

بر هر آنکس که نَفس من أولی است

این علی سرپرست و مولا شد

پس دعا کرد والِ مَن والاه

با علی هرکه هست آقا شد

باز فرمود:عادِ مَن عاداه

بی علی هرکه هست رسوا شد

با علی باش پادشاهی کن

بی علی باش هرچه خواهی کن

ای علی ای ظهور و جلوه ی ذات

ای جمال خدای را مرآت

ذکر نامت عبادتی باشد

که کند سَیّئات را حَسَنات

من و شرح مقام تو؟،هرگز!

من و درک بزرگی ات؟،هیهات!

به بُلندای عصمت تو درود

به شُکوه غدیر تو صلوات

دوّمین شخص عالم خِلقت

ای که هستی تو نور در ظُلُمات

بی وجود تو ما همه معدوم

با دَمِ تو گرفته ایم حَیات

هرکه دنیا مُحِبّ تو باشد

کار او راحت است در سَکرات

هرکه در راه تو قدم برداشت

پای او مُحکم است در عَرَصات

(ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی)

کاش هر لحظه بود وقت مَمات

تو بیائی دگر چه غم دارم؟

صورتم را به پات بگذارم

باعث شوکت غدیر توئی

به دو عالم فقط امیر توئی

به خدا بهر حضرت خاتم

بهترین یاور و نَصیر توئی

جبرئیل امین بُوَد فخرش

که به او مُرشد و دبیر توئی

فاتح عرصه های جنگ و نبرد!

بر خدا و رسول،شیر توئی

زِرِه نام فاطمه به تَنَت

صاحب جوشن کبیر توئی

به سرای تو مُستجیر منم

مظهر ذکر "یامُجیر" توئی

من یتیم و اسیر و مسکینم

و شنیدم که دستگیر توئی

دست ما را گرفته ای،امّا

جان زهرا رها مکن مولا

ای علی ای به ذات یکتا دست

روی دست تو نیست بالادست

ما اگر عاشقت شدیم،نبود

به جز اینکه گرفتی از ما دست

دست در دست آمدیم امروز

که بگیری ز ما تو فردا دست

روز عید است لیک می خواهم

روضه خوانم برای تو با دست

اینکه امروز گفت:"بَخّ لَک"

اینکه امروز داد مولا دست

روز دیگر طناب می بندد

بر همان دست های رعنا،دست

روز دیگر به صورت سیلی

می زند بر جمال زهرا،دست

چون که آگاه بود می شکنند

غرقِ بوسه نمود طاها،دست

این مدینه ولی به کرب و بلا

داد در راه دوست سقّا دست

دل هر شیعه غرقِ ماتم شد

نظری یاعلی،محرّم شد


تعداد بازديد : 150
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
مهدی صفی یاری امام علی(ع)-مدح و عید غدیر گرفته یا علی لب های ما را ندارد هیچ کس مولای ما را اگر

امام علی(ع)-مدح و عید غدیر

 

گرفته یا علی لب های ما را

ندارد هیچ کس مولای ما را

اگر می شد غزل می گفتم اما

«دوبیتی» بسته دست و پای ما را

***

من آوای جلی را دوست دارم

دعای «ینجلی »را دوست دارم

«دوبیتی» جا ندارد تا بگویم ...

چقدر آقا علی را دوست دارم

***

خدا نام ولی را بُرد بالا

پیام ینجلی را بُرد بالا

تمام دست ها بودند آنجا

ولی دست علی را بُرد بالا

***

خدایا ذکر مان را یا علی کن

سرود بکرمان را یا علی کن

غم امروز و فردا خوردنی نیست

تمام فکرمان را یا علی کن

***

جهان مثل علی مولا ندارد

علیّ عالی اعلا ندارد

خدا گفتن به او کفر است اما

خدا می داند که او همتا ندارد

***

به هر جا رفت دل حرف از علی بود

که قبل از آب و گل حرف از علی بود

از آن روزی که آدم شعر می گفت

مفاعیلن فَعِل حرف از علی بود

***

به بام کعبه بانگ یا علی بود

امام بت شکن مولا علی بود

همان بت هم که یک روزی خدا بود

دلش خوش بود یکجا با علی بود


تعداد بازديد : 167
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:05
نویسنده:
نظرات(0)
قاسم صرافان امام علی(ع)-عید غدیر درویش علی گو شده كف می زند امشب در شادی شاهیِ تو دف می زند امشب

امام علی(ع)-عید غدیر

 

درویش علی گو شده كف می زند امشب

در شادی شاهیِ تو دف می زند امشب

هر نادعلی گو به هدف می زند امشب

زهرا به دلش مهر نجف می زند امشب


تعداد بازديد : 245
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:03
نویسنده:
نظرات(0)
ایوب پرند آور امام علی(ع)-مدح ایوبم لبریز عیوب آمده ام با غربت سرشار جنوب آمده ام بی صبر به خان

امام علی(ع)-مدح

 

ایوبم لبریز عیوب آمده ام

با غربت سرشار جنوب آمده ام

بی صبر به خانۀ تو ای صاحب صبر

دنبال دو بیت شعر خوب آمدم

***

دل عاشق عترت محمد باشد

همسایۀ عصمت محمد باشد

انكار امامت علی ای مردم

انكار نبوت محمد باشد

***

من معتقدم كه ذهن كوچك دارد

از آن همه عشق سهم اندك دارد

در دایره ولایت قرآن نیست

هر كس به ولایت علی شك دارد

***

پیمان خداست عهد و پیمان علی

فرمان خداست عهد و فرمان علی

آن روز كه دست ها فراوان بودند

اسلام سپرده شد به دستان علی

***

یك روز هوای نافله خواهم كرد

با غیر علی مقابله خواهم كرد

دنیا هم اگر برابرم صف بكشد

با نام علی مباهله خواهم كرد


تعداد بازديد : 251
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:02
نویسنده:
نظرات(0)
احمد علوی + لینک صوت امام علی(ع)-مدح خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد كسی كه صاحب عرش اس

امام علی(ع)-مدح

 

خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد

كسی كه صاحب عرش است مهمان زمین باشد

خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت

كه حتی ماورای دیدۀ روح الامین باشد

خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد

خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد

علی حبه جنه، قسیم النار و الجنه

خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد

به جز نام علی در پهنۀ تاریخ نامی نیست

که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد

بجز او نیست دستاویز محكم در دل طوفان

به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد

مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار

که بعد از خطبه‌ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد

مرا در بیت، بیت شعر هایم دستگیری کن

غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد

غزل لطف خداوند است شاعر ها خبر دارند

غزل خوب است در وصف امیر المومنین باشد

***

برای شنیدن دکلمه این شعر توسط آقای علوی اینجا را کلیک کنید


تعداد بازديد : 349
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:02
نویسنده:
نظرات(0)
حجت الاسلام جواد محمد زمانی + لینک صوت امام علی(ع)-مدح جز در فضای سجده و سر پر نداشتی یكبار هم ب

امام علی(ع)-مدح

 

جز در فضای سجده و سر پر نداشتی

یكبار هم به بالش پر سر نداشتی

رنگی نمی گرفت به خود باغ ها اگر

اینقدر جلوه های معطر نداشتی

آری! تو در مقام فنا نیز از خودت

جز انتظار فتح مكرر نداشتی

مشتاق یاری اند تو را آسمانیان

باور نمی كنیم كه یاور نداشتی

با من بگو كدام فرشته طلوع كرد

كز باده اش هر آینه ساغر نداشتی

با من بگو كدام پیامبر كتاب داشت

یا خواند حكمتی و تو از بر نداشتی

طوری گرفت هرم تو دست عقیل را

انگار غیر عدل برادر نداشتی

آن شب كنار سفرۀ افطارِ دخترت

جز شوق لحظه‌های مقدر نداشتی

ای زخمی تبار نمك ناشناس ها

غیر از نمك ز سفره چرا بر نداشتی

ای دل خجل مباش كه ابیات درخوری

در مدح آن حقیقت برتر نداشتی

تو پی به راز سورۀ كوثر نبرده ای

تو غیر چند واژۀ ابتر نداشتی

×××

برای شنیدن این شعر با صدای حجت الاسلام زمانی اینجا را کلیک نمایید.


تعداد بازديد : 241
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
يا ولي الله خبری آمد از خدایِ جلیل هان همه گوش ای اهالی ِ ایل خبری که از آن خبر دادند در صُحُ

   يا ولي الله

خبری آمد از خدایِ جلیل

هان همه گوش ای اهالی ِ ایل

خبری که از آن خبر دادند

در صُحُف در زَبور در انجیل

خبری آنقدر حیاتی که

پابرهنه دویده جبرائیل

رفتگان هر چه زود باز آیند

ماندگان هم رسند با تعجیل

این خبر را نسیم هم چون باد

برساند به گوش هایِ اصیل

 

بعداز این ناقص است دین اله

بی ولایِ علی ولی الله

 

مَشِکَن این حس بی تکلم را

مزنی بَر هَم این تجسم را

که غدیر است و در خیال خودم

دیده ام داده ای به من خُم را

چقدر گویمت سلام و علیک

چقدر نشنوم علیکُم را

مثل مردابِ خشکم ای باران

تو به روحم بده تلاطم را

نظری کن بر این دلِ خاموش

بزن آتش شکسته هیزم را

از چه جز نانِ جو نخوردی تو

پدرت خورده بود گندم را

 

مثل توحید چون خداوندی

که نداری شبیه و مانندی

 

ای الفبای شیعه ها مولا

مشق عین و لام و میم یا مولا

قلم عشق رویِ لوح وجود

مینویسد فقط تو را مولا

تو چه کردی که خلق مبهوط است

که تویی بنده یا خدا مولا

هر چه خواهی بریز چون نیکوست

برسد هر چه از شما مولا

ای که خون تو در رگ شیعه

محشری میکند به پا مولا

)مهدي میری)


تعداد بازديد : 441
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:59
نویسنده:
نظرات(0)
يا علي مولا شور عشقت به دل،زوال نداشت آینه غیر تو خیال نداشت بهتر و برتر از وجود خودت مظهری

    يا علي مولا

شور عشقت به دل،زوال نداشت

آینه غیر تو خیال نداشت

بهتر و برتر از وجود خودت

مظهری ذات ذوالجلال نداشت

زادگاهت نبود اگر کعبه

کعبه بر سینه اش مدال نداشت

گر که حبل المتینی تو نبود

هیچ کس تا خدا وصال نداشت

ای تمامیّت نِعَم با تو

بی تو دین خدا کمال نداشت

 

تا به عشق تو مبتلا گشتم

با غدیر خُم آشنا گشتم

 

برکه ای بود و مثل دریا شد

با تو این بادیه مُصفّا شد

از جهاز شتر برای رسول

منبری مثل نور برپا شد

گفت:ای حاجیان بیت الله

از خدا وحیِ تازه انشا شد

بر هر آنکس که نَفس من أولی است

این علی سرپرست و مولا شد

پس دعا کرد والِ مَن والاه

با علی هرکه هست آقا شد

باز فرمود:عادِ مَن عاداه

بی علی هرکه هست رسوا شد

 

با علی باش پادشاهی کن

بی علی باش هرچه خواهی کن

 

ای علی ای ظهور و جلوه ی ذات

ای جمال خدای را مرآت

ذکر نامت عبادتی باشد

که کند سَیّئات را حَسَنات

من و شرح مقام تو؟،هرگز!

من و درک بزرگی ات؟،هیهات!

به بُلندای عصمت تو درود

به شُکوه غدیر تو صلوات

دوّمین شخص عالم خِلقت

ای که هستی تو نور در ظُلُمات

بی وجود تو ما همه معدوم

با دَمِ تو گرفته ایم حَیات

هرکه دنیا مُحِبّ تو باشد

کار او راحت است در سَکرات

هرکه در راه تو قدم برداشت

پای او مُحکم است در عَرَصات

(ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی)

کاش هر لحظه بود وقت مَمات

 

تو بیائی دگر چه غم دارم؟

صورتم را به پات بگذارم

 

باعث شوکت غدیر توئی

به دو عالم فقط امیر توئی

به خدا بهر حضرت خاتم

بهترین یاور و نَصیر توئی

جبرئیل امین بُوَد فخرش

که به او مُرشد و دبیر توئی

فاتح عرصه های جنگ و نبرد!

بر خدا و رسول،شیر توئی

زِرِه نام فاطمه به تَنَت

صاحب جوشن کبیر توئی

به سرای تو مُستجیر منم

مظهر ذکر "یامُجیر" توئی

من یتیم و اسیر و مسکینم

و شنیدم که دستگیر توئی

 

دست ما را گرفته ای،امّا

جان زهرا رها مکن مولا

 

ای علی ای به ذات یکتا دست

روی دست تو نیست بالادست

ما اگر عاشقت شدیم،نبود

به جز اینکه گرفتی از ما دست

دست در دست آمدیم امروز

که بگیری ز ما تو فردا دست

روز عید است لیک می خواهم

روضه خوانم برای تو با دست

اینکه امروز گفت:"بَخّ لَک"

اینکه امروز داد مولا دست

روز دیگر طناب می بندد

بر همان دست های رعنا،دست

روز دیگر به صورت سیلی

می زند بر جمال زهرا،دست

چون که آگاه بود می شکنند

غرقِ بوسه نمود طاها،دست

این مدینه ولی به کرب و بلا

داد در راه دوست سقّا دست

 

دل هر شیعه غرقِ ماتم شد

نظری یاعلی،محرّم شد

(علي اصغر انصاريان)


تعداد بازديد : 169
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:58
نویسنده:
نظرات(0)
چشم وا کن احد آیینه ی عبرت شد و رفت دشمن باخته بر جنگ مسلّط شد و رفت آن که انگیزه اش از جنگ غنیمت

چشم وا کن احد آیینه ی عبرت شد و رفت

دشمن باخته بر جنگ مسلّط شد و رفت

آن که انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد

با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود

چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست

جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

یک به یک در ملأ عام و نهانی رفتند

همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

همه رفتند غمی نیست علی می ماند

جای سالم به تنش نیست ولی می ماند

مرد، مولاست که تا لحظه ی آخر مانده

دشمن از کشتن او خسته شده، در مانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند

جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند

مرد آن ست که سر تا قدمش غرق به خون

آن چنانی که علی از احد آمد بیرون

می رود قصّه ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصّه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصّه به آنجا که علی دل تنگ ست

می فروشد زرهی را که رفیق جنگ ست

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد

وان یکاد از نفس فاطمه بر تن دارد

کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام

تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام

فاطمه فاطمه با رایحه ی گل آمد

ناگهان شعر حماسی به تغزّل آمد

می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصّه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصّه به آنجا که جهان زیبا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد

وَ از آن آینه با آینه بالا می رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت

تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد

پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی الله ست

پلّه در پلّه از آن مأذنه بالا می رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می رفت

گفت: این بار به پایان سفر می گویم

" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

واژه در واژه شنیدند صدا را امّا...

گفتنی ها همگی گفته شد آنجا امّا

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آن که فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصّه ورق می خورد آرام آرام

شهر این بار کمر بسته به انکار علی

ریسمان هم گره انداخته در کار علی

بگذارید نگویم که احد می لرزد

در و دیوار از این قصّه به خود می لرزد

می رود قصّه ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصّه ورق می خورد آرام آرام

می نویسم که "شب تار سحر می گردد"

یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 255
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
جان را به یک اشاره مسخّر کند علی دل را به یک نظاره منوّر کند علی ایجاد گل ز شعله ی آذر کند علی یک لح

جان را به یک اشاره مسخّر کند علی
دل را به یک نظاره منوّر کند علی
ایجاد گل ز شعله ی آذر کند علی
یک لحظه سیر عالم اکبر کند علی
بر کائنات جود مکرّر کند علی
او را سزد به خلق امیری و رهبری
او آورد عدالت و قسط و برابری
تیغش رسد به چرخ گه رزم‌آوری
با ذوالفقار حیدری و دست داوری
یک لحظه فتح قلعه ی خیبر کند علی
افلاک را مهار کند با نظاره ای
بی‌مهر او به چرخ نتابد ستاره ای
نبود به دهر منقبتش را شماره ای
ابلیس را به بند کشد با اشاره ای
یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی
پیغمبری نبوده بدون ارادتش
کعبه هنوز فخر کند بر ولادتش
مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش
پروردگار فخر کند بر عبادتش
چون بندگی به خالق داور کند علی
او ناخداست کشتی لیل و نهار را
فرمان دهد هماره خزان و بهار را
تقسیم کرده روز ازل خلد و نار را
نبوَد عجب که خلق خداوندگار را
با یک نگاه خویش ابوذر کند علی
گردون به پیش تیغ علی افکند سپر
از حمله اش قضا و قدر می‌کند حذر
شمشیر فتح داور و شیر پیامبر
روز از سران فتنه بگیرد به تیغ، سر
شب در خرابه با فقرا سرکند علی
هنگام بذل دست بوَد دست داورش
گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش
اول نهد طلا به کف سائل درش
نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش
این گوی خاک را به جهان زر کند علی
هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر
خورشید را توان کشد از آسمان به زیر
از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر
حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر
با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی
در آسمان لوای امامت بپا کند
در خاک، با خدا دل شب التجا کند
در جنگ، حفظ جان رسول خدا کند
در رزم تیغ خویش به دشمن عطا کند
در مهد، پاره پیکر اژدر کند علی
طاقی که تا قیام قیامت نیافت جفت
جان را هماره در ره اسلام ترک گفت
از جبرئیل نغمه ی «الا علی» شنفت
در لیلة المبیت به جای رسول خفت
تا جان خود فدای پیمبر کند علی
شاهی که هست و بود به دستش مسخر است
با یک فقیر زندگی او برابر است
از بس که در خلافت خود عدل‌گستر است
سهم عقیل را که بر او خود برادر است
با سهم یک فقیر برابر کند علی
روزی که از خطای همه پرده می‌درند
روزی که خلق تشنه به صحرای محشرند
دل‌ها ز تشنگی چو شررهای آذرند
آنان که مست جام تولّای حیدرند
سیرابشان ز چشمه ی کوثر کند علی
دارد ز قلب خاک حکومت بر آسمان
بر دستش اختیار مکان داده لامکان
گردد به گردش نگهش محور زمان
دست خداست با سر انگشت می‌توان
افلاک را هماره مسخّر کند علی
دین یافت از ولادت شیر خدا کمال
بی‌مهر حیدر است مسلمان شدن محال
عالم به او و او به خدا دارد اتکال
در عین بندگی به خداوند ذوالجلال
اعجاز، همچو خالق داور کند علی
آدم سرشته شد گلش از خاک پای او
کس را چه زهره تا که بگوید ثنای او
مداح او کسی است که باشد خدای او
اکسیر معرفت طلب از کیمیای او
شاید مس وجود تو را زر کند علی
دنیا ندیده مثل علی راست قامتی
در هر دلی بپاست ز شورش قیامتی
هر نقطه را بوَد ز ولایش علامتی
هر لحظه ریزد از سر دستش کرامتی
جود از نیاز خلق، فزون‌تر کند علی
دل از خیال منظر حسنش صفا گرفت
باید از آن جمال نشان خدا گرفت
حق از نخست، عهد ولایش ز ما گرفت
روزی که تیرگی همه جا را فراگرفت
ما را شراب نور به ساغر کند علی
روز جزا که هست همان روز سرنوشت
هرکس به حشر می‌دروَد هر چه را که کشت
بخشنده می‌شوند همه کرده های زشت
روید ز شعله های جهنم گل بهشت
گر یک نگه ز دور به محشر کند علی
مهر قبول توبه ی آدم به نام اوست
موسی به طور همسخن و همکلام اوست
از قله های وهم فراتر مقام اوست
امر قضا به حکم خدا در نظام اوست
تا در نظام خود چه مقدّر کند علی
مدح علی است کار خداوند ذوالجلال
اینجا تمام عالم خلقت کرند و لال
بی‌لطف او به کس نبوَد قدرت مقال
«میثم» چو دم زنی ز ثنای علی و آل
هر دم تو را عنایت دیگر کند علی

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 213
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
چون وجود مقدس ازلی شاهد دلربای لم یزلی وقت پیمان گرفتن از ذرّات باصدایی رسا و بانگ جلی اولست بربکم ف

چون وجود مقدس ازلی شاهد دلربای لم یزلی وقت پیمان گرفتن از ذرّات باصدایی رسا و بانگ جلی اولست بربکم فرمود: پاسخ آمد ز هرطرف که: بلی تا بسنجد عیارشان، افروخت آتش در کمال مشتعلی داد رمّان روند در آتش تا جدا گردد اصلی از بدلی فرقه ای زامر حق تمرّد کرد گشت مطرود حق ز پر حیلی با شقاوت قرین و همدم شد شد پریشان ز فرط منفعلی فرقه ی دیگری در آتش رفت زامر یزدان قادر ازلی نار شد بهرشان چو خلد برین که بود این سزای خوش عملی با سعادت قرین و همدم شد گشت مقبول حق ز بی خللی بهر این فرقه حق عیان فرمود جلوات نبی و نور ولی که: منم نور احمد مختار مهر من نیست غیر مهر علی ناگهان شد عیان در آن وادی نور مولا علی ز بی حللی چون به خود آمدند، می گفتند در حضور خدای لم یزلی که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست دوش رفتم به دیر نصرانی تا مگر وا رهم ز حیرانی محفلی بود خالی از اغیار روشن و با صفا و نورانی عطر عود و عبیر و مشک و گلاب بزم را کرده بود، روحانی شمع، با حالتی برون از وصف بود سرگرم گوهر افشانی مطرب خوش نوای خوش آهنگ راه دل می زد از خوش الحانی ساقی دلربای زیبا روی داشت بس عشوه های پنهانی آخر آن ماهروی سلسله موی دل ربود از کفم به آسانی از کجایی؟چه مذهبی داری؟ گفت با من کشیش نصرانی گفتمش عاشقیست مذهب من گر چه دارم سر مسلمانی آتش من ببین و آبی ده وا رهانم از این پریشانی داد جامی به دست من که بنوش تا رهی زین حجاب جسمانی جام را در کشیدم و گشتم - فارغ از این سرای ظلمانی چون شدم مست گفت در گوشم نکته ای از نکات پنهانی که به انجیل نام او بریاست جان فدای علی عمرانی که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست شبی از ناله های درد آلود دل بریدم ز هر چه بود و نبود پا نهادم برون ز خلوت خویش تا روم سوی معبد معبود راه دل را گرفتم و رفتم تا رسیدم به کعبه ی مقصود حیف و صد حیف معبدی دیدم که درش بسته بود و ره مسدود آن قدر کوفتم به حلقه ی در تا که خادم در کنیسه گشود دیدم آنجا خجسته بزمی را روشن از پرتو خدای ودود حالتی را که بود در آن بزم نتوان با زبان قال ستود پیر صاحب دلی در آنجا بود که سخن با اشاره می فرمود دستش از روی شوق بوسیدم که مرا بود عادت معهود گفتمش: جان من به لب آمد آه از این ناله های درد آلود پیر روشن ضمیر صاحب دل زنگ از آینه دلم بزدود سر خوش از باده ی شهودم کرد دری از غیب بر رخم بگشود گفت با که: عشق می ورزم با علی حکم ران غیب و شهود نام او، ایلا ست در تورات ظل او باد تا ابد ممدود که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست دوش پیکی رسید از ره دور که تو را خوانده پیر ما به حضور گفتمش: کیست پیر تو ؟ گفتا - که مرا دار زین سخن معذور مرکبی تیزپر چو مرغ خیال برد ما را به سوی وادی نور محفلی بود, رشک باغ بهشت مجلسی بود رشک وادی طور ساقیان، در پیاله صهبا کن جام در دست عاشقان صبور همه سرگرم باده پیمودن همه سرمست از شراب طهور مطرب چیره دست خوش الحان هم نوا با نی و دف و طنبور حالتی داشت میر آن مجلس پای تا سر، طرب سراپا شور چون مرا بی ندیم و مونس دید سوی من کرد اشارتی از دور به حضورش رسیدم و گفتم که چه میخواهی از من مهجور؟ عاشق مبتلای سرگردان چه کند با بساط عیش و سرور؟ گفت:ما هم اسیر عشق وِییم نیست ما را به جز علی منظور عاشق اوست امّت داوود نام او هست اوریا به زبور که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست دوش رفتم به محفلی که در او سجده می برد پیش بت، هندو اندر آن بزم پیر دیری بود همدم جام و همنشین سبو چشمی امّا ز باده گیراتر چهری اما نکوتر از مینو گیسوان هشته بر روی شانه هشته بر روی شانه ها گیسو ابرویش منحنی تر از قامت قامتش منحنی تر از ابرو در لبش یک جهان سخن پنهان در نگاهش نهان دو صد جادو سخن این به آن که هیچ مپرس سخن آن به این که هیچ مگو ناله ی عود و رود و چنگ و رباب گوش جان می نواخت از هر سو نغمه ی دلپذیر مطرب بزم حالتی داده بود بر مشکو می وزید از چمن نسیم بهشت چون گل یاس و یاسمن خوشبو هندوان گرد پیر، حلقه زنان همه مویین میان و مشکین مو همه پاکیزه روی و نیکو خو همه پاکیزه خوی و نیکو رو پیر گفتا که کیستی؟ گفتم: - که علی را غلامم ای هندو گفت در هند کنگرش خوانیم من غلام غلام قنبر او که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست باز شب آمد و شب یلدا وای بر حال عاشق شیدا این شب بس دراز و ظلمانی دارد از زلف او حکایت ها من گرفتار دلبری هستم که ندارد در این جهان همتا از قدو قامتی که او دارد محشری در درون من بر پا طلعتش پر فروغ تر از مهر قامتش معتدل تر از طوبی چشم او پر فسون تر از نرگس لب او جان فزاتر از صهبا چشم مستش چو باده مرد افکن نگهش پر فسون و پر معنا شبی از بی خودی سفر کردم زین جهان تا به عالم بالا دیدم آنجا که هاتفی می گفت این سخن در فضایل مولا: نزد هر ملّتیش نامی هست این بود سِرّ علم اَلاَسما ما در اینجا شمایلش خوانیم گر چه رومیش خوانده بطریسا دل او گرم شد به نام علی جان او مست شد ز جام ولا خیل کروبیان به یا مولا! خیل لاهوتیان به وا شوقا قدسیان با ترانه می خواندند همره عرشیان خوش آوا که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست دوشم آمد فرشته ای از در که رسید ای رفیق، وقت سفر سفری عاشقانه باید کرد همره کاروانیان سحر شمع راه تو باد، شعله ی آه! زاد راه تو باد، خون جگر چشمم از شوق گشت کوکب ریز دامنم شد ز اشک، پر اختر جانم از شوق دوست در تب و تاب دلم از عشق دوست در آذر پا نهادم به فرق هستی خویش پر گشودم به عالمی دیگر بود بزمی به پا در آن وادی که در آن زهره بود رامش گر مجلسی با صفا تر از مینو محفلی از بهشت نیکوتر بود سلمان به جمع، همچون شمع در کفی جام و در کفی ساغر می زنان در یمین او مقداد نی زنان در یسار او بوذر برده از هوششان به نغمه، بلال کرده سر مستشان ز می، قنبر گفت سلمان که کیستی؟ گفتم: شاعر اهل بیت پیغمبر چون مرا رخصت بیان فرمود جا گرفتم به عرشه ی منبر هست در خاطرم که می خواندم این دو مصرع به مدحت حیدر که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست آمد آخر شبی به کلبه ی من دلبر نازنین سیمین تن شب تاریک من پس از عمری شد به نور جمال او روشن چشم مستش به جام من می ریخت می ناب و شراب مرد افکن قد و بالاش، راستی محشر چشم شهلاش، راستی ره زن! لب لعلش کجا و رنگ عقیق؟! خط سبزش کجا و رنگ چمن؟! گفت با من: ز شهر عشقم من که نه از چینم و نه ملک ختن آمدم تا که خو شه ای چینم من گدا و تو صاحب خرمن گفتمش: من کجا و این همه لطف؟ آتش شوق را مزن دامن؟ ره خود گیر و رحم کن بر دل خون ما را مگیر بر گردن لب به دندان گزید از سر ناز کاین همه دم مزن ز لا و ز لن دم ز مدح علی بزن، که رهد جان غمگین مناز چنگ محن آن علی ولی والا قدر آن امیر زمین و میر زمن آتشی از دلم زبانه کشید که نه او در میانه ماند و نه من شد بلند از سرادق ملکوت این ندای رسای شور افکن که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست چشم او در کمال بیداری می کند از دلم پرستاری هر کجا زلف او دلی بیند می زند راه او به عیّاری در میان شکنجه طرّه ی خویش چندی از دل کند نگهداری چون دل از عاشقی شود شیدا سر دهد آه و ناله و زاری سر به گوشش نهد که ای غافل! این بُوَد اول گرفتاری یا منه پا به حلقه ی عشّاق یا بجوی از دو کون بیداری اولین شرط عشق ورزیدن ترک عقل ست و ترک هشیاری چون به بازار عشق روی آری درد را می کنی خریداری بار هستی ز دوش خود فکنی رهی از محنت گران باری چون به دلدادگی علم گردی یار آید سراغت از یاری شوی آیینه ی جمال حبیب کند از چهره پرده برداری هر کجا رو کنی علی بینی رهی از شاهدان بازاری فاش بینی که نیست غیر علی متصّف بر صفات داداری هر زمان بشنوی ز هاتف غیب این ندا را به خواب و بیداری که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سو به دست علیست سوختم سوختم ز شعله ی آه آه از دست آتش دل آه می کشم روز و شب ز پرده ی دل آه جانسوز و ناله ی جانکاه دل من مبتلای دلداری ست که کسی در دلش ندارد راه بر زخ افشانده زلف را گویی روی مه را گرفته ابر سیاه نسبت روی او به مه کردم آه از این اشتباه و جرم و گناه که رخش را غلام درگاهند روزها آفتاب و شب ها ماه ملکوتی خصال و عرشی فر ابدی حشمت و ازل خرگاه ازلی میر و جاودانه امیر ایزدی شوکت و خدایی جاه او رفیع ست و درک ما ناچیز او بلندست و فکر ما کوتاه گاه سیر حریم رفعت او از سر چرخ، اوفتاده کلاه نه منم مبتلای او که دو کون - کرده مفتون خود به نیم نگاه قسمتم چون که نیست شرب مدام می زنم می ز جام او گه گاه رازق ما سوا به عون الحق خالق ما یکون باذن الله تن او بس لطیف تر از جان باد ارواح العالمین فداه! که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست ای خوشا لولیان درد آشام شهره در بی خودی ولی بد نام خاطر آسودگان گردش چرخ دامن آلودگان گردش جام گرد میخانه روز و شب به طواف شسته در باده جامه ی احرام شام را با پیاله برده به روز روز را با پیاله برده به شام همه سر خوش ز باده ی گلرنگ همه سر مست از می گل فام داده در راه مستی از کف دل برده در راه می ز دل آرام بی سر و پا و رند و خانه بدوش مست و درد آشنا و درد آشام دست در دست شاهد مقصود شسته از ننگ، دست و دست از نام می فروشند بر تو صدق و صفا می خرند از تو تهمت و دشنام دَرِ دل بسته بر رخ شادی دَرِ جان را گشوده بر آلام لن ترانی زنان به شادی چرخ ارنی گو به محنت ایّام نزد این طایفه چه کفر و چه دین پیش این طایفه چه پخته چه خام جانشان منجلی ز مهر علی ست دلشان صیقلی ز نام امام پای کوبان و آستین افشان می سرایند عاشقانه مدام که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست گاهی از فرط عشق و جذبه ی حال می کشندم برون ز عالم قال می برندم به عالمی که در آن بال نگشوده است مرغ خیال شبی از شوق وجد و ذوق سماع با پر و بال شور و جذبه و حال پا نهادم به محفلی که در آن موج می زد شعاع نور جمال یار صاحب جمال شهر آشوب تکیه می زد به مسند اجلال ساقی از روی مر حمت می کرد بهر جذب سرور و دفع ملال قدح می کشان ز می لبریز جام مستان ز باده مالامال سرخوش از جام بی خودی اوتاد بی خود از جام سر خوشی ابدال رو به سویم فکند از سر مهر زد به نامم چو بخت قرعه ی فال نگه پر فسون و گویایش گفت در گوش جان که کیف الحال گفتم از حال من چه می پرسی؟ عاشقان را که روشن ست احوال گفت جامی دگر بگیر و بنوش بین راه، عاشقی بکوش و منال چون شدم مست گفت در گوشم کای تو را دل اسیر احمد و آل با علی هر که عشق می ورزد عشق بازد به ایزد متعال که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست از جرس بشنوید بانگ رحیل کاین شما وین طریق پیر دلیل زامر او نور مهر افروزد پیش پای شما و اهل سبیل آن که از سقف چرخ آویزد هر شب از جمع اختران قندیل هست تفسیر موی او والیل رخ اوراست والضحی تاویل او مسمّی و دیگران همه اسم او مَثَل هست و کار ما تمثیل ایلیا نام اوست در تورات بریا اسم اوست در انجیل اوریا نام او بُوَد به زبور در صحف اسم او بود جزییل نام عبرییش هست ملقاطیس نام سریانیش بود شرحیل چینی اش جینی و حبش تیرک علیش خوانده کردگار جلیل ما کجا وعلی؟ !که می سوزد اندر این راه، شهپر جبرییل چون که پا در رکاب بفشارد رود از حد برون شمار قتیل تا بدان حد که جبهه می ساید بر در او ز عجز عزراییل کشته ی او هزار ابراهیم فدیه ی او هزار اسماعیل کعبه را ساخت یا علی گویان شد بلند این ندا ز نای خلیل که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست ما همه بنده ایم و مولا اوست که علی با حق ست و حق با اوست ما همه ذرّه ایم و او خورشید ما همه قطره ایم و دریا اوست محفل آرای بزم وادی طور مشعل افروز طور سینا اوست آن که لعل لبش به وقت سخن کند احیا دو صد مسیحا اوست آن که بیرون کشد ز چنگ غروب قرص خورشید را به ایما اوست آن که در بارگاه قرب خداست محور رخسار حق سراپا اوست آن که در گوش خاکیان گوید قصّه ی راز آسمان ها اوست از شرف آن که روی دوش نبی جای دست خدا نهد پا اوست با نبی آن که گفت در خلوت راز معراج آشکارا اوست آن که هر دم ز حال قاتل خویش شود از روی لطف جویا اوست آن که در حق دشمنان کرده ست رحمت و شفقت ومدارا اوست او مسمّی و دیگران همه اسم غیر او جمله لفظ و معنا اوست دل پروانه می تپد از شوق هر کجا شمع محفل آرا اوست گفتم ای دل که کیست دلدارت؟ آهی از دل کشید و گفتا اوست که علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوا به دست علیست

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 321
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
پیمبر در غدیر خم به امر ایزد یکتا علی شاه ولایت را نمود آن رتبه والا شد از فرمان آن سرور مهیا مجلس و

پیمبر در غدیر خم به امر ایزد یکتا
علی شاه ولایت را نمود آن رتبه والا
شد از فرمان آن سرور مهیا مجلس و منبر
ز رحمت بر چنان منبر بر آمد سید بطها
پس از آن گفت پیغام خدا را بر مسلمانان
که شد امروز کامل نعمت و دین بر شما یکجا
نبی دست علی بگرفت و فرمود ای مسلمانان
هر آنکس را منم مولا علی اورا بود مولا
ولایت خود امامت یا خلافت هست و این منصب
معین گردد از سوی خدا نز خلق و نز شورا
خلافت را لیاقت باید و تقوی و علم و دین
بجز مولا علی کس را نبود این جملگی معنا
که را جز شیر حق دانی که گوید در حقش احمد
که او در منزلت با من چو هارون است با موسی
که را غیر از علی بوده است تاج لا فتا بر سر
که غیر از آن ولی سوده است بر دوش پیمبر پا
چه کس خوابید در بستر به هنگام خطر جز او
در آن تاریک شب تا وارهد پیغمبر از اعدا
چه کس گفتا سلونی غیر از آن حلال هر مشکل
که وقت پاسخ مشکل نشد در مانده و رسوا
که جز او فارس خندق که جز او فاتح خیبر
که را هرگز جز او زیبد که باشد همسر زهرا
به میدان مظهر قهر الهی گرد نام آور
به منبر عالم علم لدنی عارف والا
همانا اوست مصداق یدالله فوق ایدیهم
که شد دست خدا ظاهر ز او در عرصه هیجا
چو مدح او خدا گوید "چمن" درمانده زین معنی
نه تنها من که مداحان همه در مانده و دروا

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 149
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
تویی ولی خداوندگار یا حیدر که هم ولی و هم آئینه دار یا حیدر به نامه عمل جمله بندگان خدا ولایت تو بود

تویی ولی خداوندگار یا حیدر
که هم ولی و هم آئینه دار یا حیدر
به نامه عمل جمله بندگان خدا
ولایت تو بود اعتبار یا حیدر
نه این جهان که به عقبا و روز رستاخیز
خدا به دست تو داد اختیار یا حیدر
بهشت جای تو و دوستان تو باشد
و جای دشمن تو قعر نار یا حیدر
به جمله پادشهان فخر می فروشم من
کنم به نوکری ات افتخار یا حیدر
خدای تو چو دید لا فتی بغیر از تو
عطا نمود به تو ذوالفقار یا حیدر
چو قصد جنگ کنی از یلان به پا خیزد
ندای الحذر و الفرار یا حیدر
به جنگ اگر عدویت قصد زنده ماندن داشت
نداشت چاره به غیر از فرار یا حیدر
علی علی اسد الله یا علی حیدر
علی علی ید الله یا علی حیدر
تویی به خلق دو عالم امیر یا حیدر
منم به عشق و ولایت اسیر یا حیدر
تمام ملک الهیست خوان احسانت
تمام خلق به پیشت فقیر یا حیدر
امیر بر همه ی خلق از ازل بودی
اگر چه شد علنی در غدیر یا حیدر
بجز تو روز قیامت مرا امیدی نیست
به جان فاطمه دستم بگیر یا حیدر
تمام هستی من نوکری درگه توست
تمام هستی من را مگیر یا حیدر
اگر چه بود همه دنیا به دست قدرت تو
ز نان جوش نگشتی تو سیر یا حیدر
اگر چه خلد برین است با صفا اما
بدون تو نبود دلپذیر یا حیدر
به پای تو ملک الموت جان خود ریزد
به او اگر تو بگویی بمیر یا حیدر
علی علی اسد الله یا علی حیدر
علی علی ید الله یا علی حیدر

تو مرتضی تو علی تو غضنفری حیدر
تو بت شکن اسد الله حیدری حیدر
تو بهر طفل یتیم مهربان تر از پدری
گه نبرد چو شیر دلاوری حیدر
چو ذوالفقار به کف گیری از برای نبرد
ز دشمنان نماند به تن سری حیدر
جلال و جاه تو را جز خدا نمی داند
که ما ز هرچه بگوییم برتری حیدر
بجز خدای تعالی بجز رسول خدا
ز هرچه هست در عالم، تو سری حیدر
به پای قنبر تو دست وهم ما نرسد
فدای تو که تو مولای قنبری حیدر
به جن و انس و ملک گو که صفحه بشمارند
کتاب فضل تو را نیست آخری حیدر
اگر که احمد مختار نبود ختم رسل
نبود شبهه و شکی پیمبری حیدر
علی علی اسد الله یا علی حیدر
علی علی ید الله یا علی حیدر
از آن زمان که به کعبه زدی قدم حیدر
عیان شده که تویی صاحب حرم حیدر
فقط نه عالم خاکی به زیر پرچم توست
تو روی عرش الهی زدی علم حیدر
تمام امر قضا و قدر به دست توست
به یک اشاره تو می خورد رقم حیدر
تمام خلق اگر راه غیر تو بروند
قدم نهم به هر جا نهی قدم حیدر
میان قبر و به روی پل صراط هرگز
به قلب من نبود با تو هیچ غم حیدر
به سینه تو بود نقش، لوح محفوظ و
بود به دست یداللهی ات قلم حیدر
تمام رزق خلائق از صغیر و کبیر
به اختیار تو گردد زیاد و کم حیدر
نفس کشیدن بی مهر تو حرامم باد
علیست ذکر دم من و بازدم حیدر
علی علی اسد الله یا علی حیدر
علی علی ید الله یا علی حیدر

ولي حضرت داور فقط تويي حيدر
وصي و جان پيمبر فقط تويي حيدر
فقط به شيعه نه تنها که بر تمامي خلق
امام و سرور رهبر فقط تويي حيدر
براي اينکه مقامت عيان بود اين بس
که بهر فاطمه همسر فقط تويي حيدر
کسي که فضل و کمالات و مدح او هرگز
نداشت اول و آخر فقط تويي حيدر
بدون تو کسي بهره اي ز علم نبرد
به شهر علم نبي در فقط تويي حيدر
اگر چه شير نبرد است بي شمار اما
ميان آن همه، حيدر فقط تويي حيدر
فقط تو بت شکني و فقط تو صف شکني
کننده در خيبر فقط تويي حيدر
به لشکر و به سپاه خدا و ختم رسل
امير و شير دلاور فقط تويي حيدر
علي علي اسد الله يا علي حيدر
علي علي يد الله يا علي حيدر
تويي ولي خداوند ذوالکرم حيدر
هميشه تاج ولاي تو بر سرم حيدر
به راه تو از ان رو نشسته ام همه عمر
شنيده ام که تويي صاحب کرم حيدر
به درگه تو کنار مسيح و خضر و خليل
خوشم ز جمله گدايان اين درم حيدر
به پادشاهي عالم مرا نيازي نيست
که من غلام غلامان قنبرم حيدر
ميان آتش دوزخ محب تو سوزد؟
قسم به ذات خدا نيست باورم حيدر
فقط نه اينکه شده زادگاه تو کعبه
ز يمن مقدم تو گشته محترم حيدر
فمن يمت يرني گفته اي و منتظرم
اجل بيايد و روي تو بنگرم حيدر
بگو کشند به تيغ و کشند بر دارم
به جان بلاي ولاي تو مي خرم حيدر
علي علي اسد الله يا علي حيدر
علي علي يد الله يا علي حيدر

به بوتراب کنندت خطاب يا حيدر
منم به زير قدومت تراب يا حيدر
ولايت تو و اولاد پاک و معصومت
ملاک حق به يوم الحساب يا حيدر
براي هرکه کند روز و شب عبادت حق
بدون مهر تو جنت سراب يا حيدر
اگر که قطره بود با تو، مي شود دريا
ولي بدون تو گردد حباب يا حيدر
اگر چه رو سيهم من ولي قبولم کن
مرا غلام درت کن حساب يا حيدر
بجز تو از همه خلق نا اميدم من
مکن مرا ز در خود جواب يا حيدر
اگر ز کثرت عصيان شب است روز دلم
محبتت به دلم آفتاب يا حيدر
جهيم از قدم تو بهشت مي گردد
بهشت بي گل رويت عذاب يا حيدر
علي علي اسد الله يا علي حيدر
علي علي يد الله يا علي حيدر
مسيح سائل احسان توست يا حيدر
کليم خادم و دربان توست يا حيدر
تمام خلق خدا ريزه خوار خوان تو
تمام ملک خدا خوان توست يا حيدر
اگر که عالم غيبي برات فخري نيست
که اين به سينه سلمان توست يا حيدر
ميان امت اسلام نجات مي يابد
فقط کسي که مسلمان توست يا حيدر
خوشا به حال کسي که محب تو باشد
که در بهشت تو مهمان توست يا حيدر
خدا هزار هزار عالم آفريد و همه
چو گوي در کف دستان توست يا حيدر
نظام ارض و سما و نظام ليل و نهار
تمام در يد فرمان توست يا حيدر
من حقير چه گويم به وصف و مدح تو؟
که ذات حق ثناخوان توست يا حيدر
علي علي اسد الله يا علي حيدر
علي علي يد الله يا علي حيدر

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 151
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
من ار به قبله رو کنم ، به عشق روی او کنم اقامه صلوة را به گفتگوی او کنم گر از وطن سفر کنم سفر به سوی

من ار به قبله رو کنم ، به عشق روی او کنم
اقامه صلوة را به گفتگوی او کنم
گر از وطن سفر کنم سفر به سوی او کنم
ز حج و بیت بگذرم طواف کوی او کنم
کز احترام مولدش حرم شده است محترم
الا که رحمت آیتی ز رحمت علی بود
همه کتاب انبیا حکایت علی بود
بهشت و هرچه اندر او عنایت علی بود
اجلّ نعمت خدا ولایت علی بود
در این ولا بگو نعم ، که هست اعظم نعم
شهی که از لسان او خدا کند خطاب را
به حکم او به پا کند قیامت و حساب را
به حبّ و بغض او دهد ، ثواب را عقاب را
منزّه است از آن که من بخوانم آن جناب را
خدیو دولت عرب امیر کشور عجم
ببخشد از تبسّمی ، وجود ممکنات را
ستاند از تکلّمی قرار کائنات را
ز لطف و قهر می دهد حیات را ممات را
اگر ز حال ما سوا بگیرد التفات را
به یک اشاره می زند بساط کون را به هم
بهشت را بهشته ام ، بهشت من علی بود
علیست آن که از رخش بهشت منجلی بود
به غیر، دیده داشتن ، نشان احولی بود
کسی است عاشق ولی که ناظر ولی بود
به دست دیگران دهد کلید گلشن ارم
به زندگی از آن خوشم که زندگی است داد او
بدان امید جان دهم که جان دهم به یاد او
به عیش وطیش و نیک وبد،خوشم درانقیاد او
الا مراد عاشقان همه بود مراد او
چه درتعب چه درطرب چه درنعم چه درنقم
تو ای علی مرتضی که نفس پاک احمدی
چو نفس پاک احمدی ظهور ذات سرمدی
ز هر علل منزّهی ز هر خلل مجرّدی
به ظاهر محمدی تو باطن محمّدی
نبی به جسم ظاهرت خطاب کرده ابن عم

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 573
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی چو به کار خویش مانی در رحم

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی

طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی

چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن

به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی

ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم

سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی

بشناختم خدا را چو شناختم  علی را

به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی

علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق

تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی

نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن

تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی

همه عمر همچو “شهری” طلب مدد از او کن


تعداد بازديد : 255
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)

نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند
قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند
خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون
که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند
ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی
وسیله‌اش بود علی ، خدا هر آن چه را کند
به جنگ بدر و نهروان، علی است یِکّه قهرمان
نگر که دست حق عیان ، قتال اشقیا کند
به روی دوش مصطفی ، نهد چو پای مرتضی
نگر به بت شکستنش ، که در جهان صدا کند
به رزم خندق و اُحُد ، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد
خدا به دستِ دست خود ، لوای حق بپا کند
چو افضل از عبادت خلایق است ، ضربتش
علی تواند این عمل ، شفیع ما‌سِوی کند
به پیشگاه کردگار ، ز بس که دارد اعتبار
دُیون جمله بندگان ، تواند او ادا کند
نماز ، بی ولای او ، عبادتی است بی‌وضو
به منکر علی بگو ، نماز خود قضا کند
هر آنکه نیست مایلش ، جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود ، به عشق او شفا کند
علی است آن‌که تا سحر ، سرشک ریزد از بصر
پی سعادت بشر ، ز سوز دل دعا کند
علی انیس عاشقان ، علی پناه بی‌کسان
علی امیر‌مؤمنان ، که مدح او خدا کند
پس از شهادت نبی ، که را سِزَد به جز علی
که تا به حشر آدمی ، به کارش اقتدا کند
قسیم نار و جنتّش ، ترازوی محبّتش
که مؤمنان خویش را ، ز کافران جدا کند
گهی به مسند قضا ، گهی به صحنۀ غزا
گهی به جای مصطفی ، که جان خود فدا کند
علی است فرد و بی‌نظیر ، علی مجیر و دستگیر
که نام دل‌گشای او ، گره ز کار وا کند
زکار قهرمانیش ، پر است زندگانیش
نگین پادشاهیش ، به سائلی عطا کند
امیر کشور عرب ، ثنا کنان ، دعا به لب
برد طعام نیمه شب ، عطا به بی‌نوا کند
ز کوی شاه اولیا ، که مهر اوست کیمیا
کجا روی ، بیا بیا ، که دردها دوا کند
کنیم چون‌که های‌ و‌ هو ، به پیشگاه لطف هو
خدا نظر کند به او ، علی نظر به ما کند
دل علی گداخته ، که با زمانه ساخته
امام ناشناخته ، ز خلق شکوه‌ها کند
پس از وفات فاطمه ، کشید دامن از همه
که ختم عمر خویش را ، به کنج انزوا کند
ز قبر بنت مصطفی ، کجا رود علی ، کجا
که نیست یار آشنا ، دلش ز غم رها کند
سرشک بر دو عین او ، ز اشک زینبین او
که گریه بر حسین او ، به یاد کربلا کند
علی غریب و خون جگر ، ز هجر یار نوحه‌گر
کنار آن جدار و در ، اقامۀ عزا کند
)حسان) بگیر دامنش ، قسم به حقّ محسنش
گره گشای انبیا ، حوائجت روا کند

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 107
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
بهار جشن امامت آمد ایّام عید ولایت آمد کامل شده دینِ رسولُ الله

بهار جشن امامت آمد

                       ایّام عید ولایت آمد

کامل شده دینِ رسولُ الله

                             ابالحسن شده ولیُ الله

ای بر همه ولی        جانم علی علی

یا مولا یا مولا یا حیدر

از امر خالق حیّ سرمد

                                   زد بانگی بر همه عالَم احمد

که بعدِ من ابالحسن مولاست

                                  ولیِّ حق ، حاکمِ بر دلهاست

نور هدایت است        شمس ولایت است

یا مولا یا مولا یا حیدر

سرمست از جام عشق غدیرم

                          بر دام حبّ حیدر اسیرم

صبر و شکیب بداده ام از کف

                           پر زده دل تا نجف الاشرف

ای نور منجلی             جانم علی علی

یا مولا یا مولا یا حیدر

برای دریافت سبک اینجا کلیک کنید

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 


تعداد بازديد : 164
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:45
نویسنده:
نظرات(0)
پیک خدا شد هم سخن با رسول الله بلغ ما انزل الیک یا رسول الله عید غدیر است امر خطیر است احمد بشیر است

پیک خدا شد هم سخن با رسول الله
بلغ ما انزل الیک یا رسول الله
عید غدیر است امر خطیر است
احمد بشیر است حیدر امیر است
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک
عید تمام نعمت و اکمال دین است
عید رضایت خدا از مؤمنین است
کوثر به جام است عید قیام است
حق را پیام است حیدر امام است
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک
ای اهل عالم بشنوید از رسول الله
ذکر خوش اللهم والِ من والاه
دل غرق نور است شادی و شور است
شعر و شعور است روز سرور است
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک
ما جز امیرالمؤمنین رهبر نداریم
یک لحظه دست از دامن او بر نداریم
یار الستیم عهدی که بستیم
تا زنده هستیم در راه هستیم
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک
تو کبریا را مظهری مولا علی جان
سر تا قدم پیغمبری مولا علی جان
شاه ولایت شمس هدایت
بحر عنایت جانم فدایت
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک
یار و هم آغوش نبی یا علی مولا
بت شکن دوش نبی یا علی مولا
یار پیمبر فاتح خیبر
ساقی کوثر شافع محشر
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک
تو مصطفی را تا ابد قائم مقامی
ختم رسل را جانشین ما را امامی
شمس الضحایی نور الهدایی
سرّ خدایی سعی و صفایی
ای جان ختم المرسلین عیدت مبارک
مولا امیرالمؤمنین عیدت مبارک

برای دریافت سبک سرود اینجا کلیک کنید


تعداد بازديد : 139
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:44
نویسنده:
نظرات(0)
از آسمون میریزه گوهر روی زمین جاریه کوثر نغمه اهل سماوات یا ابا الحسن

از آسمون میریزه گوهر             روی زمین جاریه کوثر

نغمه   اهل   سماوات              یا ابا الحسن یا حیدر

مستانه می خوانم به نامش         اهل جهان منم غلامش

شب سرور قلب زهراست          توی  دلا  ولوله   بر پاست

بالای دستای پیمبر(ص)           دست گره گشای مولاست

این امر رب العالمینه          علی امیر المومنینه

علی امیر بی نظیره           عالم تو درگاهش حقیره

خوان هدایت الهی             بی   مایه   مهرش فتیره

مهر اوبا گلم عجینه           حیدر امیر المومنینه

به عشقت ای امیر دلها         پر می کشه این دل شیدا

سر می دهم سرود شادی     با نغمه  من  کنت  و  مولا

ترانه لبم همینه             حیدر امیرالمومنینه

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 

 


تعداد بازديد : 101
جمعه 12 آبان 1391 ساعت: 10:44
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف