عید غدیر - 9

عید غدیر - 9

عید غدیر - 9

عید غدیر - 9

عید غدیر - 9
عید غدیر - 9
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از نگاه تو مبهوت می شود حیـرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود محراب چشم تو همه را سر به راه کرد شد

از نگاه تو مبهوت می شود

حیـرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود

 

محراب چشم تو همه را سر به راه کرد

شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد

 

در سایـه ات هر آنکه نشست آفتاب شد

حاتم گدای تو شد عالیجناب شد

 

دنیا به زیر سایه ی دستـت پنـاه برد

هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد

 

دست کسی به پای مقامت نمی رسد

سیمرغ  هم به قاف قیامت نمی رسد

 

هرجا حدیـث حسن تو تکرار می شود

دل بیشتر اسیر تو دلدار می شود

 

روزی هزار مرتبه شکر خدا کند

هر کس به درد عشق گرفتار می شود

 

حجی به سر نیـامده حجی شروع  شد

پیش از غروب، تازه زمان طلوع شد

 

گرد علی به امر نبی جمع می شدند

پروانـه وار مُحرم این  شمع می شدند

 

دست نبی و دست علی تا که پا گرفت

یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت

 

فریاد زد که می رسد آیا صدای من

یا گوش می دهید به امر خدای من

 

پوشیده نیست معنی اکملت دینکم

حُبّ علیست معنی اکملت دینکم

 

مردم به آن خدا که مرا آفریده است

دنیا به خود شبیه علی را ندیده است

 

ایـن مرد بوده یار من و بی کـسی من

هـمراه و همنشین و همیشه وصی من

 

آرامش من و دل آشفته ی من اســت

هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است

 

هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست

غیر از علی کسی به دو  عالم امیر نیست

 

من ضامنم کسی کـه به او اقتـدا کـند

زهرا براش بیـن نمازش دعـا کند

 

صابر خراسانی


تعداد بازديد : 139
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 11:40
نویسنده:
نظرات(0)
دکتر یحیى حدادى ابیانه-عید غدیر ستاره سحر از صبح انتظار دمید غدیر از نفس رحمت بهار چکید گرفت دست قد

 

ستاره سحر از صبح انتظار دمید
غدیر از نفس رحمت بهار چکید
گرفت دست قدر ، رایت شفق بر دوش
زمین به حکم قضا آب زندگى نوشید
بر آسمان سعادت ز مشرق هستى
سپیده داد نوید تولد خورشید
به باغ ، بلبل شوریده رفت بر منبر
چو از نسیم صبا بوى عشق یار شنید
ز خویش رفته ، نواخوان عشق بود و سرود
به بانک زیر و بم ، اسرار خطبه توحید
فتاد غلغله در باغ و شورشى انگیخت
که خیل غنچه شکفت و به روى او خندید
هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون
زمین به عترت و آل رسول بست امید
رسول ، سدره‏ نشین شد ، على به صدر نشست
پى تکامل دینش خداى کعبه گزید
گرفت پرچم اسلام را على در دست
از این گزیده زمین و زمان به خود بالید
به یمن فیض ولایت شراب خم الست
به عشق آل على از غدیر خم جوشید

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 121
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
محمد جواد غفورزاده (شفق)-عید غدیر جلوه‏ گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خم ولایت مى به مینا

 

جلوه‏ گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر
رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد
موج مى‏ زد سیل مردم مثل دریا در غدیر
هدیه جبریل بود  الیوم اکملت لکم
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر
با وجود فیض اتممت علیکم نعمتى
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر
بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
بر لبش گل واژه  من کنت مولا  تا نشست
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

برکه خورشید  در تاریخ نامى آشناست
شیعه جوشیده ‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
گر چه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت
مى‏ توان انکار دریا کرد حتى در غدیر  
باغبان وحى مى ‏دانست از روز نخست
عمر کوتاهى‏ست در لبخند گل ها در غدیر    
دیده ‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر ؟
دل درون سینه‏ ها در تاب و تب بود اى دریغ
کس نمى‏ داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

 

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 196
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
محمد على سالارى-عید غدیر سر زد از دوش پیمبر ، ماه در شام غدیر تا که جبرائیل او را داد پیغام غدیر مژ

 

سر زد از دوش پیمبر ، ماه در شام غدیر
تا که جبرائیل او را داد پیغام غدیر
مژده داد او را ز ذات حق که با فرمان خویش‏
نخل هستى بار و بر آرد در ایام غدیر 
دین خود را کن مکمل با ولاى مرتضى‏
خوف تا کى باید از فرمان و اعلام غدیر
مى ‏شود مست ولاى مرتضى ، از خود جدا
هر که نو شد جرعه ‏اى از باده جام غدیر شد
بپا هنگامه‏ اى در آسمان و در زمین‏
تا ولایت شد على را ثبت ، هنگام غدیر
شور و شوقى شد در آن صحراى سوزان حجاز
مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدیر
عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست‏
بر جبینم حک بود تا مرگ خود نام غدیر

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 181
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
میثم مومنی نژاد-عید غدیر روشن شدن پگاه دیدن دارد پرواز دل از نگاه دیدن دارد بر قله کوهی از جهاز ش

 

روشن شدن پگاه دیدن دارد

پرواز دل از نگاه دیدن دارد

بر قله کوهی از جهاز شتران

خورشید کنار ماه دیدن دارد

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 171
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 11:36
نویسنده:
نظرات(0)
رضاجعفری-عید غدیر منبری از خطبه های ناب خواند در غدیر اسم علی را آب خواند السلام ای آب دریای صمد

 

منبری از خطبه های ناب خواند

در غدیر اسم علی را آب خواند

السلام ای آب دریای صمد

ای زلال قل هو الله احد

ای که میگردی شبیه انبیا

بر هدایت کردن قومت بیا

ای رسول مردم آئینه ها

بعثت غارت، حرای سینه ها

ای به بالای جهاز اشتران

شأن تو بالاست در بالا بمان

از تو میریزد صفات کبریا

ذات تو ممسوس ذات کبریا

نردبان وصف تو بی انتها

پله ی این نردبان سوی خدا

چون تکلم میکنی موسائی ام

تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام

جفت دردم کشتی توحن کجاست؟

جسم سردم گرمی روحت کجاست؟

ای مسح دردهای لاعلاج

ما همه دردیم ، ظرف احتیاج

ما همه زخم یتیم کوچکیم

کن مدارا با همه ، ما کودکیم

ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم

حاجیان فصل تندیس توأئیم

کوچه را میگردی و طی میکنی

کوزه را ظرفیت می میکنی

روی دوشت کیسه ی خرما و نان

میروی در کوچه ها دامن کشان

کیسه نه دل میبری بر روی دوش

شیعه هستم شیعه ی خرما فروش

ای سفیدی ای کبودی ای بنفش

ای به چشم پای سلمان ، جای کفش

ای به هر گام تو صدها التماس

کیسه بر دوش سحر ای ناشناس

ما همه مدیون شمشیر توئیم

تشنه ی نان جو و شیر توئیم

در پی گنجیم ما را راه بر

با خودت تا اشتهای چاه بر

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 369
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 11:30
نویسنده:
نظرات(0)
درظهر غدير تا كه موساي نبي بوسه به رخ منور هارون زد چشمان حسودان و بخيلان عرب از شدت غم ،

 

 درظهر غدير تا كه موساي نبي

 بوسه به رخ منور هارون زد

 چشمان حسودان و بخيلان عرب

 از شدت غم ، از حدقه بيرون زد

**

 از مشرق دستهاي پر مهر نبي

 خورشيد ولايت و امامت تابيد

 با شوق ملائك همه فرياد زدند:

 « تا كور شود هر آنكه نتواند ديد»

**

 فرمود نبي به امر معبود وَدود

 بر امت من علي امام است امام

 اين مژده ي من به شيعيانش، دوزخ

 بر شيعه ي مرتضي حرام است حرام

**

 گُل كرد سپيده ي تبسم به لبش

 تا آيه ي «اكملتُ لكُم» نازل شد

 فرمود: خوشا به حالتان اي مردم

 با حُب علي دين شما كامل شد

**

 فرمود خدا ولايت حيدر را

 بر آدم و نسل بعد او واجب كرد

 در روز ازل كليد فردوسش را

 تقديم ِ علي بن ابيطالب كرد

**

 فرمود: برادرم علي مَحرم ماست

 از عالم غيب مثل من آگاه است

 قرآن چقدر مدح و ثنايش را گفت

 او نقطه ي زير باء بسم الله است

**

 فرمود كه يادگار من بين شما

 تا روز حساب، عترت و قرآن است

 بايد كه به هر دوشان تمسك جوييد

 اين راه نجات اصلي انسان است

**

 ذكر صلوات عرشيان مي آمد

 تا رفت به سوي آسمان دست ِ علي

 از عرش بلند و يك صدا مي گفتند:

 اَلحَق كه اميرمومنان است علي

**

 جبريل به خدمت علي آمد و گفت

 تبريك؛ كه اين مقام زيبنده ي توست

 اي حضرت بوتراب درهر دو جهان

 هاروني ِ اين قوم برازنده ي توست

**

 جبريل به جانشين پيغمبر گفت

 اي مظهر افتادگي و آقايي

 مردم اگر امروز امامت خوانند

 عمريست امام عالم بالايي

 **

 اين قوم تو را هنوز نشناخته اند

 اي مرد غيور صاحب تيغ دو سر

 از خانه نشيني شما مي ترسم

 لعنت به سقيفه و ابوبكر و عمر

**

 از فتنه ي بين كوچه ها مي ترسم

 از سيلي و بغض يك پسر مي ترسم

 دلواپس غربت تو هستم آقا

 از آتش و ميخ پشت ِ در مي ترسم

**

 با ديدن اين بركه و گودال غدير

 يكباره به ياد كربلا افتادم

 در گودي قتلگاه خود را ديدم

 بر پاي حسين سر جدا افتادم

 

وحید قاسمی


تعداد بازديد : 125
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 10:33
نویسنده:
نظرات(0)
سنگ است دلم عشق علي سنگ نوشته مي‌سوزم از اين عشق چو اسفند برشته با جوهر اشك و قلم بال فرشته بر لو

سنگ است دلم عشق علي سنگ نوشته

مي‌سوزم از اين عشق چو اسفند برشته

با جوهر اشك و قلم بال فرشته

بر لوح دل خسته ام اين جمله نوشته:

 

جز مهر علي در دل من خانه ندارد

"كس جاي در اين خانه ی ويرانه ندارد"

 

ما از مي مرد افكن اين ميكده مستيم

شاديم كه پيمانه و پيمان نشكستم

تا عشق علي هست در اين ميكده هستيم

پس خورده نگيريد كه ما باده پرستيم

 

هشدار كه نوشيدن اين باده مجاز است

"المنت لله که در میکده باز است"

 

فهميدم از اين راز كه در كعبه شكاف است

هرجا كه بود نام يدالله مطاف است

اين گفته نه بيهوده و اين دم نه گزاف است

در روز جزا شيعه‌ات از نار معاف است

 

چون غير علي در دو جهان هيچ نديدند

"مردان خدا پرده ی پندار دريدند"

 

تا نام تو پيچيد در آن شبه جزيره

شد پاك از اين خاك گناهان كبيره

زد چنگ به دامان تو هر ايل و عشيره

شد ثابت و سيار در اوصاف تو خيره

 

جز ساقي كوثر ز كسي جام نگيريم

"ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم"

 

زان باده كه در روز غديريه به خم بود

پيداي تو شد هر كه در آن حادثه گم بود

فرياد ملائك بابي انت و ام بود

زان راز كه در آيه اكملت لكم بود

 

بيتي است امامت در اين خانه تويي تو

امروز امير در ميخانه تويي تو

 

آن بازوي خيبر شكنش رفت چو بالا

با دست شريف پدر ام ابيها

دادند دو دريا چو به هم دست تولا

شد ولوله و غلغله در عرش معلا

 

گفتند ملائك همگي عيد مبارك

اين عيد به هر پيرو توحيد مبارك

 

اي عقل در اوصاف تو حيران و مردد

وصف تو نگنجيده به هفتاد مجلد

عالم همه گم گشته آن موي مجعد

محبوب ابوالقاسم محمود محمد

 

نامش همه جا هست بگوييد كجا نيست

"كس نيست كه آشفته آن زلف دوتا نيست"

 

هركس كه ز حب تو به لب ناد علي داشت

در جام دل خويش صفايي ازلي داشت

آسودگي از شرك خفي شرك جلي داشت

گمراه نگرديد هر آن كس كه ولي داشت

 

از نام علي كاخ ستم در خطر افتاد

"با آل علي هركه در افتاد ور افتاد"

 

تا صورت پيوند جهان بود علي بود

يعني هدف از عالم موجود علي بود

تسكين دل آدم و داود علي بود

از آيه انفاق چو مقصود علي بود

 

اي محو جمال تو صاحب خانه

"مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه"

 

اي كاش شود ميثم و سلمان تو باشم

تا روز جزا دست به دامان تو باشم

در هردوجهان ريزه خور خوان تو باشم

كافر شوم از خويش و مسلمان تو باشم

 

كرديم نثار قدم تو دل و دين را

"تقديم كرديم همان را و همين را"

 

افسوس كه با نام تو كردند خرافات

در دايره تنگ جنايات و مكافات

يك عده پي شطح و گروهي پي طامات

در كاخ نشستند به عنوان خرابات

 

ما با تو نشستيم و از اين قوم بريديم

"ما چون ز دري پاي كشيديم، كشيديم"

 

عباس احمدی


تعداد بازديد : 159
پنجشنبه 11 آبان 1391 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
قاسم صرافان-امیرالمومنین علیه السلام-عید غدیر دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاري دلش ر

 

دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد
دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت
: (
خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟
نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست
من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم
با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم
در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي
با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي
تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي
هر چه مي‌گويم علي، انگار اللّهي ترم
مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او مي‌پرم
مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم
با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم
تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين » (2)
وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين»
دست او در دست من، يا دست من در دست اوست
ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست
يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار
ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار
آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او
فکر مي‌کردم که من عاشقترينم پيش او
دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي
شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي
کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد
ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد
روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي
از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي
رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري
مي‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبري
بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است
ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است
من نبي‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم»
طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم»
چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات»
هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست
هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست


تعداد بازديد : 189
چهارشنبه 10 آبان 1391 ساعت: 9:11
نویسنده:
نظرات(0)
چـــنـــیــن روزی خــجــسته بی نظیر است مـــبــــارک شـــیعــــیان عـــید غــدیر است در این عــ

چـــنـــیــن روزی خــجــسته بی نظیر است

مـــبــــارک شـــیعــــیان عـــید غــدیر است




در این عـــیــــد ولایـــــــت گـــشــــت ثابت

عــلــی مــولاست گر چشمی بصیـر است



امـــامــــت واجــــب اســـــت بــعد از نبوت

که فـــــرمــــــان خـــــداوند کبــیــــر است



خـــلافـــــت پیــــــش مـــا مــعــنـــــــا ندارد

چـو مــــولایــــم عـــلــــی تنها امــیر است



عـــــلــی را نـیســــت در عــــالـــم نــظیری

علی بــس که شجـــاع است و دلیـر است



عــلــی بــی حدّ غــنــی و بی نـیـــاز است

کـــه دنــیـــا پــیـش چـشمانش حقیر است



چــه غــوغـا می کــنــد ذکــر تــو حـــیــدر (ع)

هـــمـــه دلـــهــــا به حــبّ تو فــقــیـــر است



عـــلــــــی لــطـــف و کــــرم دارد فــــــــراوان

کــه هـــر قـــلبــی به عـشــق او اسیر است



"سروده : محسن زعفرانيه"

 

با تشکر از شاعر عزیز جناب آقای محسن زعفرانیه بخاطر ارسال این شعر زیبا


تعداد بازديد : 161
سه شنبه 09 آبان 1391 ساعت: 15:23
نویسنده:
نظرات(0)
تا ملائک همگی دور علی چرخیدند حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند حاجیانی که همگی منتظر حق بودند در

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند

حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند

در بر احمد مختار علی را دیدند

با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت

چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند

مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم

اختران را طرف عرش خدا پاشیدند

تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی

دست او را همه ی آینه ها بوسیدند

آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین

روی خود را به کف پای علی ساییدند

زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند

کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند

 

یا علی بود که از عرش خدا می بارید

نور مولا به سر ثانیه ها می بارید

 

 

 

عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند

این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند

بارها خواسته قلب بهشت این بوده

مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند

عده ای که رخ ایوان شما را دیدند

قید دیدار جنان حین تماشا بزنند

قصد کردند ملائک همه در عید غدیر

پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند

امر و دستور خدا بوده که باید عالم

بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند

کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی

تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند

مردمانی که به دنبال خدا میگردند

باید آقا که در بیت شما را بزنند

 

از غدیر تو به معراج رسیدیم علی

کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

 

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود

چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود

هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن

تا ابد شیفته درس شهامت بشود

در مقام تو همین بس که در این راه دراز

حضرت فاطمه حامی ولایت بشود

عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا

بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود

مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست

باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود

نوکری تو مدالی ست که زهرا داده

آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود

همه حرف من این است شب عید غدیر

دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود

 

بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد

زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

 

من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم

بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم

من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم

تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم

تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز

روزی نوکری از دست شما میخواهم

دامنت را دمی از دست من آقا نکشی

بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم

التماست بکنم میکنی آقا نظری

چادر سوخته فاطمه را میخواهم

یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود

کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم

 

روزیم را شب عید است کمی اشک بده

راضی ام ؛ اشک مرا هم زهمان مشک بده

 

شاعر: مهدي نظري


تعداد بازديد : 317
سه شنبه 09 آبان 1391 ساعت: 9:28
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار امام علی(ع)-غدیر عیـد همـه اعیـاد خـدا عیـد غدیـر است عیدی است که پیغمبـر اسـلام

امام علی(ع)-غدیر

 

عیـد همـه اعیـاد خـدا عیـد غدیـر است

عیدی است که پیغمبـر اسـلام بشیر است

عیدی که در آن عمر خطیر است خطیر است

عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است

عیدی است که از سوی خدا بهر محمّد

گـل واژۀ «اَکـمَلتُ لکُـم دینُکُـم» آمــد

تبـریک در این عیـد مؤیـد شده واجب

امری است مؤکد که به احمد شده واجب

لطف و کـرم از خـالق سرمـد شده واجب

ابـلاغ ولایـت بـه محمّـد شده واجب

صحرای غدیر آمده صحرای قیامت

زیرا که گرفته است خدا عید امامت

یاران گل لبخند ز هر سو بفشانید

بر خاک قدم‌های محمّد بنشانید

در محضر احمد ز علی مدح بخوانید

تا عیـدی خـود را ز محمّـد بستانید

با عطر ولایت دهن خویش بشویید

تبریک به سادات بنی فاطمه گویید

در دست گرفته است نبی دست ولی را

ابـلاغ کنـد حکـم خـدای ازلــی را

افکنده به قلب همگـان، نور جلی را

کـای مـردم عالم بشناسید علـی را

فرمـان خداونـد همیـن است همیـن است

هر کس که منم رهبر او، رهبرش این است

حکـم از طـرف ذات خداونـد غدیـر است

بر ختم رسل ایـن علی امـروز وزیـر است

در حکم مدیر است، مدیر است، مدیر است

بر خلق امیـر است، امیـر است، امیر است

این است که شایسته این قدر و مقام است

تا حشر امـام است امـام است امـام است

منشور خـدا را همه امروز بخوانید

دین غیر تولای علی نیست بدانید

بر تخـت ولایت دگری را ننشانید

فرمـان خـدا را ز لـب او بستـانید

این است که بوده همه‌جا نفسِ امیرش

این است کـز آغـاز خدا خوانده امیرش

این است که دین، دین نشود جز به ولایش

این است کـز آغــاز خــدا گفتـه ثنایش

این است که قرآن شده مشتاق صدایش

این است دلِ بستـه اجـابت به دعـایش

غیر از علی اسلام یدالله ندارد

با خویش محمّد اسدالله ندارد

این بر همه مولاست بدانید بدانید

این از همه اولاسـت بدانید بدانید

این همسر زهراست بدانید بدانید

این دست الهی است ببینید ببینید

این هست الهی است ببینید ببینید

این نور عیان است عیان است عیان است

این سرِّ نهان است نهان است نهان است

این جان جهان است جهان است جهان است

این بر تـن توحیـد روان است روان است

این رهبر دین رهبر دین رهبر دین است

والله امیـن است امیـن است امین است

ای روی تو مرآت خدای تو علی جان

ای ذکـر خداونـد ثنـای تو علی جان

ای ملک خـدا زیر لوای تو علی جان

ای جان دو عالم به فدای تو علی جان

تـو آینـۀ غیب‌نمــا غیب‌نمــایی

تو روی خدا، روی خدا، روی خدایی

خصم تو به جز قعر سقر نیست سرایش

فرقـی نبـوَد بیـن عبـادات و زنـایش

نفرین شـود از خشم خداوند، دعـایش

حق است که ابلیس کند گریه برایش

فردا شرر نار بود تشنۀ خونش

فریاد زند دوزخ از سوز درونش

ما مرد غدیریم غدیریم غدیریم

ما یـار امیـریم امیـریم امیـریم

صدبار اگر زنده شده باز بمیریم

والله قسم خـط سقیفه نپذیریم

در مدح علی تا که بخوانیم قصیده

باید که ز «میثم» بستانیم قصیده


تعداد بازديد : 166
سه شنبه 09 آبان 1391 ساعت: 9:17
نویسنده:
نظرات(0)
میثم مؤمنی نژاد امام علی(ع)-غدیر جبریل از آسمان تبسم آورد شیرینی دین برای مردم آورد نعمت ز ولای

امام علی(ع)-غدیر

 

جبریل از آسمان تبسم آورد

شیرینی دین برای مردم آورد

نعمت ز ولایت علی بهتر چیست؟

والله  که «أتممت علیکم» آورد

×××

در آینه مهر و مه شکوفایی کرد

دستان علی بلند بالایی کرد

آن روز خداوند خودش مردم را

از سورۀ مائده پذیرایی کرد


تعداد بازديد : 180
سه شنبه 09 آبان 1391 ساعت: 9:16
نویسنده:
نظرات(0)
رحمان نوازنی امام علی(ع)-غدیر ظهر غم بود و بركه هم تشنه بركه‌ای كه تب بیابان داشت دل او مثل تكه

امام علی(ع)-غدیر

 

ظهر غم بود و بركه هم تشنه

بركه‌ای كه تب بیابان داشت

دل او مثل تكه های سفال

اشتیاق نماز باران داشت

 

ظهر یك روز آفتابی بود

بركه پلكی زد و نگاهش رفت

باز هم تا به انتهای كویر

حسرت جانگداز آهش رفت

 

آه! من بركۀ نگاه توأم

من به جز چشم تو نمی نوشم

تا نیایی و هم دمم نشوی

به خدا لحظه ای نمی‌جوشم

 

آه! من بركه های یعقوبم

كه به دشت فراق جاری شد

من همان رود نیل موسایم

كه به سمت عراق جاری شد

 

من همان بركۀ نمك گیرم

كز سر سفره ات نمك خوردم

من كویر حجازی صبرم

كه به شوق شما ترك خوردم

 

بركه از درد و دل لبالب بود

بركه آن روز در تلاطم بود

بركه آن روز فكر آب نبود

فكر یك بركه پر از خون بود

 

ظهر زیبای روز نوروزی

باز پلكی زد و نگاهش رفت

نه ولی مثل اینكه این دفعه

صد و ده بار سوز آهش رفت

 

ماه او در حوالی خورشید

با هزاران ستاره می آمد

بشنو و شك نكن صدای خدا

از سر هر مناره می‌آمد

 

اشهد انّ ذاته مستور

اشهد انّ نوره منشور

اشهد انّ مومنون به

كلهم فائزون بیت النور

 

آیه ای روی بال جبرائیل

پر زد و لحظه‌ای تلاوت شد

بعد از آنكه رسول آن را خواند

پر زد و محو در ولایت شد

 

آیه پرواز كرد تا بركه

از تجلای آب صحبت كرد

بركۀ خالی سفالی ما

گریه كرد و دوباره بیعت كرد

 

گفت بالماءِ كُلَّ شَیءٍ حَی

من همان خاك مرده ام ای آب

من اگر بركه ای پر از آبم

از شما آب خورده ام ای آب

 

تو همان بی كران اقیانوس

من همان كوزۀ سفال توأم

كه اگر آه لب به من بزنی

مطمئنم همیشه مال توأم

 

بركه از اشتیاق دریا شد

زیر پاهای ماه جاری شد

ماه عكسش به بركه افتاد و

عكس این لحظه یادگاری شد


تعداد بازديد : 231
دوشنبه 08 آبان 1391 ساعت: 15:09
نویسنده:
نظرات(0)
هادی جانفدا امام علی(ع)-مدح و غدیر باید به همان سال دهم برگردیم با بیعت در غدیر خم برگردیم تا س

امام علی(ع)-مدح و غدیر

 

باید به همان سال دهم برگردیم

با بیعت در غدیر خم برگردیم

تا سوز عطش نکشته ما را باید

تا برکۀ اکملت لکم برگردیم

××× 

این بغض هنوز سر به شورش دارد

این چشم هزار چشمه جوشش دارد

این زخمِ هزار و چارصد سالۀ ما

اندازۀ زخم تازه سوزش دارد

××× 

هر جا که غدیر رفته باران رفته

جنگل به کویر و کوهساران رفته

هر جا که امام هست در مکتب او

حیوان هم اگر آمده انسان رفته

××× 

بر جای بماند از تو یک رد کافی ست

از عشق نشانه ای در این حد کافی ست

درک تو فقط حد رسول الله است

یک شیعه اگر تو را بفهمد کافی ست

××× 

دور و بر نور را که خلوت دیدند

انکار تو را چقدر راحت دیدند

این کوردلان تو را ندیدند اگر

یک عمر فقط از تو کرامت دیدند

××× 

چشمی که به یک اشاره بر می خیزد

با دیدن یک ستاره بر می خیزد

شب را به نگاه خیره سنجاق نکن

خورشید تو هم دوباره بر می خیزد

××× 

ما با تو به رازهای مكنون زده ایم

همراه تو پای در دل خون زده‌ایم

هر بار كه خواست شیعه مدفون بشود

با هیبت یك شهید بیرون زده‌ایم

××× 

توصیف تو حال دیگری می خواهد

نیروی خیال دیگری می خواهد

محدودۀ واژه ها برایت تنگ است

این شعر مجال دیگری می خواهد


تعداد بازديد : 155
دوشنبه 08 آبان 1391 ساعت: 15:08
نویسنده:
نظرات(0)
عارفه دهقانی امام علی(ع)-مدح و غدیر طوفان بودیم، ساحلی رام شدیم ما را خواندیّ و صاحبِ نام شدیم

امام علی(ع)-مدح و غدیر

 

طوفان بودیم، ساحلی رام شدیم

ما را خواندیّ و صاحبِ نام شدیم

چون زلف تو، آشفته و در هم بودیم

در سایه ی ابروانت آرام شدیم

××× 

ساقی شده ای جام هدایت داری

ای آنكه به شیعیان عنایت داری

تو بانی شهر عاشقانی مولا

از جانب حق حكم ولایت داری

××× 

امروز اگر چه سیر دیدیم تو را

پیدا بُدی و دیر دیدیم تو را

خورشیدی و چشم عاجز از رؤیت توست

در آیینۀ غدیر دیدیم تو را

××× 

عشق ابدی و ازلی بود آن روز

آغاز ولایت ولی بود آن روز

دستان خدا كه عاشقان را مأواست

در دست محمد و علی بود آن روز

××× 

ما عاشق عدل حیدری‌ات شده‌ایم

مولایی و مست رهبریت شده‌ایم

تو كعبه و ما دور سرت می گردیم

خورشید شدی و مشتری‌ات شده ایم


تعداد بازديد : 183
دوشنبه 08 آبان 1391 ساعت: 15:07
نویسنده:
نظرات(0)
حجت الاسلام رضا جعفری امیرالمومنین(ع)-غدیر هنگام ظهر وقت اذان نماز بود درهاى آسمان به روى خلق با

امیرالمومنین(ع)-غدیر

 

هنگام ظهر وقت اذان نماز بود

درهاى آسمان به روى خلق باز بود

ارواح مؤمنین همه در سجدۀ حضور

این روح كعبه بود كه روى جهاز بود

انگار بوى آب به گوشش رسیده بود

ارض غدیر چشمۀ عرض نیاز بود

خورشید در جنون خود از حال رفته بود

لیلاى بى تعیّن ما غرق ناز بود

گیرم كسی نبود تماشای او كند

این جلوه در غنای خود آیینه ساز بود

جبریل زد نفس نفس و خسته بال شد

گیسوى آیه‌های ولایت دراز بود

یكبار نه دوبار نه بار دگر شنید

از بس كه آیه‏هاى على دلنواز بود

تفریح خردسالی او خلق آدم است

این مرد در طفولیتش خاك باز بود


تعداد بازديد : 161
دوشنبه 08 آبان 1391 ساعت: 15:06
نویسنده:
نظرات(0)
محمود ژولیده امیرالمومنین(ع)-مدح و عید غدیر سلطان سریر در غدیر است علی هم جان رسول و هم وزیر است

امیرالمومنین(ع)-مدح و عید غدیر

 

سلطان سریر در غدیر است علی

هم جان رسول و هم وزیر است علی

تنها نه به کائنات مولاست علی

بر خاتم انبیا امیر است علی

***

آیات خدا سینجلی می گویند

اسرا خدا ذکر جلی می گویند

احمد به شعف آید و زهرا به سرور

وقتی شهدا علی علی می گویند

***

هر صبح که با نام تو آغاز شود

در سینه نزول رحمت احراز شود

یا رب تو گواهی که ز یک بسم الله

صد ره به محمد و علی باز شود


تعداد بازديد : 299
یکشنبه 07 آبان 1391 ساعت: 8:56
نویسنده:
نظرات(0)
میثم مؤمنی نژاد امیرالمومنین(ع)-عید غدیر صد بادیه سرمست از آن خم می شد ابلیس به زیر دست و پا گم

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

صد بادیه سرمست از آن خم می شد

ابلیس به زیر دست و پا گم می شد

آن روز تمام شاعران می دیدند

لب های خدا پر از تبسم می شد

***

روشن شدن پگاه دیدن دارد

پرواز دل از نگاه دیدن دارد

بر قلۀ کوهی از جهاز شتران

خورشید کنار ماه دیدن دارد


تعداد بازديد : 187
یکشنبه 07 آبان 1391 ساعت: 8:56
نویسنده:
نظرات(0)
يا اميرالمؤمنين (ع) دل سپردم به مِهر مَه رويي گرچه آلوده و خرابم من عرش اعلا اگر شود جايم خاك پا

يا اميرالمؤمنين (ع)

دل سپردم به مِهر مَه رويي

گرچه آلوده و خرابم من

عرش اعلا اگر شود جايم

خاك پايِ ابوترابم من

***

دلِ آوراه كرده بيتوته

گوشه اي از حريم شير ِخدا

تا خدا ميبرد مرا عشقت

يك نگاهِ رحيم شير ِخدا

***

همه ي چرخ و نُه فلك با يك

چرخش چشم مرتضي برپاست

هاتفي ميسرود در گوشم

كه نجف مركز بهشتِ خداست

***

چه كسي ميرسد به فريادم؟

در سرم پُر شده هوايِ نجف

أين كنت حبيبَنا ألغوث

صاحب قُبه يِ طلايِ نجف

***

اختياراتِ هستي خود را

داده ايزَد به مرتضي حيدر

عشق مولا تمام توحيد است

فالِقُ الحق وَ النوا حيدر

***

باز بر مصطفي سفير آمد

اي سفير خدا دلت آرام

امر شد يا نبيِّنا بَلِّغ

تا رساني وظيفه ات انجام

***

جبرئيل ِ امين غريق ِ نوا

مژده مژده بده رسولُ الله

رويِ منبر بگو خدا گفته

اسداللَه شده وليُ الله

***

دستِ حيدر به دستِ پيغمبر

دستِ هردو ميانِ دست خدا

و يدالله فوق أيديهم

جلوه كرده به عينه در اينجا

***

حاجيان گردِ كعبه و دلبر

پا نهاده ميانِ جمعيت

با دلي مطمئن در آنجا داد

مرتضي را نشانِ جمعيت

***

بر لبش خنده اي رسيده و خواند

اين دعا را كه والِماً والا

اشكي آمد ز گوشه ي چشمش

كرد نفرين كه عادِماً عادا

***

اي ز خوبان هَماره سَر، حيدر

سر نهادن به پاي تو عشق است

نيش ِ تو نوش و زخم تو درمان

هم جفا هم وفاي تو عشق است

***

تو مرادِ تبارك اللهي

أحسن الخالقين براي تو بود

خاتم الانبيا محمد هم

با خدا غرق در ولاي تو بود

***

اي نگاهِ تو جاريِ رحمت

مهر خود را به من نما نازل

اي تجلي واقعي خدا

دمي از جلوه ات ابوفاضل

***

خسته ي جستجوي تو آدم

بنده ي مبتلاي تو إدريس

گر كُنَد بر مقام تو اقرار

ميشود عاقبت به خير إبليس

***

رويِ موج بلند درياها

نام تو بادبان كشتيِ نوح

اي مريض ِغمت شُعيب و هود

دلِ هارون ز تير ِ تو مجروح

***

طالب تو مقام ابراهيم

در طواف تو حجر اسماعيل

تشنه ي ديدن رُخَت زمزم

مُحرم ِ خانه ي تو جبرائيل

***

بُرده مِهر ِ تو هوش سلمان را

عاشق ِ واقعيِ تو عمّار

مالكِ قلبِ مالك اشتر

سر به دار ِ تو ميثم ِ تمّار

***

اي غزلخوانِ چشم تو حافظ

دربه در بَهر ِ ديدنت سعدي

مولوي خودكُشي كُنَد ز غمت

قنبرت ميزند صدا... بعدي

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 318
یکشنبه 07 آبان 1391 ساعت: 8:53
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف