|
غدیر آمد بیا قدرش بدانیم
بگو لعنت، عدویش را برانیم
نبی اینک علی را جان خود کرد
بیا مهدی که ما بی جان نمانیم
تعداد بازديد : 91
جمعه 23 تیر 1391 ساعت: 17:16
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
پیک بشیر آمد خوش آمد
عید غدیر آمد خوش آمد
در هجده ذی الحجه از امر خداوند نخل امامت با رسالت خورد پیوند
خورشید زد بر چهره ی آئینه لبخند جشن کبیر آمد خوش آمد
عید غدیر آمد خوش آمد(2)
روز غدیر خم که دین تکمیل گردید نور خدا از آسمان تنزیل گردید
بر چهره ی حیدر خدا تمثیل گردید دل را امیر آمد خوش آمد
عید غدیر آمد خوش آمد(2)
از نغمه مَن کُنتُ مولای محمّد تفسیر شد بلِّغ به روی دست احمد
پرده به یک صورت از مرآت ایزد ذات غدیر آمد خوش آمد
عید غدیر آمد خوش آمد(2)
شد وادی خم غدیر آکنده از گل پروانه بنشسته به روی شاخ سُمبل
بر گوش جانها می رسد آوای بلبل حق را سفیر آمد خوش آمد
عید غدیر آمد خوش آمد(2)تعداد بازديد : 456
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 13:08
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
محمد (ص) ســـــاقی بـزم وجود است جهان مست از می غیب و شهود است
ولایت همچو می در جــام هستی است غـــدیر خم، خم این شور و مستی است
علی عطر و جــــــهان گــلخانه اوست حقــــیقت بـــــــــرگی از افسانه اوست
هر آنكس درس عقل و فطرت آموخت مــــــــــــرام دوستی با عترت آموخت
شما ای عــــــترت معبوث خــــــــــاتم شــــــــــــما ای بــــــــرترین اولاد آدم
شـــــــــمـا از اهــــــــــــل بیت آفــتابید گُل جـــــــان مــــحــــمد را گــــــلابید
جهان جسم و شما جــــــان جــــــــهانید شــــــــــــــما هــــم آشكار و هم نهانید
شما اســــــرار هـــــــســتی را امـــینید فــــــــــــــــروغ آسمان، روی زمینید
امــــــــــــیر كـــــــــشور دلـــها شمایید شـــــــــــــــــــما آئینه های حق نمایید
شـــــــــما یــــك نور، در چندین رواقید شــــــــــــــــما نور حجازید و عراقید
فـــــــــــــــروزان مشعل همواره جاوید شـــمایید و شـــــمایید و شــــــــــمایید
دیــــــــــــــــانت بـــی شما كامل نگردد بــــــــجـــز با عشقتان دل، دل نگردد
كدام عـــــاشق در این ره، در بلا نیست كــــــــدامین دل شما را مبتلا نیست؟
اگـــــــــــــر در سوگتان شد دیده نمناك اگـــــــر از عشقتان دل گشت غمناك
گــــــــــــــــواه عشق ما این دیده و دل رســـــــاند اشك و غم ما را به منزل
شــــــــما راه ســـــــــــــعادت را دلیلید شما مقــــــــــــصود هر ابنُ السّبیلید
شـــــــــــما حقّید و دشمن هــــا سرابند كــــــــی پوچند و چون نقشی برآبند
شــــــــــــــما تفسیر نور و الضحی یید شـــــــــــــــما معنای قرآن و دعایید
امـــــــــــامید و شــهــید و گــــــــواهید مصون از هـــــــر خطا و اشتباهید
شـــــــــــــــما راه خـــــدا را باز كردید شـــــــهـــــادت را شما آغاز كردید
فـــــــــــــــــدا كردید جان، تا دین بماند بــــــــــــه خون خفتید، تا آئین بماند
شــــــــــــــــما نور خدا در روی خاكید صـــــــــــــــراط مستقیم و راه پاكید
شــــــــــــــــــما شـــــــیرازه اُمّ الكتابید شـــــــــما میزان حق، روز حسابید
تولای شما فـــــرض خــــــــدائی است قــــــبول و ردّ آن مرز جدائی است
هــــر آنكس را كه در دین رسول است ولایــت، مُهر و امضای قبول است
اگـــــــر مولا ولی می شد چه می شد؟ خلیفه گر علی می شد، چه می شد؟
ولــــــــــــــی خاتم دوباره بی نگین شد عــــــــــدالت با علی خانه نشین شد
سقیفه ســــــــــــــــاعدِ ماتم شد آن روز نصیب و سهم شیعه، غم شد آن روز
دوباره بولهب آتش بــــــــــــرافروخت در بیت النبی در شعله اش سوخت
سران توطئه بـــــــــا هـــــــــم نشستند دل و پـــهلوی عصمت را شكستند
هزاران دست بیعتگر كــــــــجا رفت؟ وفـــــــــــا با آل پیغمبر كجا رفت؟
اگر پیمان مردم بــــــا ولـــــــی بــــود اگــــــــــــــــر پیوند با آل علی بود
نه فرمان نبی از یــــــاد مـــــــی رفت نه رنج و زحمتش بر باد می رفت
نه بر روی زمــــین مــــــی ماند قرآن نه قدرت تكیه می زد جای برهان
نه حق، بی یاور و مظلوم مــــــی ماند نه امت از علی محروم مــــی ماند
نه زهـــــــــرا كشته می شد در جوانی نه می شد خسته از ایــــن زندگانی
نه از دست ستم می خــــــــــورد سیلی نه رویش مــــــی شد از بیداد، نیلی
نه بـازویش كبود از تــــــــــــــــــازانه نه دفـــــن او شــــــبانه مــــــخفیانه
نه تیغ كــــــــــــینه در دست جنون بود نه محراب علی رنگین ز خون بود
نه خــــــــــون دل نصیب مجتبی بـــود نه پــــــــــرپر لاله ها در كربلا بود
نه زینب بذر غم مــی كـــــاشت در دل نه می زد سر ز غم بر چوب محمل
بقیع ما نه غم افزای جــــــــــــــان بود نه ویـــــــران و چنین بی سایبان بود
[جواد محدثی]
تعداد بازديد : 317
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 13:07
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
عید غدیر امیرالمومنین است (2) فرموده رحمة للعالمین است مَنْ كُنتُ مولا، علی مولا(2) روز بزرگ سُرورِ مسلمین است اتمام نعمت هست و اكمال دین است مَنْ كُنتُ مولا، علی مولا(2) یــــــا خاتم مرسلین بَلّغْ ما اُنزل شد روز اكـــمال دین بلغ ما انزل بشنو ز روح الامین بلغ ما انزل بر مسلمین تا ابد حُكم تو این است مَنْ كُنتُ مولا، علی مولا(2) عید غدیر عـــــلی روز قـــــیام است تــــــجـــــدید بیعت امت با امام است سرپیچی از فرمان رهبر حرام است بر گوش یاران قرآن این طنین است مَنْ كُنتُ مولا، علی مولا(2)
تعداد بازديد : 173
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 13:06
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
علی علی علی علی ...
منم به قبله رو کنم
به عشق روی او کنم
علی علی علی علی ...
امیر المومنین حیدر ...
ز مدح شهریاران جهان گر روی تابیدم
آخه شها تنها تو را من در خور مدح و ثنا دیدم
نه عمر خضر می خواهم نه آب زندگانی را
که از آب حیات عشق تو پیوسته جاویدم
مده هرگز فریبم بیش از این با وعده ی فردا
که من خلد برین را بی ولایش بر تو بخشیدم
حیدر ...
علی علی ...تعداد بازديد : 247
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 13:06
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
ستاره بارونه آسمون ها
آروم نداره ساحل دریا
رو لب زهرا خنده می شینه
امشب با ذکر من کنت مولا
صبح سعادته
عید ولایته
امیرالمومنین حیدر حیدر حیدر ...
عید ولایت عید غدیره
بردن اسمش چه دلپذیره
از آسمون ها ندا میاد که
تو همه دنیا علی امیره
سید و سروره
ساقی کوثره
میون محشر نغمه ی هر شیعه لا فتی الا علیه
مردم عالم گفته خدا هم که اسم اعظم یا علیه
علی ...
پهلوونی که همتا نداره
وقت نبرد تنها تک سواره
تاب نمیاره کسی تو میدون
میون دستاش تا ذوالفقاره
فاتح خیبره
حضرت حیدره
وقتی که شمشیر می کشه
نقش پیشونی بندش یا فاطمه است
استاد رزم پهلوونایی
مثل علمدار علقمه است
اباالفضل ...تعداد بازديد : 463
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 13:05
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
وصل است وصف حضرت مولا به نقطه چین
اوصاف او نمی رسد الا به نقطه چین
آخه آیینه جمال خدای یگانه اوست
ایمان و عشق و علم و عمل را نشانه اوست
نازم که همچون دلشدگان بسته جبرئیل
بر رشته های زلف سیاه علی دخیل
باید همیشه هم نفس مرتضی شدن
با درد بندگان خدا آشنا شدن
آخه ایمان و علم و غیرت مولا زبان زد است
تنها علی وصی بلا فصل احمد است
جز او که نان و خشک نمک باشدش غذا
جز او که وصله می زند از عدل بر ردا
جز او که بود همدم و هم بازی یتیم
جز او که بود در بر مسکین چنین کریم
قاصر بود زبان ز بیان کمال او
عاجز بود قلم که نگارد خصال او
حاتم کجا و جود کریمانه ی علی
او خود گدا بود به در خانه ی علی
تندیس عشق روی دل آرای حیدر است
هر شیعه چشمه ی نور ساقی کوثر است
یوسف اگر تجلی کند در برابرش
شرمنده می شود ز جمال منورش
در کنار مرقد او کرده اعتکاف
پروانه وار گرد ضریحش کند طواف
مولا کلید جنت و دوزخ به دست توست
هر چه که در مقام تو گویم شکست توست
دریا ی بخشش و کرمت را کرانه نیست
جز نام تو به مرغ دلم آشیانه نیست
دم می زنم ز عشق و ولای تو یا علی
دارم به سر همیشه هوای تو یا علی
افتاده است رشته ی عشقت به گردنم
زین رو بود که دم ز ولای تو می زنم
مولا حقیقت تو کجا درک ما کجا
قدر تو را کسی نشناسد به جز خدا
آتش ز لطف تو شد سرد بر خلیل
موسی علی بگفت و قدم زد به رود نیل
آدم زدش دست توسل به دامنت
عالم گرفته نور ز رخسار روشنت
ای خان زاد حضرت حق ای خدای عشق
ای خسروی قلمروی بی انتهای عشق
ای ریشه ی درخت ولایت امیر دل
ای پیش نور روی تو خورشید و مه خجل
ای جلوه ی تکامل دین در غدیر خم
در دست خاتمی چو نگین در غدیر خم
ای آفتاب معرفت ای رهبرم علی
ای سایه ی محبت تو بر سرم علی
تا روز حشر بیرق عشقت رفیع باد
قنبر غلام تو که ما را شفیع باد
شرط قبولی همه اعمال حب توست
مبنای کار در همه احوال حب توست
پاینده باد غشق تو در عمف سینه ام
نسبت به دشمن تو فزون باد کینه ام
هر کس که طعم باده ی عشقت چشیده است
دل بر تو بسته از همگان دل بریده است
گل خنده ی تو را به دو دنیا نمی دهم
خاک درت به بام ثریا نمی دهم
تا باشدم نفس ز تو دم می زنم علی
در مدح عاشق تو قلم می زنم علی
با دست پر محبت خود ساغرم بده
پیمانه های بی عدد از کوثرم بده
گل خنده ی تو را به دو دنیا نمی دهم
علی علی علی علی ...تعداد بازديد : 221
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 13:05
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
به مناسبت عید سعید غدیر
نور خورشید سما آمد پدید
عاشقان عید خدا امد پدید
عید اکبر شد عزیزان دو عین
شد ولیّ عشق، بابای حسین
ای که تفسیرت بود تفسیر عشق
زینت رویت بود شاه دمشق
ای علی جان ما غلام نام تو
مرغ دل پر زد به روی بام تو
درب دل روی ولایت باز شد
قصّه های عاشقی آغاز شد
یا علی ما مست جام کوثرت
جمله شاهان دو عالم نوکرت
ده ز کوثر این لب خشکیده را
روشنی ده قلب و جان و دیده را
دست در دست نبی بگذاشتی
غصه ها را از دلش بر داشتی
ای که دستت رفت بالا از همه
کن شفاعت یار ، حالا از همه
ای جماعت نو انجم شد جلی
ای جماعت ای ن شما و این علی
هر چه می خواهد دل تنگت بخواه
جز ولا از دست مولایت مخواه
امشبی را غرق اشک و ناله شو
بر سر کوی علی آواره شو
او کرمی است و کرامت می کند
جمله مستان اجابت می کند
"با کریمان کارها دشوار نیست"
دست اکرام علی بیکار نیست
او که باب هر یتیم بی نواست
درد بی دمان ما را او دواست
یا علی روی تو مهتاب من است
هجر تو در قلب بی تاب من است
یا علی جانم فدای چشم تو
صد چو من قربان برای چشم تو
یا علی من را تو عاشق می کنی
بر دلم وصف حقایق می کنی
یا علی اسلام با تو زنده گشت
نور ایزد در جهان پاینده گشت
یا علی شمشیر تو برّان ترین
در نماز شب تو اشک افشان ترین
از ازل محو طلای گنبدیم
از ازل مست از سبوی مرقدیم
یا علی عینت عیان کرده است حق
از همین خلق جنان کرده است حق
بارش این اسمان از جود توست
بود این عالم ز هست و بود توست
ای تو حجت بر همه عالم علی
آدم از عشق تو شد آدم علی
ای ولی الله اعظم یا علی
ای شده حق را مجسّم یا علی
سروده جعفر ابوالفتحی
تعداد بازديد : 175
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 20:14
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(2)
به مناسبت عید غدیر
تو کریم بن کریم هستی علی
کوی قلبم را مقیم هستی علی
عطر جنت می وزد از نام تو
معنی باغ نعیم هستی علی
کن شفاعت از من پر از گناه
شافع من از جهیم هستی علی
بر همه جور زمان کردی تو صبر
ظلم مردم را حلیم هستی علی
با تو باشم مکر شیطان را چه باک
مرگ شیطان رجیم هستی علی
هر که دارد علم از فیض شماست
عالم علم و علیم هستی علی
ای بلاگردان تو سلمان تو
صاحب قلب سلیم هستی علی
موسی از مهرت کلیم الله شد
با خداوندت کلیم هستی علی
خالقت نام تو را حیدر گرفت
بس که اعلی و عظیم هستی علی
از ازل مهرت به این دل داده ای
عاشق ما از قدیم هستی علی
توشه ی خرما برای این یتیم
آور ای آنکه کریم هستی علی
سروده جعفر ابوالفتحی
تعداد بازديد : 257
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 20:15
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
تا شد به روي دست نبي (ص) مرتضي (ع) بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند
بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشتهها بلند
مرآت پاك لميزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند
آيين پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نميشد آن مه برج ولا بلند
هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند
خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين
شد زين سبب ميان همه انبيا بلند
تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش
شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند
تكميل شد شريعت پاك محمدي
چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند
اي مظهر صفات خداوند لايزال
وي از تو آسمان ولايت به پا بلند
هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بينوا بلند
هر جا كه بود طفل يتيمي سرشكبار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند
از بهر دستگيري آنان سپندوار
يكباره ميشد ا» يد مشكلگشا بلند
تا خانهزاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند
آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست
و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند
يكباره دست بيعت خود را از روي شوق
كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند
مدحتگر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند
پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف
فرياد شوق ميشود از بوريا بلند
با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند
ما ريزهخوار خوان ولاي توايم و بس
از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند
خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند
در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين
همواره بود آيت شمس الضّحي بلند
باب المراد اهل جهاني و ميكنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند
اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي
نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند
ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم
گر ميزنيم گام سوي كربلا بلند
عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند
تا مست جام توست «براتي» به روزگار
سر ميكند به عشق تو روز جزا بلند
* پروانه نجاتي
دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را
دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را
و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را
عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را
پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را
عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را
* مهدي رحيمي
دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد
دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد
«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد
يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد
پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد
* نادر بختياري
السلام اي غدير! مَهبَط عشق!
مقصد دولت مسلّط عشق!
السلام اي غدير! مقصد يار!
وي گلافشان ز موجموج بهار!
چه بهاري توراست؟ كز خُم تو
مست عشقيم در تلاطم تو؟
تشنگان ولايتيم همه
عطش بينهايتيم همه
لب خشكم ارگ ترَك خوردهست
غيرتم بارها محك خوردهست
قصه اهل كوفه بودن چيست؟
مست آب و علوفه بودن چيست؟
لب، اگر تر كند علي (ع)، تيغيم
حنجرِ عارفانه تبليغيم
از ولايت هر آن كه دم نزند
نفس از بام صبحدم نزند
عشق را وقت استماع رسيد
وحي در «حجةالوداع» رسيد
ما علي (ع) را گرفتهايم هنوز
تا نبي (ص) را چو خويش، گُم نكنيم
از سبو مي زديم تا ديگر
جام را در شراب خُم نكنيم
ورنه «مروان»، «معاويه»، «هارون»
همگي از نبي (ص) سخن گويند
من، ولي، دستِ آن كسان بوسم
كز نبي (ص) زينبي (س) سخن گويند
غير آل علي (ع) كه ميداند؟
دين احمد، به تيغ، پابرجاست
حقِّ بدعتگذار، شمشير است
جايِ احساس و عشق، ديگر جاست
«ابن ملجم» نكشت، مولا را
مرگ، طاقت نداشت پيش علي (ع)
همه گفتند: امام را كشتند
ليك زنده است تا هميشه علي (ع)
لفط بر لفظ، من نميبافم
هر طرف بنگرم، علي (ع) بينم
نه در آن كوچه يا در اين خانه
هركجا بگذرم، علي (ع) بينم
اوست نوري زلامكان و زمان
كه جهان در شعاعهاش، گُم است
گر به دنبال ديدن اويي
عكسش افتاده در «غدير خُ«» است
شيعه، سنيترين مذهبهاست
زان كه سنت، ملاك هر شيعهست
زين سبب هركه اهل سنت شد
دم ز حيدر زند، اگر شيعهست
سني و شيعه را اگر فرقيست
اندك است آن چنان كه دشنه و تيغ
هر دو در قلب خصم، خواهد شد
تا كه خورشيد، سرزند زستيغ
آفتاب، آفتابِ اسلام است
بر سرِ ي، سرِ حسين (ع) ببين
دين، به تيغ دو تيغه، مديون است
«خيبر» و «خندق» و «حنين» بين
ذوالفقارِ ستيز! مولا
كوفيانه را به قعرِ گور فرست
جوشِ رجّالههاست از شش سو
سيصد و سيزده غيور فرست
همرهانم! برادران! ديريست
دشمنان، در كمين ما هستند
نه به دنبال، شوكت مايند
در پي مسخ دين ما هستند
بين ما، تا شكاف اندازند
فرقهها ساختند، بيهوده
اشتراكات را نهان كردند
چون چراغي كه ميزند دوده
روشنايي بجو، كه تاريكي
تيه گمراهي است باور كن
مصطفي، آن كه ماه كامل ماست
هم ستاره عليست، آري چون،
علي (ع) آيينه خداوند است
عشق از او، انعكاس مييابد
نور، بر گِرِد قامتش پيچد
ماهِ من، ناشناس ميتابد
ياد كن خلوتِ فقيران را
در شبِ سرِ يثرب و كوفه
گريهها، گريههاي مولاوار
رازها، رازهاي مكشوفه
پرده برداشت حيدر از اسرار
هرچه بود و نبود، با من گفت
غصهها را و زخمها را سرخ
دردها را كبود، با من گفت
بعد از آن صحبت غريبانه
اسمان را بنفش، ميبنيم
آخرين مرد، خواهد آمد و من
آسب و تيغ و درفش، ميبينم
آخرين مرد، آخرين اميد
آخرين حامي ولايت حق
آخرين گردبادِ نوراني
انتشار عدالت مطلق
* رضا اسماعيلي
اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بيانتها
اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب
اي علي اي خوب، اي تنهاترين
اي ملايك با نگاهت همنشين
اي علي، اي آفتاب حق سرشت
اي قسيم روشنيهاي بهشت
اي فراتر از تصور، ازخيال
بحر عرفان، آفتاب بيزوال
اي تو خورشيد نهان در زير ابر
كوه علم و كوه حلم و كوه صبر
چون تو مردي نيست در اين روزگار
هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار
جان ما را كن ز عشقت منجلي
اي فدايت جان عالم، يا علي
كاش ميكرديم بيعت تا بهار
ميشكفتيم از كرامات علي
در بهارستان او گل ميشديم
زائر آواز بلبل ميشديم
از غدير خم، سبويي ميزديم
در صراط عشق، هويي ميزديم
زائر كوي تولا ميشديم
جرعه نوش عشق مولا ميشديم
با نزول سوره سبز غدير
باز ميكرديم، بيعت با امير
با علي، آيينهدار سرنوشت
وارث بوي خدا، بوي بهشت
شد غدير خم، هلا، اي عاشقان!
ميوزد عطر علي از آسمان
چيست تفسير غدير خم؟ علي
عشق را، مولا، عدالت را، ولي
چيست تفسير غدير خم؟ ولا
رستخيز عشق، بيعت با خدا
چيست تفسير غدير خم؟ حريم
رو به روي ما، صراط مستقيم
چيست تفسير غدير خم؟ اميد
مژده رحمت به امت، بوي عيد
چيست آيا اين غدير خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر
چيست آيا...؟ساقي و ساغر، شراب
اتشي در جان هستي، عشق ناب
چيست آيا... ؟ خنده فتح المبين
روز اكمال رسالت، عيد دين
چيست آيا...؟ سيب سرخي ناگهان
سهم ما از عشق، آري عاشقان
در غدير خم خدا شد منجلي
در دل خورشيدي مولا علي
چيره شد فرمانرواي آفتاب
گشت سهم آفرينش، نور ناب
عشق باريد و زمين آيينه شد
مهرباني وارد هر سينه شد
خاك را بوي نجيب گل گرفت
عالم هستي، تب بلبل گرفت
آسمان شد با زمين همسايه باز
شد زمين مهمانسراي اهل راز
چشمها با نور همبستر شدند
قلبها با هم صميميتر شدند
قبله توحيد، آن جان جهان
روح ايمان ، خاتم پيغمبران
در غديرستان خم، اعجاز كرد
راز معصوم خدا را باز كرد
گفت پيغمبر: علي نور خداست
بعد من، او پيشوا و مقتداست
اي شمايان! امت سبز زمين
در ميان خلق عالم، بهترين
حرف حق اين است و در آن شبهه نيست
هم علي حق است و هم حق با عليست
عشق را در قلب خود دعوت كنيد
با علي،نور خدا، بيعت كنيد
اين حقيقت از كسي مستور نيست
جانشين نور، غير از نور نيست
در غدير خم ولايت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشيد غدير
شد امام و متداي ما، امير
عشق، بيعت كرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولاي ما
نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دليل آفتاب»
زين بشارت، آسمان خنديد مست
نور باريد و طلسم شب شكست
شد جهان، آيينه باران علي
عالم هستي، چراغان علي
جون علي، آيينه عدل است و داد
دست در دست علي بايد نهاد
چون علي، نور خداي سرمد است
بيعت ما با علي، با احمدست
شد ز عشق حق، وجودش صيقلي
هر كه بيعت كرد، با نور علي
باز دل در كوي مستي گم شده
عالم هستي، غدير خم شده
باز هم مستيم، از جام غدير
باده مينوشيم با نام امير
باز فصل شور و شيدايي شده
در زمين از عشق، غوغايي شده
آمده عيد ولايت، عاشقان
روز اكمال رسالت، عاشقان
در غدير خم، بيا كامل شويم
«ياعلي» گوييم و صاحبدل شويم
«ياعلي» گوييم تا بالا شويم
قطرهها، اي قطرهها دريا شويم
با علي، نور خدا، بيعت كنيم
عشق را در قلب خود، دعوت كنيم
با علي، هم عهد و هم پيمان شويم
هم زبان و هم دل قرآن شويم
با علي، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب
چون كه احمد گفت: او نور جليست
بعد من، اي عاشقان! مولا، عليست
* محمدعلي مجاهدي
چون وجود مقدس ازلي
شاهد دلرباي لم يزلي
وقت پيمان گرفتن از ذرات
با صدايي رسا و بانگ جلي
«اولست بربكم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي
تا بسنجد عيارشان، افرودخت
آتشي در كمال مشتعلي
داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلي از بدلي
فرقهيي ز امر حق تمرد كرد
گشت مطرود حق ز پر حيلي
با شقاوت قرين و مد شد
شد پريشان ز فرط منفعلي
فرقه ديگري در آتش رفت
ز امر يزدان قادر ازلي
نادر شد بهرشان چو خلد برين
كه بود اين سزاي خوش عملي
با سعادت قرين شد و همدم
گشت مقبول حق ز بي خللي
بهر اين فرقه حق عيان فرمود
جلوات نبي و نور ولي
كه منم نور احمد مختار
مهر من نيست غير مهر علي
ناگهان شد عيان در آن وادي
نور مولا علي ز بي حللي
چون به خود آمدند، ميگفتند
در حضور خداي لم يزلي
كه: علي دست قادر ازليست
رشته ما سوا به دست عليست
* نصرالله مرداني
قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست
كه هست هستي ما از خم غدير تو مست
در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود
به خمسراي ولايت خراب و باده پرست
به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود
كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست
در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود
به دور سرمديات هر كه مست شد پيوست
بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست
هنوز اشك تو بر گونه زمان جاريست
ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست
ز حجم غربت تو ميگريست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست
هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو
زمانه از غم تنهاييات به گريه نشست
دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد
دل تمامي آيينهها ز غصه شكست
* مرتضي اميري اسفندقه
صداي كيست چنين دلپذير ميآيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير ميآيد؟
صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟
چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير ميآيد
خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:كسي دستگير ميآيد
كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگيري طفل صغير ميآيد
علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير ميآيد
كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير ميآيد
كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد
خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خر دهيد به ياران: غدير ميآيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد
خبر دهيد به ياران:دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير ميآيد
خم غدير به دوش از كرانهها، مردي
به آبياري خاك كوير ميآيد
كسي دوباره به پاي يتيم ميسوزد
كسي دوباره سراغ فقير ميايد
كسي حماسهتر از اين حماسههاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد
غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير ميآيد
كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير ميآيد
شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير ميآيد
علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد
به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد
شبيه آيه قرآن نميتوان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟
مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير ميآيد!
بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد
بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير ميآيد
علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد...
* ابوالقاسم حسينجاني
آسمان، سرپناه مولا بود
و زمين، كارگاه مولا بود
عاشقي، پابهپاي او ميرفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود
هرچه ميكرد، دلبري ميكرد
مهرباني، سپاه مولا بود
عدل و آزادگي، كه گم ميشد
چشم مردم، به راه مولا بود
روز، هر چيز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود
روز و شب را، به كار، وا ميداشت:
اين، سپيد و سياه مولا بود!
آب، از الغدير، برميداشت
مَشربي، كه گواه مولا بود
كوفه، هرچند هم، كه بد ميكرد
باز هم، در پناه مولا بود!
پدر خاك بود و، خاكي بود
بيگناهي، گناهِ مولا بود!
* محمود اكرامي
به آتش ميكشم آخر زبان سربهزيرم را
به توفان ميسپارم اسمانهاي اسيرم را
منم من، گردبادي خستهام، زنداني خويشم
بگيريد آي مردم دستهاي ناگزيرم را
تمام عمر باقي ماندهاش را گريه خواهد كرد
اگر توفان بخواند خندههاي دور و ديرم را
درختان گردبادي رو به خورشيدند، از آن دم
كه خواندم در مسير باد، اندوه غديرم را
شبي اندوه تابان علي (ع) از چاه بيرون شد
شبي سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را
به نقل از رجا نیوز
تعداد بازديد : 343
شنبه 21 آبان 1390 ساعت: 19:02
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
عید غدیر مژدة جان پرورد آورد
یعنی خبر ز سلطنت حیدر آورد
فرمانروا بهر دو سرا شد بحق علی
فرخنده تر ازین خبر دیگر آورد
سلطان نامدار علی آنکه کردگار
از عدل خودخود خود مظهر آورد
در پیکر مقدس اسلام جان دمد
از بهر عارفان جهان سرور آورد
دینرا کمال نیست مگر با ولای
او جبریل این پیام خوش از داور آورد
برخیز ای پیامبر، پیغام ما بگوی
خواهی اگر درخت نبوت برآورد
فرخنده آن زمان که در اجرای امر حق
پیغمبر از جهاز شتر منبر آورد
آورده بود مژدة بسیار از خدای
میخواست مژده ای زهمه بهتر آورد
خورشید را بدست برآورده آسمان
لبریز شوق نغمة شادی برآورد
مولی علی است جان دو عالم فدای او
مانند وی خدای کرا رهبر آورد؟
آورد پیش خلق علی را براستی
خوشتر از او دلیل چه پیغمبر آورد
باور نمیکنم که زدریای معرفت
غواص عشق بهتر ازین گوهر آورد
روشن شود دل همه عالم هرآینه
اینگونه آینه اگر اسکندر آورد
هرکس که حق او نشناسد زجاهلی
هم جهل را خدای بر او کیفر آورد
وانکو دم از ولای علی زد براستی
همراه خویش در دو سرا یاور آورد
دکتر ناظرزاده کرمانی
تعداد بازديد : 221
شنبه 21 آبان 1390 ساعت: 18:58
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
اگر هزار بشیر آمد و نظیر امد
محمد است که بی مثل و بی نظیر امد
مزاج عالمیان چون به شور شر گروید
به خیر جامعه خیرالبشر بشیر امد
بدور پادشهه عادلی که پیش درش
قصور عالیه ی قیصری قصیر امد
زاسمان رسالت بتافت ختم رسل
که چرخ معدلت از طلعتش منیر امد
عقول ناقصه از شرم دم فرو بستند
که عقل کامل وکل در سخن دلیر امد
به قدرت صمدی در صنم شکست افتاد
که دور سلطنت واحد قدیر امد
بساط ضلم بر افتاد از بسیط زمین
بشیر عدل الهی چو بر سریر امد
نخست مرد خدائی که دست بیعت داد
رسول را به صباح و مسا ظهیر امد
علی ولی خدا صاحب ولایت بود
که بهر نصرت حق ناصر ونصیر امد
به پاس قدمت پیمان شه ولایت شد
که مست جام ولا از خم غدیر امد
علی زروز صغر از کبار امت بود
اگر چه در شمر سال ومه صغیر امد
وصایت علی اموخت حکمتی مارا
که بر حکومت اقوام دلپذیر امد
که پیشوائی ملت نصیب مردانی است
که سبق خدمتشان بر جوان پیر امد
کسیست رهبر آزادگان که سر از جان
گذشت در آزادگان اسیر امد
صادق سرمد
تعداد بازديد : 281
شنبه 21 آبان 1390 ساعت: 18:56
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
صبح سعادت دميد عيد ولايت رسيد
فيض ازل يار شد نوبت دولت رسيد
در خم گيسوى يار، بود دلى بى قرار
بعد بسى انتظار، مژده رحمت رسيد
درگه رحمت گشود ظلمت غم را زدود
سنبل تر وانمود لمعه طلعت رسيد
شعشعه نور شه داد به عالم ضيا
آتش آذر فسرد رشحه خلعت رسيد
از كرمش بر گدا داد مى جان فزا
گفت بخور زين هلا كز خم جنت رسيد
روى به گلزار كن پشت به اغيار كن
دوره شدت گذشت نوبت راحت رسيد
خيز و بزن الصلا بر در هر پارسا
باده شدستى حلال حكم حقيقت رسيد
بَهر شه انما خواند رسول خدا
آيه «اكملت لك» كز سوى عزت رسيد
وقت رجوع نبى، از سفر مكه شد
منزل خم را ز حق حكم امامت رسيد
شه ز جهاز شتر كرد به پا منبرى
و ز قدم شه بر آن عز و شرافت رسيد
دست على برگرفت برد به بالاى سر
تا به همه مردمان ديدن طلعت رسيد
گفت: اَيا مردمان آمده بلّغ ز حق
چون تو رسولى بگو وقت وصايت رسيد
گشته على ولى، بر همگى پيشوا
از پى اكمال دين امر عنايت رسيد
نور على جلوه گر بر همه جنّ و بشر
طاعت او مستقر بهر عبادت رسيد
مژده به اهل وفا حبّ شه قل كفى
از كرم ذوالمنن بر همه منت رسيد
خاصه بر آن سالكان در ره شه رهروان
كز كرم شير حق لطف و عنايت رسيد
هر كه جمالش بديد مِهر رُخش برگزيد
باده خلّت كشيد بر سر عزّت رسيد
(حالى اردبيلى)
تعداد بازديد : 267
شنبه 21 آبان 1390 ساعت: 18:55
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
عید غدیر
گوشهـا بـاز کـه امروز هزاران خبر است
خبری خوبتر از خوبتر از خوبتر است
صـف ببندیـد کـه هنگـام نماز روح است
در گشایید که جبریل امین پشت در است
همگـی عیـد بگیریـد کـه عید آمده است
ایـن همـان عیـد خدای احد دادگر است
سـورۀ مائده خوانیـد کـه صـد مائـده نور
از خـدا در دل هــر آیـۀ آن مستتر است
هـر طـرف مـینگرم قافلـه در قافلـه دل
هر دلی بالزنـان سوی علـی رهسپر است
این همان عید غدیر است که در خم غدیر
گوشهـا یکسـر بـر خطبـۀ پیغامبـر است
خطبۀ ختم رسل حکم خدا مدح علی است
خطبهای که سندش مستند و معتبـر است
ایهـا النـاس هـر آنکـس کـه منـم مولایش
ایــن علـی او را تـا روز جــزا راهبــر است
این علی بعـد نبـی رهبر و مـولای شماست
این علی منجی یک خلق به موج خطر است
این علـی وجـه خـدا چشـم خدا گوش خدا
این علی دست خدا بازوی فتـح و ظفر است
من همـان شهــر علومــم همه باشید گواه
که علـی تـا ابدالدهـر بـر این شهر، در است
این امـام است امـام است امـام اسـت امـام
که امامت به وجودش همهجا مفتخر است
چشم، بینور علی تا صف محشر کـور است
دین بی مهر علی پیکر بیدست و سر است
شرر نار همان بغض علی بـغض علـی است
مهـر او پیشِ روی آتـش دوزخ سپـر است
بــه تمـام بشـر اعـلام کنــد ختـم رسل
که علــی بـن ابیطالـب خیــرالبشر است
خصـم او را پسـر مـادر خـود باید خواند
غیر از این چاره نداریم که او بیپدر است
بینمــازی اسـت اگـر بیعلی آرید نماز
این نمازی که اجرش همه نار سقر است
مهر پروندۀ اعمـال شما مهـر علـی است
بیعلی طاعت کونیـن زیان و ضرر است
گر دو صد کـوه طلا در ره معبـود دهید
بی تـولّای علـی جملـه هبا و هدر است
هر که شد خصم علی خصم نبی خصم خداست
در حقیقـت ز زنــازاده زنازادهتــر است
دشمن آل محمّـد چـو بــه محشـر آید
آتش خشم خدا از نفسش شعلهور است
به سر دوش رسول و به کف پای علی
بنویسیـد علـی بـت شکـن بیتبر است
بـیولایش نفسـی گـر بزنــد جبـراییل
کمتر از مرغ زمین خوردۀ بیبال و پر است
جنـت از مهـر محبّـان علـی شاخـۀ گـل
دوزخ از بغض غلامان علی یک شـرر است
بــی تولّای علــی نیـست رسـالت کامـل
ثمــر بــاغ نبــوّت همه از این شجر است
نخلهــا جملــه گواهـند خــدا مـیداند
که علی تشنه، ولی تشنۀ اشک سحر است
سجده بیمهر علی سجده به بت باشد و بس
روزه بـا بغـض علـی نیــز گنـاه دگر است
جنّت و کوی علی هست چو یک قطعه زمین
کوثـر و مهر علی قصـۀ شیـر و شکـر است
صورت حق و علی صورت غیب است و شهود
طلعت احمد و او سـورۀ شمس و قمـر است
«میثم»این فخر تو را بس که از این مزرع عمر
نخـل سرسبـز تـو را بـار ولایـت ثمر است
حاج غلامرضا سازگار
تعداد بازديد : 255
شنبه 21 آبان 1390 ساعت: 18:45
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
تعداد بازديد : 351
شنبه 21 آبان 1390 ساعت: 1:33
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)