ولادت حضرت زهرا س - 6

ولادت حضرت زهرا س - 6

ولادت حضرت زهرا س - 6

ولادت حضرت زهرا س - 6

ولادت حضرت زهرا س - 6
ولادت حضرت زهرا س - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت شهر پر از شعشعه ی نور شد کوچه پر از همهمه و شور شد خانه پیغمبر ما طور شد تجلّی خدای موسا رسید نور رخ حضرت زهرا رسید �

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

شهر پر از شعشعه ی نور شد

کوچه پر از همهمه و شور شد

خانه پیغمبر ما طور شد

تجلّی خدای موسا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

فرشتگان مژده به هم می دهند

فاطمه یا فاطمه دم می دهند

به هر گدا تاج کرم می دهند

تاج سر حضرت مولا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

نمونه بانوی سرآمد رسید

انسیه ی حضرت احمد رسید

اُمِّ ابیهای محمَّد رسید

حوریه از عالم بالا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

خدیجه را نبی خبر داده است

فراق چل روزه ثمر داده است

خدا به تو قرص قمر داده است

نیّره بر ظلمت دلها رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

آمده تا آنکه کند سروری

عطیّةُ النَّبی کند کوثری

به دشمنش گفت:" خودت ابتری"!

خیر کثیر است و به دنیا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

ادامه ی پیمبران آمده

اُمِّ اَئمّه ز جنان آمده

مادر سادات جهان آمده

فاطمه ی علیِّ اعلا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

یاس نبیُّ و شجر حیدر است

یار علی، تاج سر حیدر است

پشت و پناه و سپر حیدر است

به دین حق ناجی عظما رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

محبتش ببین چه ها می کند

سنگ دلت را چو طلا می کند

زِ خاک ها فضّه بپا می کند

بر دل بیمار، مسیحا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

چیست اذان، ارادت فاطمه

حیَّ علی محبت فاطمه

چشم فقیر و خلعت فاطمه

سوره قدر است که یکجا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

سوره ی کوثر وسط کوچه ها

جان پیمبر وسط کوچه ها

حیدر حیدر وسط کوچه ها

تا که شود یاور آقا رسید

نور رخ حضرت زهرا رسید

 

 


تعداد بازديد : 117
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت این بار دلم حسـرت میخانـه گرفتـه مـوی قلمم را چه کسی شانه گرفته نقـاش نبــودم ز سـر ذوق کشیـدم شمعی که دلش بونه ی پ�

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

این بار دلم حسـرت میخانـه گرفتـه

مـوی قلمم را چه کسی شانه گرفته

نقـاش نبــودم ز سـر ذوق کشیـدم

شمعی که دلش بونه ی پروانه گرفته

من نوکـری ام را ز عنایـات تـو دارم

قلبم اثرش را درِ ایـن خانـه گرفته

زهرا که به من منصب دربانی خود داد

از دست قضـا نوکـر دیوانـه گرفته

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

از عرش رسیدی تو به دامـان خدیجه

ای کوثـر پیغمبر و ای جـان خدیجه

از پیش تو زنهـای قریشی همه رفتند

صد مریم و صد آسیه قربـان خدیجه

زیباتـر از آنی کـه به تصویـر بیایـی

روشن شده از نور تو چشمان خدیجه

شیرینی لبخند تو معنای بهشت است

یعنی به سر آمـد غم پنهـان خدیجه

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خورشیدی و از فـرط حیـا زیر نقابـی

هنگام وضـو عکس رخ مـاه در آبـی

هم مـادر ساداتی و هم مـادر مـایـی

حیـدر پـدر خـاک و شمـا اُم تـرابی

یک روز نشـد فکـر گداهـات نباشی

یک شب نشده بی غم همسایه بخوابی

"من حوصله ی صف کشی حشر ندارم"

با فاطمه هستم چه حسابی چـه کتابی

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خورشید شده مات تو یا حضرت زهرا

مدیون عنایـات تـو یا حضـرت زهرا

ترسـم که غلام تو سر از خاک بـرآرد

از لطف کرامـات تـو یا حضـرت زهرا

هر روز نشستنـد ملائک سـر راهت

دلخوش به ملاقات تـو یا حضرت زهرا

انفاق نکن این همه مادر ، که فقیران

شرمنـده ی خیرات تو یا حضرت زهرا

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

ای عرش به نام تو و ای فرش به نامت

پیغمبـر خاتـم دهـد هر روز سلامت

ایـن خانـه گمانم حـرم امن الهیست

جبریل کبوتـر شد و آمـد سـر بامت

زنهـای جهان بر در این خانه کنیزنـد

مردان همه آمـاده که باشنـد غلامت

بیهـوده نوشتیـم غزل هـای زیـادی

کار دل مـا نیست نوشتـن ز مقـامت

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خوب است که در حسرت دیدار تو باشیم

یا فاطمه تـا روز ابـد یـار تـو باشیم

هـر چنـد نیـازی بـه گداهـــات نداری

خوب است که ما گرمی بازار تو باشیم

ما نان و نمک خورده ی دستان شماییـم

باید همگی شاعـر دربـار تو باشیــم

بایـد بـروم سمـت مـزاری کـه نداری

ای کاش شبی مـا همه زوّار تو باشیـم

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

ما ساخته از آب و گل پـاک شماییـم

ما سر به هواییم ولی خـاک شماییـم

دنیا همـه اش مهریه ی مادرمان است

هر جا که بمیریـم در املاک شماییـم

با اشک عجینیـم و ز دوزخ نهراسیـم

والله کـه مـا هیـزم نمنـاک شماییـم

دست من و دامان شما فاطمه جانم

جان همه قربان شما فاطمه جانـم

 

 


تعداد بازديد : 79
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح ما باده نوش جام گوهربار مادریم هرشب دخیل چادر زهرای اطهریم سیرابمان نکرده شراب و می طهور ماتشنگان قطره ای از حوض کوثریم �

حضرت زهرا(س)-مدح

 

ما باده نوش جام گوهربار مادریم

هرشب دخیل چادر زهرای اطهریم

سیرابمان نکرده شراب و می طهور

ماتشنگان قطره ای از حوض کوثریم

از این جهت که مادر ما آسمانی است

ما از تمام اهل سما دلرباتریم

با یک نگاه فاطمه پرواز می کنیم

از برکت توسلتان ما کبوتریم

صحن و سرای فاطمه در قلب شیعه است

در سینه ام ببین که بنا کرده ام حریم

این جمله های ابتر ما یک اشاره است

ما به مقام اصلی تو پی نمی بریم

زهرا  برای راه ولایت شهید شد

پس ما همه فدایی فرمان رهبریم

 

حبیب باقرزاده


تعداد بازديد : 81
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:20
نویسنده:
نظرات(0)
سایه ات بر سر ِ زمین افتاد، سرزمین ِ حجاز زیبا شد تو همانی که با رسیدن تو، نوبت عاشقی مهیا شد چادرت را همان شب اول، همچو نوری به خاک آوردند �

سایه ات بر سر ِ زمین افتاد، سرزمین ِ حجاز زیبا شد

تو همانی که با رسیدن تو، نوبت عاشقی مهیا شد

 

چادرت را همان شب اول، همچو نوری به خاک آوردند

در صدف گوهرت درخشید و، " فاطمه " جلوه کرد "زهرا" شد

 

قطره قطره، تو برکت باران، آیه آیه، تو آیه ی تطهیر

" هل اتی " یی که با تو نازل شد، چشمه ی آفتاب فردا شد

 

چادرت بوی آسمان می داد، کهکشان را به ما نشان می داد

جا به ماه و ستارگان می داد، پس چگونه در این زمین جا شد؟

 

پاکدامن! مطهره! زهرا! تا تو رفتی به خانه ی مولا

خانه اش مثل آسمان آبی... خانه اش از عفاف، دریا شد

 

چادرت را به خاک آوردند، چادری که پناه پاکی هاست

چه قشنگ است این که در دنیا، چادر تو پناه زن ها شد

 

گفتی از چشمهای نامحرم، دور باشید و با خدا محرم

آه زهرا!  کلام زیبایت، باعث رستگاری ما شد

 

با حجابی که تو به من دادی، من به کل جهان شرف دارم

غیر از این خاک هم نخواهم بود*، (قال صادق ) ... / به نفع دل ها شد –

 

- که چنین می توان بزرگی کرد، که چنین می توان شرافت داشت

که چنین می توان به آسانی، شامل این حدیث آقا شد

 

پوشش من حجاب نورانی ست، افتخارم همین مسلمانی ست

می توان در هوای این خورشید، با شهامت حریف شب ها شد

 

+

روزگار بدی ست بانو جان! عصر "کشف حجاب" و عریانی

چادر پر ستاره ات بانو، نکند از سرِ زمین وا شد ؟

شاعر: وحيده افضلي


تعداد بازديد : 45
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:08
نویسنده:
نظرات(0)
دعای نیمه شب عرشیان به کار آمد جواب حسرت ِ شب های انتظار آمد برای دیدن خورشید در مدینه شبی زمین دو مرتبه با آسمان کنار آمد شبی که قابله در ح
دعای نیمه شب عرشیان به کار آمد 

جواب حسرت ِ شب های انتظار آمد

برای دیدن خورشید در مدینه شبی 

زمین دو مرتبه با آسمان کنار آمد

شبی که قابله در حیرت از نظاره ی ماه  

به سوی شخص پیمیر به افتخار آمد

شبی که آینه ها رنگ آفتاب گرفت 

شبی که گمشده ای از دل غبار آمد

کویر خشک و زمستانی بیابان هم

به یمن مقدم او سبز شد ... بهار آمد

 
رسیده جلوه ی جذاب سوره ی کوثر

که روشن است به نورش نگاه پیغمبر

 
بدون دیدن او آسمان نشانه نداشت 

کسی که هیچ نیازی به عطر و شانه نداشت

کسی که باغ ِ دل آرای قلب پیغمیر 

بدون لطف خداوندی اش جوانه نداشت

به غیر گوشه ی قلب پیامبر این زن 

در آسمان و زمین هیچ گوشه خانه نداشت

کسی که موقع بخشش شبیه باران بود 

که غیر مظلومان با کسی میانه نداشت

علی به غیر از او در تمام زندگی اش 

به هیچ آینه ای لطف عاشقانه نداشت

 
همیشه در همه ی لحظه ها موافق اوست 

علی که عشق جهانی ست پاک عاشق اوست

 
اگر چه اشک بریزد شبیه دریا نیست 

چرا که دریا اینگونه پاک و زیبا نیست

به وقت غصه و ماتم ، به وقت شادی و شور 

همیشه هست علی ، این ستاره تنها نیست

کسی به قدر پسر های شاخ شمشادش 

میان اهل مدینه بلند بالا نیست

کسی که اهل بهشت است و خانه اش آنجاست 

به فکر سختی این چند روز دنیا نیست

به قدر نور درخشان چشم هاش کسی 

لیاقتش به خدا کسب نام زهرا نیست

 
زنی که دختر خورشید و همسر ماه است 

زنی که سوره ای از سوره های الله است

 
چه می شد آن ساعت بال و پر نداشت اگر ؟

از اتفاق رسیده خبر نداشت اگر ؟

چقدر شوکت این روضه مختصر می شد 

یگانه بانوی غربت پسر نداشت اگر

یقین که آتش ِ شرمنده آب می شد زود 

هوای پر زدن تا پدر نداشت اگر

چقدر غصه علی را شکسته تر می کرد 

صدای گریه زینب اثر نداشت اگر

هزار روضه ی مکشوف مانده و ماندم 

چه پیش می آمد خانه در نداشت اگر

 
دل شکسته همیشه سر ِ سفر دارد 

هنوز گفتن از آن ماجرا خطر دارد

  
همیشه قصه ی این خاندان شنیدنی است 

روایتی ست که تا هر زمان شنیدنی است

که خاندان پیمبر تمام خورشیدند 

همیشه ی زمزمه ی آسمان شنیدنی ست

چه فرق می کند این قصه را که می گوید 

حکایتی ست که از هر زبان شنیدنی است

به افتخار کسی که هنوز در راه است 

چقدر آخر این داستان شنیدنی است

یقین که قبل همه ذکر ، ذکر "یا زهراست"

که از زبان امام زمان شنیدنی ست

 
هنوز قصه ی این انتظار پابرجاست 

به آفتاب قسم آن قرار پابرجاست

 

شاعر: علی سلیمانی

 

 


تعداد بازديد : 91
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:07
نویسنده:
نظرات(0)
مادر گلها... مشق مارا قلم عشق شما می زد خط غیر احساس اگر بود، نوشتید غلط نمی از کوثر چشمان شما زمزم شد چشمه اشک شما ساخته در جنت شط آسمان ها هم
مادر گلها...
مشق مارا قلم عشق شما می زد خط

غیر احساس اگر بود، نوشتید غلط

نمی از کوثر چشمان شما زمزم شد

چشمه اشک شما ساخته در جنت شط

آسمان ها همه از روز ازل زیبا بود

ماه تان درسحر پنج تن افتاد وسط

رهگذار قدمت گرچه هزاران بودند

لب تان رهگذر نام علی بود فقط

 

تامی آیید ز شور ازلی خواهم خواند

دست من نیست اگر ناد علی خواهم خواند

 

ای نمک گیر دو دستان تو صدها مریم

ای فقیر تو و اولاد تو صدها خاتم

حرم محترم یادشما یعنی عشق

ای به عشقت همه ی کون و مکان نامحرم

سر تفسیر حیای تو همه مات شدند

ای به کیش نظر لطف مدامت عالم

جای پای تو خداییش همان بالاهاست

آمدی تا متبرک بشود اینجا هم

 

آمدی آینه در آینه حیدر باشی

آمدی مادر آغوش پیمبر باشی

 

همه ازفلسفه  ی بودن پنهانت، مات

از وقار تو لب آینه گردانت، مات

سطر در سطر نگاه تو امین الله است

مانده جبریل امین بر سر ایمانت، مات

خفته در، یای علی وسعت دریاهایت

بر لب ساحلم آری و زطوفانت، مات

تو مسلمان شده ی حضرت حیدر شده ای

یا علی گشته ز چشمان مسلمانت، مات

 

صد و ده بار نوشتیم همه یا زهرا

پس سزاوار بهشتیم همه یا زهرا

 

مدح تو هست به والله که تشریح خدا

اشک هایت شده سر رشته تسبیح خدا

نام تو روی زبان همه در افلاک است

یانه... انگار که خواندند تواشیح خدا

کششی نیست که دستی به دعا بردارند

نامت انگار به عرش است مفاتیح خدا

گرچه در هاله انوار تلألؤ داری

آمدی تا بکنی یکسره تصریح خدا

 

موقع معجزه  در کار خدانزدیک است

عاشقان لحظه دیدار خدا نزدیک است

 

چشم اگر از سر شوق تو شود تر بهتر

دل اگر بشکند از عشق تو بد تر بهتر

قدمت را سر چشمان دل ما بگذار

فرش راه تو به مولا که لگد تر بهتر

نص قرآن کریم است نماز تو ... بخوان

قل هوالله احد هرچه احد تر بهتر

دربهشتی که به دیدار خدا ختم شود

با شما گربشوم راه بلدتر بهتر

 

مثل پروانه پر و بال حرم می گردم

وسط غائله دنبال حرم می گردم

 

حرمت روی زمین نیست کنار عرش است

وکمی خاک مزار تو غبار عرش است

قدمت روی زمین با همه سر سنگین و

در سماوات خداوند  وقار عرش است

طاقت فرش نشینی تو را عرش نداشت

هرچه آورده به روزت همه کار عرش است

من به ایمان در خانه تان شک دارم

خانه ات نیست که آنجاست، مزار عرش است

 

میخ آمد که شود محرمت و آزردی

عرش لرزید، تو وقتی که زمین می خوردی

 

آسمان بهر تو ای رکن کسا، دیواری

هوس پر زدنت بود و دعا،  دیواری

خانه ات طور شد و محسن تو موسی شد

سخت شد کار به تو گشت عصا، دیواری

توکه آیینه قدی امامت بودی

آمد و زود شکست آینه را، دیواری

این همه حرف دو پهلو زده ای با پهلو

اصلا ً انگار نه انگار که با دیواری

 

وسعت دیدن تو بیشتر از دنیا بود

سهم تو چند صباحی فقط از اینجا بود

 

رضا دین پرور


تعداد بازديد : 49
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:05
نویسنده:
نظرات(0)
فاطمه جان... جنت حق بی صفا میماند اگر زهرا نبود کعبه حتی بی بها میماند اگر زهرا نبود توبه ی آدم فقط با نام زهرا شد قبول ور نه در حال دعا میماند �
فاطمه جان...

جنت حق بی صفا میماند اگر زهرا نبود
کعبه حتی بی بها میماند اگر زهرا نبود

توبه ی آدم فقط با نام زهرا شد قبول
ور نه در حال دعا میماند اگر زهرا نبود

علت والایی احمد مقام فاطمه است
در مقام انبیاء میماند اگر زهرا نبود

قلب من را نام پاک فاطمه جان داده است
ور نه دل در انقضا میماند اگر زهرا نبود

با دو دست ساقی تشنه شفاعت می کند
اهل عالم بی شفا میماند اگر زهرا نبود

حضرت زینب همان زهراست در کرب و بلا
کربلا در کربلا میماند اگر زهرا نبود

یاسین قاسمی


تعداد بازديد : 65
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:04
نویسنده:
نظرات(0)
یا زهرا... مادر هستی! لقب داده خدا ریحانه ات رحمت پیغمبری سر ریز از پیمانه ات نور از گهواره ات تا عرش بالا رفته است وقت دنیا آمدن حور و ملک پرو�
یا زهرا...
مادر هستی! لقب داده خدا ریحانه ات

رحمت پیغمبری سر ریز از پیمانه ات

نور از گهواره ات تا عرش بالا رفته است

وقت دنیا آمدن حور و ملک پروانه ات

بی تو ذرات وجود اینگونه مستحکم نبود

استوار است این جهان روی ستون شانه ات

هر کجا باشی قدم های تو بر عرش خداست

می طراود آسمان از خشت خشت خانه ات

آسمان جسته تبرک از غبار چادرت

کعبه هم محرم شده در گوشه ی میخانه ات

من خجالت می کشم این شعر در شأن تو نیست

واژه های گنگ من نذر کنیز خانه ات

تعداد بازديد : 97
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 9:02
نویسنده:
نظرات(0)
نعمت تمام شد به نبی و بنی بشر منت گذاشته است خدا بر سر پدر با خلق دختری که می ارزد به صد پسر دختر که دیده است بدین جایگاه و فرّ؟ این فاطمه است، �


نعمت تمام شد به نبی و بنی بشر
منت گذاشته است خدا بر سر پدر
با خلق دختری که می ارزد به صد پسر
دختر که دیده است بدین جایگاه و فرّ؟
این فاطمه است، فاطمه همتا نداشته

در خواب، این جهان فرو مایه مانده بود
شعر خدا سروده شد آرایه مانده بود
ارکان دین مشخص و یک پایه مانده بود
قرآن معطل دو سه تا آیه مانده بود
قرآن بدون فاطمه معنا نداشته

نه سال با پیمبر و نه سال با علی
"یا فاطمه" قرائتی از ذکر "یا علی"
هم فاطمه اند هر دو و هم هر دوتا علی
زهرا برای شیعه امام است یا علی؟
!منکر توان فهم معما نداشته

فرقی نمی کند دم زهرا دم علی
زهراست ذوالفقار علی همدم علی
یک بار هم گلایه نکرد از کم علی
مدیون مادرم که شدم آدم علی
ور نه گدا لیاقت این را نداشته

حیدر به نام نامی تو ناز می کند
جبریل زیر پای تو پرواز می کند
گرد و غبار مقدمت اعجاز می کند
نخ های چادر تو گره باز می کند
لطف شما یهودی و ترسا نداشته

موسی نداشته است کرامات اینچنین
حتی ملک نداشت عبادات اینچنین
مانده خلیل هم ز مقامات اینچنین
... اصلا علی تمام فتوحات اینچنین
جز با دعای حضرت زهرا نداشته

بی فاطمه شفاعت محشر قبول نیست
با فاطمه که شیعه دچار افول نیست
جز فاطمه، کسی همه چیز رسول نیست
زهرا که باشد عالم و آدم ملول نیست
جز مرحمت برای گدا ها نداشته

شمعی و زیر پای تو پروانه ریخته
بانو چقدر دور تو دیوانه ریخته!
از جام هر نگاه تو میخانه ریخته
اینجا سبو شکسته و پیمانه ریخته
مست شما نیاز به اینها نداشته

مستیم و با نگاه تو هشیار می شویم
پلکی بزن به هم، همه بر دار می شویم
آخر هلاک جاذبه ی یار می شویم
یا در هوای چشم توبیمارمی شویم
اینجا مریض میل مداوا نداشته

داود رحیمی


تعداد بازديد : 77
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت عشق وقتی مرا صدا می کرد درد جان مرا دوا می کرد چون نسیمی دل غریب مرا با گلی یاس آشنا می کرد به روی تشنگان رحمت دوست �

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

عشق وقتی مرا صدا می کرد

درد جان مرا دوا می کرد

چون نسیمی دل غریب مرا

با گلی یاس آشنا می کرد

به روی تشنگان رحمت دوست

در رحمت دوباره وا می کرد

همچو مرغ سحر همه هستی

زمزمۀ خدا خدا می کرد

گاه دستم به آسمان ها بود

گه زبان دلم دعا می کرد

با گلابی که ریخت از چشمم

گفتگو با ستاره ها می کرد

چون پرستوی عاشقی بودم

که پر و بال شوق وا می کرد

چه شب پُر ز رحمتی که خدا

هرچه می خواستم عطا می کرد

به امید مدینۀ زهرا

دل غمدیده گریه ها می کرد

عشق با خود پیام شادی داشت

مرغ دل را ز غم رها می کرد

گوش جان باز کردم و هاتف

این سخن دم به دم ادا می کرد

صلوات علیه من غفار

وعلی اهلبیت الاطهار

گل چو دفتر گشود یازهرا

بلبل از تو سرود یازهرا

بر مشامم ز عرش در قدمت

می رسد بوی عود یازهرا

حوریان درحضور تو آیند

به سلام و درود یازهرا

سائلان حریم تو هستند

کرم و لطف و جود یازهرا

عشق در هر کجا که زانو زد

از تو گفت و شنود یازهرا

به ولای تو کز ازل مهرت

دل ما را رُبود یازهرا

عطر جنّت به عرش بخشیدی

در قیام و قعود یازهرا

دین و ایمان و عصمت و تقوا

از تو دارد نمود یازهرا

به خدا آگه از مقام تواند

همه غیب و شهود یازهرا

گر بنام تو لب گشودم من

لطف لطف تو بود یازهرا

صلوات علیه من غفار

وعلی اهلبیت الاطهار   

دل سرای تو بود می دانم

مبتلای تو بود می دانم

گرکه بلبل به گل وفائی داشت

از وفای تو بود می دانم

جنتی را که حق به تو بخشید

رونمای تو بود می دانم

عشق از روز اوّل خلقت

آشنای تو بود می دانم

عطر جانبخش عالم هستی

از دعای تو بود می دانم

همه شب این پرستوی عاشق

در هوای تو بود می دانم

در مسیر وفا علی تنها

پا به پای تو بود می دانم

ماجرائی که در مدینه گذشت

کربلای تو بود می دانم

چشم و جان و دل علی عمری

در عزای تو بود می دانم

آنکه از مدح تو سخن می گفت

آن خدای تو بود می دانم

این نوائی کز آسمان آمد

در ثنای تو بود می دانم

صلوات علیه من غفار

وعلی اهلبیت الاطهار

گر که بوی مدینه دارد دل

آرزوی مدینه دارد دل

به شمیم بقیع تو سوگند

رنگ و بوی مدینه دارد دل

همه شب با ستارگان فلک

گفتگوی مدینه دارد دل

قبلۀ دل بود، اگر عمری

رو به سوی مدینه دارد دل

قمری پرشکسته ام امّا

های و هوی مدینه دارد دل

کاروانی ز آرزو و امید

رو به کوی مدینه دارد دل

عقده هائی به اشک و خون غلطان

از گلوی مدینه دارد دل

بین اشک و غم و پریشانی

جستجوی مدینه دارد دل

سینه ای غم گرفته از داغت

رو به روی مدینه دارد دل

گرچه مستی شور و عشق و وفا

از سبوی مدینه دارد دل

با چنین نغمۀ دل انگیزی

رو به سوی مدینه دارد دل

صلوات علیه من غفار

وعلی اهلبیت الاطهار

ای که چشمت همیشه بارانی است

دل دریائی تو طوفانی است

آسمان دعای تو از اشک

همه شب تا سحر چراغانی است

در نماز شب و دعای سحر

نغمه های لب تو قرآنی است

داده بر ما پیام آزادی

ناله هایت اگر چه زندانی است

میزبان غمی و این مسکین

همه شب در دلت به مهمانی است

از چه برخوان غم نشستی تو

قسمت تو چرا پریشانی است

عمر تو همچو گل بُود کوتاه

گریه هایت اگر چه طولانی است

شمع عمر تو شد خموش امّا

نام تو روشن است و نورانی است

ای که با یاد قبر پنهانت

کار ما گریه و گل افشانی است

چشم ما و عنایت و کرمت

خانۀ عمر رو به ویرانی است

تا نفس می رسد وفائی را

در همین نغمه و غزلخوانی است

صلوات علیه من غفار

وعلی اهلبیت الاطهار

 


تعداد بازديد : 65
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:15
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت ای بانوی اطهر نمونه وی دخت پیمبر نمونه ای فاطمه ای حبیبه حق مشهور به کوثر نمونه مام حسنین و زینبینی ای طاهره مادر �

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

ای بانوی اطهر نمونه

وی دخت پیمبر نمونه

ای فاطمه ای حبیبه حق

مشهور به کوثر نمونه

مام حسنین و زینبینی

ای طاهره مادر نمونه

غیر از پدرت کسی ندارد

مانند تو دختر نمونه

طوبا به مقام تو علی را

هم کفوی و همسر نمونه

گنجینه علم و معرفت را

ناید چو تو گوهر نمونه

عقد تو در آسمان ملک خواند

ای همسر شوهر نمونه

زینب ز تو درس منطق آموخت

تا گشت سخنور نمونه

ای در حرم از ملک مقرب

ای بر فلک اختر نمونه

رو هر که به درگهت نهاده

بگرفته فر از در نمونه

از لطف تو درتمام عالم

ایران شده کشور نمونه


تعداد بازديد : 55
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:15
نویسنده:
نظرات(2)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت ملیکه ای ملکوتی سریر می آید الهه ای به نقابی حریر می آید ز عرش بس که فرشته ز فرش می بارد صدای هلهله از چرخ پیر می آید

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

ملیکه ای ملکوتی سریر می آید

الهه ای به نقابی حریر می آید

ز عرش بس که فرشته ز فرش می بارد

صدای هلهله از چرخ پیر می آید

پیاله ها همه لبریز و تاکها سیراب

چه کوثری است که این سان کثیر می آید

تمام آینه ها را شکسته انوارش

شگفت آینه داری منیر می آید

چنان شکوه نزولش گرفته عالم را

که آفتاب غباری حقیر می آید

زمین به شوق قدومش به خویش می بالد

و هرچه هست به چشمش فقیر می آید

شب است و کعبه چه نا باورانه می بیند

که ابر مهر به این گرم سیر می آید

هزار آبشار از بهشت می ریزد

هزار چشمه به چشمم کویر می آید

به سوی خانه ی خورشید دستهاست بلند

که مادرانه کسی دستگیر می آید

رسید کعبه برای طواف قبله ی خود

به گرد خانه ی او سر به زیر می آید

گشود شهپر خود را و گفت جبرائیل

چقدر زیر قدومت حصیر می آید

ز فرط شوق پیمبر به خود نمی گنجد

ز عطر هر نفسش یا مجیر می آید

گرفت تنگ درآغوش و دید از قلبش

صدای زمزمه ای دلپذیر می آید

تپش تپش ز دلش یا علی علی جاریست

نفس نفس ز لبش یا امیر می آید

رسید تا که بدانند آسمانی ها

برای شیر خدا هم نظیر می آید

بگو به دشمن مولا که دشمن زهراست

هنوز از دهنت بوی شیر می آید

قسم به مادر دریا،قسم به مادر آب

که شور موج به هر آبگیر می آید

طلوع می کند از پشت ابرها خورشید

ز شام غیبت خود گرچه دیر می آید

برای آنکه ببینیم قبر مادر را

ز راه مرحم زخم غدیر می آید

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 80
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:14
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت هلا عاشقان ! فصل شیدایی است جهان غرق در نور و زیبایی است هلا عاشقان ! بوی شادی رسید جهان پر شد از بوی لبخند عید خبر آ�

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

هلا عاشقان ! فصل شیدایی است

جهان غرق در نور و زیبایی است

هلا عاشقان ! بوی شادی رسید

جهان پر شد از بوی لبخند عید

خبر آمد امروز جشن گل است

جهان روشن از جلوه ی سنبل است

بپاش آب و آیینه ، عشق و گلاب

بخوان با ملایک غزل های ناب

بپاش آب و آیینه ، قرآن بخوان

دو رکعت اشارات عرفان بخوان

بیار آب و قرآن که آدینه شد

جهان ! فصل میلاد آیینه شد

زمین ! مژده ، جان جهان می رسد

زنی روشن از آسمان می رسد

شب مکه امشب ، شبی دیگر است

شب بارش سوره ی کوثر است

بشارت جهان ! لطف بی حد رسید

جهان ! نور چشم محمد رسید

هلا عصمت سبز ، بانوی آب !

سفیر سحر ، دختر آفتاب !

خبر آمد از غیب ، زهرا تویی

به بام جهان ، مهر یکتا تویی

امین خدا ، نور چشم نبی !

تو یار علی ، مادر زینبی

بدون تو ، خلقت صفایی نداشت

خدا بهر خلقت « چرا » یی نداشت

تو خندیدی و شد جهان دیدنی

جهان پر شد از جلوه ی روشنی

تو خندیدی و آسمان شد درست

که این آسمان ، شکل لبخند توست

تو خندیدی و غنچه ها وا شدند

گل یاس و نرگس شکوفا شدند

هلا عصمت سبز ، بانوی گل !

تو می آیی و می وزد بوی گل

تویی فاطمه ، وارث فصل عشق

شکوه شرف ، مادر نسل عشق

چه گویم ز تو ، ای گل یاس عشق ؟

شکوفاترین باغ احساس عشق

ز تفسیــــــــــر آیات تـــــو الـکنم

من بی زبان ، از تو دم می زنم ؟!

بلندست فهم تو ای نور ناب

مُعمّای روشن ! به روحم بتاب

مرا کن چو آیینه ات منجلی

که گویا شوم از دمت ، یا علی

 


تعداد بازديد : 63
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:11
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امّت سلام رضوان سلام جنّت سلام غلمان سلام حورا سلام آدم سلام حّوا سلام مریم سلام عیسی س�

حضرت زهرا(س)-مدح

 

سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امّت

سلام رضوان سلام جنّت سلام غلمان سلام حورا

سلام آدم سلام حّوا سلام مریم سلام عیسی

سلام یاسین سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا

مهین صفیه بهین امینه نهال مکه گل مدینه

رسول حق را سرور سینه ولی حق یگانه همتا

جلال منّان جمال سبحان روان قرآن زبان فرقان

قرار امکان مدار ایمان رسوله حق بتول عذرا

در اوست پنهان کمال سرمد از اوست پیدا جمال احمد

ریاض حسنش گل محمّد بیاض رویش بهشت بابا

نجات بسته به تار مویش حیات روشن به یاد رویش

به عرض حاجت روان به کویش هزار مریم هزار عیسی

دُرِ نبوت گل ولایت محیط رحمت یم عنایت

رسل به نورش شده هدایت یکی به جودی یکی به سینه

هزار یوسف به تخت شاهی هزار یونس به بطن ماهی

به عصمت او دهد گواهی به مدحت او هماره گویا

نیاز دارد نیاز بر او نماز آرد نماز بر او

الا محمّد بناز بر او که او بود تو، تو او به معنا

کجاست آدم کجاست حوا کجاست مریم کجاست عیسی

کجاست رضوان کجاست حورا که سجده آرد به خاک زهرا

ستاره اشک شب نیازش سپهر سجّادهۀ نمازش

خداپرستان کشند نازش اگر نگاهی کند به ترسا

به هر کلامش هزار حکمت به هر پیامش هزار حجّت

به هر نگاهش هزار جنّت به هر قیامش هزار طوبی

بتول اول رسول ثانی سپهر حکمت یم معانی

خدای دادش خدا یگانی به اهل دنیا به خلق عقبی

اگر تو داری به او محبّت و گر مرا هست از او مودّت

تو را به باغ جنان چه حاجت مرا زقعر سَقَر چه پروا

ضلالت از ما هدایت از او توسّل از ما عنایت از او

اطاعت از ما ولایت از او ولایت از او اطاعت از ما

زبان گشودم به مدحت وی سنائی ام گفت بگوش هی هی

«به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا»

وجود بسته به بود و هستش خرد، تفّکر، دو پای بستش

الا محمّد ببوس دستش که اوست دست خدای یکتا

خدا به قرآن کند ثنایش رسول خیزد به پیش پایش

علی به حسن خدا نمایش جمال حق را کند تماشا

فلک به کویش پناه دارد ملک به سویش نگاه دارد

دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم افروز دو عالم آرا

الا که روح مطهّری تو الا که جان پیمبری تو

فرشتگان را تو رهبری تو به فیض الهام به نور سیما

ائمه حجّت برای امت تو بر ائمه هماره حجت

کنند از تو همه اطاعت چنان که از ذات حق تعالی

بهشت وحی آشیانۀ تو صدای قرآن ترانۀ تو

بدین جلالت زخانۀ تو شرار آتش گرفت بالا

زگریه بسته ره گلویت زغصه گشته سفید مویت

چو خورد سیلی به ماه رویت جهان سیه شد به چشم مولا

قسم به قرآن عدو ترا کشت چه بی گنه کشت چه ناروا کشت

یکی نپرسید از او چرا کشت یکی نگفتا چه کرده زهرا

تو جان خود را به کف نهادی زدست رفتی زپا فتادی

گه اوفتادی گه ایستادی رها نکردی امام خود را

خزان جفا کرد به لالۀ تو که رفت از کف سلالۀ تو

مدینه لرزید زناله تو پرید رنگ علی اعلا

زچشم خود خون، ببار میثم زسینه آتش برآر میثم

هر آنچه داری بیار (میثم) به پای عترت بریز یکجا


تعداد بازديد : 63
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:11
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت می نویسم به نام حضرت نور می نویسم به خطِّ شعر و شعور دست در دست عشق بگذارم تا رساند مرا به فیض حضور از تو باید سرود پ

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

می نویسم به نام حضرت نور

می نویسم به خطِّ شعر و شعور

دست در دست عشق بگذارم

تا رساند مرا به فیض حضور

از تو باید سرود پس حالا

سخنم می رسد به وقت ظهور

دو سه خطّی نگاه می خواهم

تا قلم وصف تو كند ، پرشور

قصد دارم كه مست عشق شوم

بده دستم كمی شراب طهور

تو نه مریم ، نه آسیه ، حوا

تو جدایی زِ هر پری ، هر حور

نام تو منحصر به نام خودت

جلوه كرده درون تو ، مستور

با تو عیسی ، مسیح خواهد شد

وَ كلیمی رسد به وادی طور

اِن یكاد پیمبری ، بانو

تو كه باشی از او بلاست به دور

تو كه مجموعه ی كمالاتی

مادر مهربان ساداتی

ركن دین و اساس ایمانم

من به دست شما مسلمانم

از ازل بیقرار تو بودم

تا ابد بیقرار می مانم

بگذارید از شما باشم

من هم از نسل پاك سلمانم

پر پرواز را به من دادند

تا دخیلت شدند دستانم

دلم از هُرم عشق می سوزد

قطره ای اشك،روضه می خوانم

كوچه ها یاس را نفهمیدند

با همین غصه ها پریشانم

تو كه جان پیمبری ، زهرا

گفته بابات : فاطمه جانم

مدح تو كار احمد و حیدر

من كجا ، مدح تو... نمی دانم

جزء سی را ورق زدم بانو

گفته ام بین صوت قرآنم

لیلة القدر، قدر فاطمه است

لَکَ صَدرَک به صَدر فاطمه است

ای كه در عرش، دولتی داری

در قیامت، قیامتی داری

ای بزرگ قبیله ی عصمت

چه شكوهی، چه شوكتی داری

نطفه ات سیبی از بهشت خداست

عجب اصل و اصالتی داری

هركسی حاضر است خواهد دید

روز محشر ، علامتی داری

دست عباس زیر چادر توست

چه مبارك شفاعتی داری

تو خودت حیدری، برای خودت

رهبری و سیادتی داری

عدّه ای گرگ بی حیا بودند

كه ندیدند ، عزتی داری

دشمنت خوار شد زمانی كه

پشت در دید همّتی داری

گفته ای من فدایی علی ام

چه جلالی ، چه هیبتی داری

فاطمی هركه بود، مادری است

فاطمی هركه ماند، حیدری است

 


تعداد بازديد : 74
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:10
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین �

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

 

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم

خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم

نام شیرین تو  بردم فاطمه! شاعر شدم

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم

چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم

تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند

خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند

دیدنش بار رسالت را سبکتر می‌کند

دختر است اما برایت کار مادر می‌کند

دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین

می‌شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این

یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار

با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چکار؟

تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار

بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار

قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه!

قصه‌ی پیوند دریایی به دریا، فاطمه!

در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید

هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید

هست شیرین نامتان، قند مکرر می‌شوید

هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شود

بیت‌هایم بر درِ بیت تو زانو می‌زنند

شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند

در کسا، بی پرده با الله صحبت می‌کنی

هل اتی را سفره‌ی نور و کرامت می‌کنی

فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی

در غم همسایه، ترک خواب راحت می‌کنی

مادری الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه!

می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!

امتحان پس داده‌‌ای در آسمانها پیش از این

سالها بر عرش می‌تابید نورت چون نگین

حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین

واقعاً "الحمد للهِ ، رب العالمین"

جلوه‌ی نور تو را تنها خدایت دید و بس

فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس

عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت

با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت

در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت

پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت

حجب میراثت، حیا سایه نشین چادرت

داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت

سفره‌‌ی نان خالی اما سفره‌ی انعام پُر

خانه‌ات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پر

از تو راضی و دلش از گردش ایام پر

کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر

ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی‌ذوالفقار!

بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار

 


تعداد بازديد : 187
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:09
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی خدا از نور چشمانت جنان ساخت پلکی زدی و بعد با عشقت جهان ساخت بعد از وضو یک قطره از دستت چکیدو دشتی پراز لاله به رنگ ارغوان ساخت از پرتو �

وقتی خدا از نور چشمانت جنان ساخت

پلکی زدی و بعد با عشقت جهان ساخت

بعد از وضو یک قطره از دستت چکیدو

دشتی پراز لاله به رنگ ارغوان ساخت

از پرتو نامت ستاره ، ماه ، خورشید

رنگین کمانی هم برای آسمان ساخت

هفت آسمان پای نمازت سجده می کرد

با این حساب هفت آسمان را بی کران ساخت

روزی ِ انسانها ، ملائک ، انبیاء را

باگردش دستاس ِ زیر دستتان ساخت

شأنت چنین بود که بی همتا بمانی

تنها برای تو امیر مؤمنان ساخت

تا پیش تو عرض ارادت کرده باشند

باید که محراب مصلا را کمان ساخت

اینها که چیزی نیست حق از روز اول

با رشته هاي چادرت پیغمبران ساخت

چشم بشر لایق نبود تا که ببیند

شاید برای این مزارت بی نشان ساخت

شاعر: مسعود يوسف پور


تعداد بازديد : 65
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:08
نویسنده:
نظرات(0)
شان دستی که دخیل است به کوثر بالاست دست این دست به دامن شده محشر بالاست سوختن آب شدن بی کسی و بی یار شدن سختی عشق همین است رهش سر بالاست آنچه

شان دستی که دخیل است به کوثر بالاست

دست این دست به دامن شده محشر بالاست

سوختن آب شدن بی کسی و بی یار شدن

سختی عشق همین است رهش سر بالاست

آنچه ساقی ازل داد همان می توشم

رتبه مستی ما از تب ساغر بالاست

چون که خاک قدمت شد شرفش بخشیدند

تا قیامت به همین مرتبه این سر بالاست

ما فقط زیر پر چادرتان آرامیم

حس وابستگی طفل به مادر بالاست

هر چه دارند به خانه به گدا می بخشند

خب طبیعیست شلوغی دم این در بلاست

قبل تو ننگ عرب ٰ داشتن دختربود

بعد تو میل به آوردن دختر بالاست

عالمی گفت که این خطبه تمام دین است

لطف زهراست فقط شیعه سرش گر بالاست

همه زندگی ات را به امامت دادی

از زمین خوردن تو پرچم حیدر بالاست

بر روی شهپر جبریل فقط جای تو بود

شاهد بندگی تو ورم پای تو بود

 

شاعر : سید پوریا هاشمی

 


تعداد بازديد : 191
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:08
نویسنده:
نظرات(0)
در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم �

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم

خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم

نام شیرین تو  بردم فاطمه! شاعر شدم

 

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

 

ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم

چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم

تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

 

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

 

ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند

خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند

دیدنش بار رسالت را سبکتر می‌کند

دختر است اما برایت کار مادر می‌کند

 

دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین

می‌شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این

 

یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار

با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چکار؟

تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار

بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار

 

قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه!

قصه‌ی پیوند دریایی به دریا، فاطمه!

 

در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید

هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید

هست شیرین نامتان، قند مکرر می‌شوید

هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شود

 

بیت‌هایم بر درِ بیت تو زانو می‌زنند

شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند

 

در کسا، بی پرده با الله صحبت می‌کنی

هل اتی را سفره‌ی نور و کرامت می‌کنی

فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی

در غم همسایه، ترک خواب راحت می‌کنی

 

مادری الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه!

می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!

 

امتحان پس داده‌‌ای در آسمانها پیش از این

سالها بر عرش می‌تابید نورت چون نگین

حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین

واقعاً «الحمد للهِ ، رب العالمین»

 

جلوه‌ی نور تو را تنها خدایت دید و بس

فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس

 

عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت

با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت

در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت

پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت

 

حجب میراثت، حیا سایه نشین چادرت

داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت

 

سفره‌‌ی نان خالی اما سفره‌ی انعام پُر

خانه‌ات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پر

از تو راضی و دلش از گردش ایام پر

کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر

 

ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی‌ذوالفقار!

بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار

شاعر: قاسم ص


تعداد بازديد : 211
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:07
نویسنده:
نظرات(0)
دم ز تو بی وضو زنم ؟ نزنم جز تو بر هر که رو زنم ؟ نزنم من بجز باده ی محبت تو از شرابی سبو زنم ؟ نزنم جز هوای ولای حضرت هو من دمی از گلو زنم ؟نزن�

دم ز تو بی وضو زنم ؟ نزنم

جز تو بر هر که رو زنم ؟ نزنم

من بجز باده ی محبت تو

از شرابی سبو زنم ؟ نزنم

جز هوای ولای حضرت هو

من دمی از گلو زنم ؟نزنم

هر که شد ذره ای جدا زعلی

پای در راه او زنم ؟نزنم

به دو عالم دهم غمت؟ندهم

من بجز دم ز هو زنم ؟نزنم

 

من سگ کوی حیدرم مردم

سگ درگاه دلبرم مردم

 

مرتضی ،مصطفی ،خدا ،زهراست

هل اتی ،والضحی ،نبا ء، طاهاست

همه یک صورت است ویک سیرت

همه یک معنی است و یک معناست

لافتی ،ابتدای الا هوست

یا علی عین معنی الاست

علی یعنی خدا،خدای علی

آن خدایی که جلوه اش مولاست

بی علی من خدای نشناسم

یک علی عالی و یکی اعلاست

 

من سگم باز پارس خواهم کرد

شاید او از کرم نگاهم کرد

 

من چه گویم زبان نمیچرخد

قلم ناتوان  نمیچرخد

فقط اینرا همیشه فهمیدم

بی علی آسمان  نمیچرخد

این که کسر شئون مولا شد

آسمان نه جهان  نمیچرخد

سگ اویم ز کوی او نروم

رویم از استخوان  نمیچرخد

گر که حیدر اراده ننماید

عرش در لامکان  نمیچرخد

 

باز افتاده ای خدا به سرم

من خودم آبروی خود ببرم

 

بی علی من خدا نمی خواهم

جز علی مقتدا  نمی خواهم

آتش عشق مرتضی خوبست

من مریضم؟ شفا نمی خواهم

خود به قلبم نهاده ای دردش

مست دردم دوا   نمی خواهم

گر بلایی بجز بلای علیست

جام قالو بلی  نمی خواهم

باغ رضوان وجنتی غیر از 

نجف و کربلا  نمی خواهم

ای خدا گر که بی علی باشد

من بهشت تورا  نمی خواهم

 

طبقه بندی بهشت به هیچ

نسخه ی بی علی برام مپیچ

شاعر: مجيد خضرايي

 


تعداد بازديد : 71
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 20:07
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 18
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف