ولادت حضرت زهرا س - 18

ولادت حضرت زهرا س - 18

ولادت حضرت زهرا س - 18

ولادت حضرت زهرا س - 18

ولادت حضرت زهرا س - 18
ولادت حضرت زهرا س - 18
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سـرمـایه مـحبت (شعر در مدح حضرت زهرا(س)) ای در دو جهان افضل زن ها، زهرا بـــــــــــ

ای در دو جهان افضل زن ها، زهرا               بـــــــــــــهتر بود از مریم عذرا، زهرا

او مــــــــــــــادر یک مسیح باشد اما          تــــــــــــــــو مادر یازده مسیحا، زهرا


تعداد بازديد : 345
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 11:36
نویسنده:
نظرات(0)
عشقه عشقه عشقه عشقه عشقه عشقه تو آسمون هوای عشقه عشقه عشقه تو سینه رد پای عشقه عشقه عشقه بهار

عشقه عشقه عشقه

تو آسمون هوای

عشقه عشقه عشقه

تو سینه رد پای

عشقه عشقه عشقه

بهار عاشق های عشق

بارون بارون بارون

دوباره باز صدای

بارون بارون بارون

صدای خنده های

بارون بارون بارون

میاد از اوج آسمون

نوره نوره شب طراوته

نوره نوره فلک گذر گه عبور

نوره نوره تا بی کرانه های نور

ماه ماه ستاره ای که توی راهه

ماه شهاب این شب سیاهه

ماه که تاریکی بشه تباه

دل من که روشنه

تو گرمیه سرودنه

سرود سرخ بودنه

تو حالتی شبیه پر گشودنه

پی نشونه هر دری رو میزنه

برای محضر مسافر سحر

تو حسرت رسیدنه

عشقه عشقه تو آسمون هوای

عشقه عشقه تو سینه رد پای

عشقه عشقه بهار عاشق های عشق

بارون بارون دوباره باز صدای

بارون بارون صدای خنده های

بارون بارون میاد از اوج آسمون

رازه رازه تو قلب هر کی دل می بازه

رازه تبی که بین این نمازه

رازه تو شوق این شب دراز

آبه آبه طلوع جلوه های نابه

آبه تو پرده ای که از حجابه

آبه می باره گل مثل شهاب

شراب عشق باهر عشق

تو دست بی قرار عشق

تو چشم های خمار عشق

تو سینه های خسته ریشه داره عشق

کنار لحظه های انتظار عشق

قدم می ذاره روی عاشقونه ها

میون سبزه زار عشق

عشقه عشقه تو آسمون هوای

عشقه عشقه تو سینه رد پای

عشقه عشقه بهار عاشق های عشق

بارون بارون دوباره باز صدای

بارون بارون صدای خنده های

بارون بارون میاد از اوج آسمون

یاسه یاسه گلی که معنیه بهاره

یاسه شب ها از آسمون میباره

یاسه تموم میشه این انتظار

مادر مادر خرایم از شراب کوثر

مادر یه روز برات می میرم آخر

مادر فدا میشم با چشم تر

عشقه عشقه تو آسمون هوای

عشقه عشقه تو سینه رد پای

عشقه عشقه بهار عاشق های عشق

بارون بارون دوباره باز صدای

بارون بارون صدای خنده های

بارون بارون میاد از اوج آسمون


تعداد بازديد : 221
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 11:35
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها *** سيلي آن روز به رويت چه غريبانه زدند «آتش آن بود که در خرمن پ

حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

***

سيلي آن روز به رويت چه غريبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»


يک کبوتر وسط شعله تقلا مي‌کرد
«جرمش اين بود که اسرار هويدا مي‌کرد»


رسم اين است که پروانه در آتش باشد
«عاشقي شيوه‌ي رندان بلاکش باشد»


با گل و غنچه تو ديدي در و ديوار چه کرد؟
«ديدي اي دل که غم عشق دگر بار چه کرد»


کمر سرو در اين کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد»


آه! هجده گل از آن باغ نچيديم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسيديم و برفت»


تا در اين خانه گُلِ خنده‌ي زهرايم بود
«من ملَک بودم و فردوس برين جايم بود»


عمر کوتاه تو گنجايش دنيا را بس
«وين اشارت ز جهان گذران ما را بس»


خانه دوست کجا؟ صحن سپيدار کجاست؟
«اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست؟»


تعداد بازديد : 223
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
جمادى غرق شادى بود آنشب بشارت را منادى بود آنشب خدا را شهر مكه ، شهر قرآن به تاييد قضا شد نور بار

جمادى غرق شادى بود آنشب

بشارت را منادى بود آنشب

خدا را شهر مكه ، شهر قرآن

به تاييد قضا شد نور باران

حرم سر تا قدم شور و شعف بود

شكوه راز خلقت را هدف بود

منا و مروه اذينى دگر داشت

خم گيسوى شب چينى دگر داشت

كمان ركن را تيرى دگر بود

صفا را سعى و تكبيرى دگر بود

مقام از بى مقامى داد مى زد

شرر بر كاخ استبداد مى زد

شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند

حديث ايه هاى قدر ميخواند

فلق معراج شب را ساز مى كرد

گره از كار رجعت باز ميكرد

سحر سوداگر شور و طرب بود

طرب چشم انتظار مرگ شب بود

قمر گيسوى خود را تاب ميداد

قضا لوح قدر را اب ميداد

سپيده اخم خود را باز ميكرد

افق را سينه چاك ناز مى كرد

موذن دم بدم تكبير ميگفت

به ما از ايه تطهير ميگفت

غلم بر قاف شب كوبيد خورشيد

مى از جام فلق نوشيد خورشيد

زمين ابستن نص علق بود

زمان ائينه دار لطف حق بود

وجود واجب استاد هستى

تجلى كرد در ابعاد هستى

خديجه تا زهستى نيست گرديد

ز هستى نمره او بيست گرديد

به روز بيست از ماه جمادى

ندا برخاست از ناى منادى

خديجه ثروت خود را فدا كرد

فنا شد و ز فناكسب بقا كرد

ز كارش موشكافى كرد خالق

گذشتش را تلافى كرد خالق

در رحمت به رويش نيز واكرد

به او زهراى اطهر را عطا كرد

طريقت را دليل راه آمد

حقيقت را تجليگاه آمد

شريعت صورت و معناست زهرا

حقيقت قطره و درياست زهرا

چه زهرائى كه هستى هست . مستش

كليد هستى عالم بدستش

چه زهرائى ، على را پاك همسر

كه مادر هست بر شبير و شبر

پدر او را نه ختم مرسلين است

كه او بر خاتم خاتم نگين است

خدا را شاهكار خلقت آمد

كه بر اسرار هستى علت آمد

شكوفا شد به امر وحى سرمد

گل بى خار گلزار محمد

به مدح او قلم درمانده گردد

به وصفش واژه ها شرمنده گردد

ورا ذرات عالم مى شناسند

زادم تا به خاتم مى شناسند

نه تنها دم زند ادم ز وصفش

زند دم خالق اعظم ز وصفش

شكوه رمز يا زهراست زهرا

قرار نوح در درياست زهرا

به زهرا تا توسل كرد آتش

به ابراهيم حق شد سرد آتش

چه نامش برد موسى ، موسوى شد

كليم حق ز فيض معنوى شد

مسيحازد چو بر دامان او دست

گسست از فرش دل ، در عرش بنشست

بلى صديقه كبرى است زهرا

قرار كل ما فيهاست ، زهرا

سفاعت در جزا پابست زهراست

نجات ما همه در دست زهراست

                                                                                                           شاعر؟؟؟
تعداد بازديد : 193
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 9:23
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

شب فر خنده میلاد زهراست

فروغ معرفت از مکه پیداست

خدا امشب در رحمت گشوده

غبار ازدیده خاتم زدوده

ملائک در سماءتسبیح گویان

خلایق در زمین توفیق جویان

سرور رحمةاللعالمین است

پیام آور زحق روح الأمین است

محمد سر حق را کس نداند

حبیبا حق سلامت می رساند

دو چشمت روشن از دیدار زهرا

بهشت ایینه رخسار زهرا

چه زهرا شاهکار آفرینش

حیا و معرفت او را گزینش

چه زهرا برتر از مریم مقامش

هزاران عیسی مریم غلامش

چه زهرا جلوه جذاب هستی

چه زهرا ترجمان حق پرستی

چه زهرا آنکه طاووس جنان است

عروس بی مثال اسمان است

چه زهرا از پیمبر یادگار است

زنان را بهترین آموزگار است

چه زهرا همسر شاه ولایت

مدال سینه ختم رسالت

چه زهرا کل هستی را دلیل است

ارادتمند کوی جبرئیل است

اگر یک لحظه لبهایش بخندد

خدا درهای دوزخ را ببندد

عجب گسترده خوانی حضرت دوست

که عالم ریزه خوارسفره اوست

جهان مست از می گلفام زهراست

علی خود جرعه نوش جام زهراست

نگین زهد در انگشتر اوست

عفاف ومعنویت زیور اوست

فدک دیباچه ای از خاطراتش

جهان سیراب از آب فراتش

قمر شرمنده از انوار رویش

جهانی بسته یک تار مویش

حیا در حیطه کاشانه اوست

ولا در چار چوب خانه اوست

زلال اشک در پیمانه اوست

علی هم ساقی میخانه اوست

علی با آنهمه دانستنی ها

نمی گفتا سلونی پیش زهرا

که زهرا خود خودآموز خدائیست

خدارا کی دگر با او جدائیست

قیام قائم از هنگامه اوست

شفاعت اولین برنامه اوست

چورو بر آتش دوزخ بگیرد

به پاس حرمتش آتش بمیرد

الا ای دختر ختم رسالت

تو را سوگند بر شاه ولایت

تو گر مارا نبخشی وای بر ما

به روز واپسین ای وای بر ما

غلام درگهت خوش زاد هستم

به امید شفاعت شاد هستم

                                                                سید حسن خوشزاد
تعداد بازديد : 131
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 9:14
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

صحنۀ محشر کبراست خلایق همه در محکمۀ عدل خداوند حکیم و همه در وحشت و اندوه عظیمند، هراسان همه از خشم جحیمند، گریزد پسر از مادر و مادر ز پسر، خلق همه منتظر اجر و صوابند و عقابند و حسابند و کتابند و عتابند و خطابند، نه راهی که گریزند ز تعقیب گناهی، نه امیدی نه پناهی، همه در محکمۀ عدل الهی همه جا رفته فرو یکسره در کام سیاهی، امم و خیل نبیّین، همه در جوش و خروشند و ستادند و به گوشند که شاید شنوند از طرف ذات خدا، حکم خدا را.

اُممِ گشته پناهنده به نوح و به خلیل‌الله و موسی و مسیح و به سلیمان و به داوود نبیّین همه گویند که ماراست نگه جانبِ پیغمبر اسلام، محمّد که بوَد احمد و محمود، به جز او و وصیش علی آن حجت معبود، کسی مظهر لطف و کرم خالق دادار نباشد، همه با چشم گهربار، گریزند سوی احمد مختار، که ای رحمت تو سایه فکنده به سر خلق گنه‌کار، مگر لطف تو گردد همه را یار، نگاهی که رهانی تو از این دایرۀ وحشتِ عظما دل ما را.

در آن حال محمّد سخن آغاز کند، دست دعا باز کند، با احد لم یزلی راز دل ابراز کند، از جگر آواز کند، بار خدا فاطمه‌ام کو همه دارند به من دیده و من دیده گشودم به سوی عصمت داور که ثنایش شده از جانب تو سورۀ کوثر که تو خواندیش ز لطف و کرمت حضرت صدیقۀ اطهر، همه امید رسول است، بتول است، بتول است، و بوَد پاک و مطهر نفس خلق به سینه شده حبس و همه مبهوت و پریشان، همه با دیدۀ گریان که ندا می‌رسد از خالق منان همگی چشم بپوشید ز وحشت، نخروشید که آید به سوی عرصۀ محشر، ثمرِ نخلِ دل پاک پیمبر، همه هستِ علی آن هستیِ داور، همه بینید جلال و شرف و عزت ناموس خدا را.

قیامت بوَد آن‌لحظه که زهرا به سوی حشر بیاید، به روی خلق ز لطف و کرمش دیده گشاید، نه دل احمد و حیدر که دل از دوست و دشمن برباید، به لبش خندۀ عفو و به سرش تاج شفاعت، به کفش برگۀ آزادی و دندان رسول‌الله و پیشانی بشْکافتۀ حیدر و خون جگرِ نورِ دو عینش، حسن و جامۀ خونین حسین ابن علی دست ابوالفضل علمدار، دو مظلوم دگر محسن ششماهه و قنداقه خونین علیْ‌اصغر و جبریل امین پیش روی ناقه و پشت سر او حضرت میکال دو سوی دگرِ او ملک‌الموت، سرافیل به تعظیم و به تجلیل و به تکبیر و به تسبیح و به تهلیل، فزون از عددِ اهل قیامت، ملَک آیند و ستایند همه حضرت امّ النّجبا را.

پس آنگاه ندا می‌رسد از ذات خداوند که محبوبۀ من، فاطمه امروز بخواه آنچه که خواهی، ز چنین طرفه ندا فاطمه را اشک، روان گردد و گوید که الهی اگر امروز مرا اشک روان است به صورت، تو گواهی که فقط عاشق دیدار حسینم، که رسد باز ندا از طرف ذات خداوند که یا فاطمه ای دخت پیمبر، بگشا دیدۀ خود را به سوی عرصۀ محشر نگه فاطمه افتد به یکی پیکرِ بی‌سر که بود پاره‌تر از لالۀ پرپر همه اعضاش جدا گشته ز شمشیر و ز خنجر، زده خون یکسره فواره ز رگ‌های گلویش، جگر فاطمه خون گردد و آهی کشد از سینه که محشر بخروشد به ستوه آورد از نالۀ خود ارض و سما را.

اهل محشر همه با فاطمه فریاد برآرند، چنان اشک ببارند که در حشر شود باز بپا محشر دیگر، ز خدا باز ندا می‌رسد ای فاطمه بار دگر از ذات خداوند تعالی بطلب حاجت خود را و بخواه آنچه که خواهی، نگه فاطمه بر حنجر صد چاک حسین است و دو دستش به دعا، گرید و گوید به خدای ازلی: بار خدا حاجت من نیست به جز آن که ببخشی ز کرم خیلِ محبّان من و شوهر مظلوم مرا، باز ندا می‌رسد از حضرت معبود که ای نور دل احمد و محمود، به عزّت و جلالم به تو آنقدر ببخشم که تو راضی شوی از من، به خدا می‌سزد آن روز خدا خلقت خود را به همان سیلیِ سختی که به یاس رخ زهرا اثرش ماند، ببخشد که همان لطمه شرر زد جگر اهل ولا را.

بگشا دیده و الطاف و عنایات و کرم بین که همان عصمت داور که همان روح دو پهلوی پیمبر، که همان آینۀ احمد و حیدر، چو نهد پای به محشر، همه بینند چو مرغی که کند دانه ز خاشاک جدا، جمع کند جمله محبان خودش را و منادی خداوند ندا می‌دهد: ای اهل قیامت! همگی پیش به پشت سر زهرا همه پویند به گلزار جنان همره صدیقه اطهر، به جز آنان که شکستند میان در و دیوار، زکین پهلوی او را، نه فقط پهلوی او، سینۀ او، بازوی او را و گروهی که ستادند و نکردند در آن عرصۀ غم یاری او را و گروهی که گشودند به آتش در کاشانۀ او را و گروهی که شکستند درون صدف سینه در آن واقعه دردانۀ او را و هم آنان که شکستند نمکدان و گرفتند ندیده نمکش را و هم آنان که گرفتند پس از رحلت پیغمبر اکرم فدکش را و هم آنان که پس از فاطمه کشتند حسین و حسنش را و هر آن کس که به اولاد علی ظلم کند تا صف محشر، و هم آنان که گرفتند به جز راه ولایت، ره عصیان و خطا را .

                                                         حاج غلامرضا سازگار

                                                                  با تشکر از ذاکر الحسین(فرید)
تعداد بازديد : 197
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 8:48
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

حضرت زهرا(س)- مدح

 

فاطمه پروانۀ مدار خودش بود

منحصراْ تحت انحصار خودش بود

فاطمه مخدوم خویش و خادم خویش است

کعبۀ خود بود و پرده دار خودش بود

نان کسی بر لبش حلال نباشد

فاطمه  هر روز نان بیار خودش بود

روح خودش را گرفت در تن خود ریخت

خلقت زهرا در اختیار خودش بود

گفت: اَنا مِن فاطمةُ ، فاطمه مِنّی

فاطمه  پس سالها کنار خودش بود

اینکه ولایت چنین به نام علی شد

کار علی  هم نبود، کار خودش بود

هیچ زمان رو نزَد به غیرت شمشیر

تکیه ی زهرا  به ذوالفقار خودش بود

نَه که بخواهد نبی مقام بگیری

بوسه به دست تو افتخار خودش بود

نیست عجب گر علی به خاک تو افتاد

چون که مزار تو نَه، مزار خودش بود


تعداد بازديد : 187
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 8:39
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

حضرت زهرا(س)-مدح

 

عمریست كه ما مراممان حیدری است

لبریز از آن پیاله ی كوثری است

با عشق حسین محب زهرا گشتیم

از بس كه حسین ابن علی مادری است

***

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است

یکتاست علی و همسرش فاطمه است

با آن که پناه همه خلقست حسین

او هم به پناه مادرش فاطمه است

***

فاطمه نامی كه با آن عشق می بازد خدا

فاطمه نوری كز آن بر خلق می نازد خدا

ما نه یاران دگر نه انبیا گویند كاش

در جزا ما را ز چشم او نیاندازد خدا


تعداد بازديد : 207
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات

 

باز دارد فرشته می‌بارد روی گلهای چادرت نم نم

بر دلت وحی می‌شود بانو! سوره‌ی باغ و آیه‌ی شبنم

سیب تا هر دو نیمه‌اش را دید، دختری در میان شب خندید

چشمکی زد به حیرت حوا، بوسه‌ای زد به گونه‌ی آدم

تا «صفا»ی قنوت تو هاجر، می‌کشد دامن دعایش را

دور سجاده‌ی تو می‌چرخند، این طرف ساره، آن طرف مریم

عاشق عطر دامنت مکه، کوچه‌های مدینه مدیونت

و هنوز از زلالیت انگار قصه می‌جوشد از دل زمزم

شانه‌هایت چه خسته و معصوم، زیر باران اشک می‌لرزند

با تو می‌گرید ابر و می‌لرزد شانه‌ی کوه و قلب دریا هم

بی‌نشانی؛ نشانه‌ات شاید کوچه‌ی خاکی شقایق‌هاست

شب قدری؛ شبیه یک رازی، کهکشانی؛ قشنگی و مبهم

من که از درک آسمان‌هایت، بی‌ستاره به خانه برگشتم

پس کجای مدینه بنشینم؟ در چه صحنی کبوترت باشم؟

از دل بی‌پناهیِ اشکم، می‌رسی با بهاری از لبخند

بر سرم دست می‌کشی آرام، ... کودکی خواب می‌رود کم کم


تعداد بازديد : 129
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

حضرت زهرا(س)-ولادت و شهادت


محیـط نامتنــاهی ز نــور شـد سرشـار

مگـر ولادت ختــم رســل شــده تکـرار

سـلام داده بــر ایـن جلـوهْ خالق هستی

قیــام کــرده بـر ایـن نـور، احمد مختار

خـدای عزّوجــلّ کوثــری بـه احمد داد

کـه قـدر او را در «قدر»، کرده خود اقرار

گرفت هستِ خدا را خدیجه از احمد

چنانکـه در ره حق کرد هست خود ایثار

بدون فاطمه گـردون ز هم فرو می‌ریخت

بـدون فاطمـه عالــم نمــی‌گرفت قـرار

اگـر ز خـلقت او دسـت مــی‌کشید خدا

قسـم بـه او کـه نمی‌داد نخل هستی بار

سلام خلق به زهرا که ذات حق بـه نبـی

رسانـده اســت ســلام ورا هــزاران بـار

یکی به موی وی و دیگری به روی، شبیه

از آن کننـد تفــاخر، همـاره لیـل و نهار

بـهشت وحی ز انفـاس قـدس او سرسبز

دل نبـی بـه تماشـای اوسـت بـاغ بهـار

فـــدای خــاک نیــا و تبــار او بایـــد

هـر آنچه بـودِ نیـا و هر آنچه هست تبار

چو بابِ خانـه او، جبرئیل خواهد سوخت

بــدون اذنـش اگــر در حریــم یابد بار

اگــر نبــود تجــلای روی او، تـا حشـر

تمـام مـلک خـدا بـود همچنان شبِ تار

بــه آهــوان تتــاری خبــر دهید همه

که خاک مقدم زهرا کجا و مشک تتار؟!

جبین اوست منقش به نقش یا «قدوس»

حجاب اوست مزیـن بــه ذکر یا «ستار»

تـوان جمـال خدا را به چشم دل دیدن

ز نــور عــارض او هــر کجــا بوَد آثار

رسـول گفت «فداها» بـه وصف او، زیبد

کننـد خـلق خـدا جان به مقدمش ایثار

کجـا نوشتـن اوصــاف او بــوَد ممکن؟

بگــو شونــد قلــم شاخـه شاخه اشجار

الا تــو مــام اولوالعظــم انبیـا هر پنج!

الا تــو بانــوی سـادات بانـوان هر چار!

جحیم، گر تـو نگاهش کنی حدیقه گل

بهشت، بــی نگهت بوتـه‌ای بـوَد از خار

به یــک نگـاه شـود زائــر خـدا احمد

همیـن کــه مـی‌کند از مـاه عارضت دیدار

حیــات مــا بـه ولای تــو بــوده از آغــاز

وگرنــه یکسـره بودیــم نقــش بــر دیـوار

دعای تو همه چون وحی، سرکشیده به عرش

نمــاز تــوست، تماشــای حضــرت دادار

اگــر چــه مــا ز خطــا از تـو دور افتادیم

تـو لطف و رحمت خــود را ز ما دریغ مدار

گنــاه عــادت مــا و کــرم سجیّـه توست

بیــا ز شانــه مــا کــوه جــرم را بــردار

به بذل نان تو در عین ضعف جوع، سه شب

«ویطعمـــون علــی حبّــه» کنــد اقــرار

شــب زفــاف کــه دادی لباس نو به فقیر

کــرم بــه سجـده فتاد و ز دست داد قرار

تــو وجــه داوری و قــلبِ قــلبِ قـرآنی

تو روح احمدی و رکنِ رکنِ هشت و چهار

هــزار مرتبــه از تـــارک الصلــوه بتــر

کسی که بی‌تو کند سجده روز و شب بسیار

کـه گفتــه اســت مـزاری نداری ای مادر!

تـو را همیشــه در آغــوش کبریاست مزار

بگــو تــلاوت قـــرآن کننــد در کعبــه

بـه لـحن حضـرت داوود و چشـمِ گوهربار

قســم بــه خالـق کعبـه که بی‌ولای شما

همــان تــلاوت قــرآن شــود شـراره نار

اگــر عــدوی تــو بــاب و بــرادرم باشد

بــه دوستیــت، ز بــاب و بــرادرم بیـزار

اگــر بــه روضــه رضوان قدم نهم هر دم

هــزار بــار ثنــاخوانمت چــو مــرغ هزار

به رب کعبه قسم، از عذاب ایمن نیست

اگـر کـه خصم شما بر حرم نهد رخسار

به پـای ناقـه تـو روز حشر، یا زهرا

بـرات عفــو بریزنــد از یمیــن و یسـار

همین که ناقه تو رو کُند به جـانب حشر

شـود قیــامت، از رحــمت خـدا سرشار

به دوستـیِ تو از منکر و نکیر چـه باک؟

بگــو دهنــد بــه قبــرم هــزاربار فشار

خطابه‌هــای تــو قلـب مدینـه را سوزاند

تکـان نخــورد قلــوب مهاجـر و انصــار

علی که حصن حصین بود حی سرمـد را

بـه حفـظ خانه او سینه تو گشت حصـار

نخیـزد از دو لبـم جز صدای یا زهرا

بــه دادگــاه الهــی چـو می‌شوم احضار

اگر کـه ثبت شـود نـام مـن به مصحف تو

جحیـم را کنـم از اشـک شـوق خود گلزار

که جز تو نان به یتیم و اسیر بخشد و، خود

دهــان روزه کنــد بــا گرسنگــی افطـار

تمــامِ لشکـر شیــرخدا تــو بودی و بس

نـه لشکـرش، سپرش بین آن در و دیـوار

نــه تیــغ پورمــرادی، نه زخم‌هـای احد

مصیبـت تــو بــرای علــی بــوَد دشوار

کتـــاب مستنـــدِ مکتـــبِ ولایـت را

بــه سینــه تــو نوشتنــد با سرِ مسمار

بــده اجـازه به شیعه که در صف محشر

ز قاتــلان تــو یک‌یــک برآورنـد دمـار

از آنکه کشت تو را پشت در سؤال کنند

بــای ذنــبٍ؟ پــاسخ بـده جنایت کار!

شــرار آه تــو خیــزد ز سینـه «میثم»

اگر به شعله کشم عرش را عجب مشمار


تعداد بازديد : 187
چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت: 17:53
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا س

حضرت زهرا(س)-مدح


ای بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)

لیله قدر محمد (ص) فاطمه(س)

ای سه شب بی قوت واز قوت تو سیر

هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر

وحی بی ایثار تو كامل نشد

هل اتی بی نان تو نازل نشد

مدح تو كی با سخن كامل شود

وحی باید بر قلم نازل شود

ای كه در تصویر انسان زیستی

كیستی تو كیستی تو كیستی

از شب میلاد تاآخر نفس

مصطفی (ص)یك دست را بوسید و بس

آن هم ای دست خدا دست تو بود

ای برآن لبها و دست تو درود

عقل كل از كل هستی شد جدا

تا چهل شب كرد خلوت با خدا

این چهل شب در  سرش شور تو بود

بهر استقبال از نور تو بود

ای كه از سر تا به پا پیغمبری

بلكه هم پیغمبری هم حیدری

تو رسول الله (ص) شویت بوالحسن (ع)

هر سه یك جانید با هم در سه تن

بس تویی ای عرش حق را قا ئمه

هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)

باید اینجا لب فرو بست از بیان

روز محشر قدر تو گردد عیان

صحنه محشر همه پا بست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قیامت هست ماست

ریشه های چادرت در دست ماست

روز محشر كار ما با فاطمه (س) است

نقش پیشانی ما یا فاطمه (س) است

از كرامت بر جبین ما همه

ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)


تعداد بازديد : 140
چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت: 17:50
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 18
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف