ولادت حضرت رقیه (س) - 2

ولادت حضرت رقیه (س) - 2

ولادت حضرت رقیه (س) - 2

ولادت حضرت رقیه (س) - 2

ولادت حضرت رقیه (س) - 2
ولادت حضرت رقیه (س) - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت رقیه(س)-مدح با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد نشناخت فصل فصل سرازپا از این به بعد ای خوش به

حضرت رقیه(س)-مدح

 

با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد

نشناخت فصل فصل سرازپا از این به بعد

ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان

در چهره ی توحضرت زهرا از این به بعد

دردانه ی حسین شدی و چنین شدی

عشق علی اکبرِ لیلا ازاین به بعد

تو آمدی و لفظ عمو تازه پاگرفت

تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد

تو گفته ای وعمه ی سادات گفته اند

در روضه ها به زینب کبری از این به بعد

هم دختر حسینی و هم مادرش، شدی

معنای لفظ ام ابیها از این به بعد

کم کم در این مسیر می آید به گوشمان

لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد

پایان این غزل همه روضه ست گریه کن

با گوشواره و ترک پا از این به بعد

 

مهدى رحیمى

 


تعداد بازديد : 121
یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(0)
یا رقیه بنت الحسین (علیهما السلام) از خود بیا رها شو بگو یا رقیه جان (س) با عشق آشنا شو بگو یا رقیه جان(س) ای سر بیا به خاک کف پاش بوسه زن از گردنت

یا رقیه بنت الحسین (علیهما السلام)

 

از خود بیا رها شو بگو یا رقیه جان (س)

با عشق آشنا شو بگو یا رقیه جان(س)

ای سر بیا به خاک کف پاش بوسه زن

از گردنت جدا شو بگو یا رقیه جان(س)

عالم تمام ، وقف عزای سه ساله اند

وقف همین عزا شو بگو یا رقیه جان(س)

مانند ما که کلب حریم رقیه ایم

کلب حرمسرا شو بگو یا رقیه جان(س)

چون کل انبیای عظامند سائلش

همرنگ انبیا شو بگو یا رقیه جان(س)

چشمان خویش زیر قدمهای او گذار

قالی نخ نما شو بگو یا رقیه جان (س)

گفتی: زمین کرببلا را ندیده ای ؟ !!!!!

راهیّ کربلا شو بگو یا رقیه جان(س)

هر کس غزل بگوید از او اهل جنت است

جعفر غزلسرا شو بگو یا رقیه جان(س)

 

سروده جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 141
سه شنبه 10 تیر 1393 ساعت: 18:03
نویسنده:
نظرات(0)
بوی گل در همه ارض و سما پیچیده بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده دست مولاست به این سفره نمک پاشیده در کویر دل من باز گلی روئیده بروی خاک ملائک �

بوی گل در همه ارض و سما پیچیده

بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده

دست مولاست به این سفره نمک پاشیده

در کویر دل من باز گلی روئیده

 

بروی خاک ملائک همه گل می بارند

همگی بر لبشان سوره کوثر دارند

 

خبر آمد که شب هجر سحر خواهد شد

انتظار دل عشاق به سر خواهد شد

ماه رخساره ای از پرده بِدَر خواهد شد

باز هم حضرت ارباب پدر خواهد شد

 

عطر بانوی مدینه همه جا منتشر است

بیشتر از همه ساقی حرم منتظر است

 

گریه طفل بگوش آمد وشد غوغایی

عمه زینب به خودش گفت عجب زهرایی

عشق باباست عجب نیست شود بابایی!

گفت عباس که به به چه شب زیبایی

 

گفته بودند که او جلوه زهرا دارد

واقعاً بوسه به دستش بزنم جا دارد

 

در اصالت به نبی رفته به مولارفته

صورتش هاله نور است به بابا رفته

در شهامت به خود زینب کبری رفته

همه تأیید نمودند به زهرا رفته

 

آنقدر بر سر دستان عمو زیبا بود

عمه می گفت فقط"بترکد چشم حسود"

 

چه شبی بود شه علقمه زهرا را دید

دور گهواره او ام ابیها را دید

دیده وا کرد رقیه رخ سقا را دید

لب خندان علی اکبر لیلا را دید

 

ماه و خورشید و ستاره همه زیبا بودند

همه شان منتظر خواندن لالا بودند

 

آمده تا حرمش قبله حاجات شود

آمده نسل معاویه خرافات شود

آمده حرمله با گریه مجازات شود

شک نکن آمده که عمه سادات شود

 

گرچه ارباب علی داشت پیمبرهم داشت

شب میلاد رقیه شد و مادر هم داشت

 

لب اگر باز کند قند و شکر می ریزد

چادرش باز شود در و گهر می ریزد

چشم او اشک مناجات سحر می ریزد

سائلش باش که در دست تو زر می ریزد

 

هیچ کس اینقدر احساس ندارد دارد؟

چون رقیه عمو عباس ندارد دارد؟

 

جای دارد که همه خلق به او رو بزنند

در برش ماه وستاره همه سوسو بزنند

تازبان باز کند چنگ به گیسو بزنند

در حضورش شه و سائل همه زانو بزنند

 

گاه زهرا و گهی زینب کبری می شد

تا می آمد عمو عباس ز جا پامی شد

 

یک تنه او به دو صد شام حریف است حریف

چه کسی گفته که این طفل ضعیف است ضعیف

کاش بر خاک نیافتد که ظریف است ظریف

صورتش مثل گل یاس لطیف است لطیف

 

کاش ضربه نخورد چون که پرش می شکند

کاشکی داغ نبیند کمرش می شکند

 

همه گویند رقیه به پدر حساس است

یک نفر نیست بگوید که به سر حساس است؟

کاش از ناقه نیافتد چقدر حساس است

نوه فاطمه به درد کمر حساس است

 

خواب بود و پدرش رفت به میدان نبرد

ماند بیدار شبی و پدرش را آورد

 

مهدی نظری

 


تعداد بازديد : 195
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت: 20:39
نویسنده:
نظرات(0)
یک جلوه کرد نور منور درست شد نورش تلالو کرد که گوهر درست شد از گرد و خاک مقدم او زر درست شد بهر ثناش این همه منبر درست شد محبوبه ای به هیبت ح

یک جلوه کرد نور منور درست شد

نورش تلالو کرد که گوهر درست شد

از گرد و خاک مقدم او زر درست شد

بهر ثناش این همه منبر درست شد

 

محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد

 

 

یا ذو الجلال رکن جلال آفریده ای

اعجوبه وقار و کمال آفریده ای

او را فقط برای سه سال آفریده ای

یعنی برای امر محال آفریده ای

 

پیغمبری زنسل پیمبر درست شد

 

سر می دهند پای تو ایل و تبار ما

وفق مراد می شود این روزگار ما

کر شد دو گوش عالم و آدم زجارما

افتاده دست دختر ارباب کار ما

 

او لطف کرده و مشکل نوکر درست شد

 

یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام

آشفته حال بودم و سامان گرفته ام

از دست این کریمه خودم نان گرفته ام

نذر سه ساله سفره احسان گرفته ام

 

نذرم قبول حاجتم آخر درست شد

 

در حلقه های سلسله دل بند می شود

لشکر گسیل کرده و خرسند می شود

سهم لبان حوریه لبخند می شود

او در لباس بنده خداوند می شود

 

بی نفح صور آمد و محشر درست شد

 

مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن

در تو حلول کرده سراپای پنج تن

هستی چکیده ای تو زسیمای پنج تن

تکیه زدی تو یک تنه بر جای پنج تن

 

قدیسه ای به دامن کوثر درست شد

 

تا روز حشر قبله ی حاجات می شوی

تو سر بلند عرصه ی شامات می شوی

همپای زینب عمه ی سادات می شوی

و الله نور و عرض و سماوات می شوی

 

شاهد مثال قصه هم اختر درست شد

 

حورای کربلایی و زهرای دیگری

بنت الحسین ام ابیهای دیگری

جای تو نیست روی زمین جای دیگری

باید قدم زنی تو به دنیای دیگری

 

صرفا برایت عالم دیگر درست شد

 

ای جان فدای سوریه قربان کربلا

ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا

خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا

آتش زدند خیمه سلطان کربلا

 

از خیمه های سوخته معجر درست شد

 

با تازیانه دور و بر تو یکی یکی

خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی

وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی

گشته سپید موی سر تو یکی یکی

ای وای من مدینه ی دیگر درست شد

 

بال شکسته قصد پریدن نداشت که

دنبال پای خسته دویدن نداشت که

ظالم نفس نفس که بریدن نداشت که

موی یتیم زجر کشیدن نداشت که

 

درد سر است آمدنت شر درست شد

 

: شاعر : علیرضا وفایی (خیال )

 


تعداد بازديد : 135
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت: 20:37
نویسنده:
نظرات(0)
از کودکی اش فاضله و عالمه بود چون شیرزن قبیله بی واهمه بود بر بوسه ی عمه بر جمالش سوگند از بدو تولدش خودش فاطمه بود جوادحیدری

از کودکی اش فاضله و عالمه بود

چون شیرزن قبیله بی واهمه بود

بر بوسه ی عمه بر جمالش سوگند

از بدو تولدش خودش فاطمه بود

جوادحیدری


تعداد بازديد : 125
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت: 20:36
نویسنده:
نظرات(0)
شبم صبح و صبحم پر از نورهاست دلم مست ومستی پرازشورهاست کلیم دلم را به دریا زدم شدم نوح و درباورم طورهاست به دریای طوفانی معجزه عصا بهترین

شبم صبح و صبحم پر از نورهاست

دلم مست ومستی پرازشورهاست

   کلیم دلم را به دریا زدم

شدم نوح و درباورم طورهاست

به دریای طوفانی معجزه

عصا بهترین پاروی کورهاست

عصایم فقط عشق بی انتهاست

همان عشق پاکی که از دورهاست

مراسجده باید کند هرچه مست

جنون درتب و خون مغرور هاست

سه پلّه مرا تاخدا مانده است

سرم تشنه ی دار منصور هاست

چه می بینم این بار روی زمین

مدینه چرا مرکز حور هاست؟

همه در تعجّب همه در سکوت

زمین ازفلک غرق مأمورهاست

سلیمان شهر مدینه به تخت

به دور وبرش ازملک مورهاست

صلا می رسد رجعت کوثر است

قیامی پراز نفخه ی صورهاست

 

قیامت بپا شد بگو باهمه

رقّیه رسیده است یافاطمه

 

همه مست و درعین ناباوری

شده خیره بر روی این کوثری

که آمد زآفاق و از موعدش

جلوتر نموده بپا نموده محشری

درخشان چو درّ نجف از صدف

زنسل علی آمده گوهری

تمام آئینه کرده زهرا ظهور

در این چهره ی نازتر ازپری

مگو لعل و گوهر به این نور کل

مشو رد زمدحش چنین سرسری

خدا با جمالش برای ملک

زده در زمین قبله ی دیگری

دراین خانواده همه شاخص اند

ولی کس ندیده چنین دختری

کسی مثل او کی به یک نیم خند

زبابای خود می کند دلبری

به دستان بابا بود دیدنی

ندیده کسی اینچنین منظری

ابالفضل زیبا تر از قبل شد

چوزد بوسه براین رخ مادری

 

قیامت بپا شد بگو باهمه

رقّیه رسیده است یافاطمه

 

سه ساله ولی راه صد ساله رفت

چه شیدا چه زیبا چه خوش، واله رفت

گل از خجلت او شد عمرش قلیل

بهار حقیقی هرساله رفت

سفید آمد و یاس خوش رنگ بود

ولی حیف شد مثل آلاله رفت

کبوتر شد و ماهی رود بود

بمیرم که بی پّر وبی باله رفت

ستاره شد و یکدفه مثل برق

درآن تیرگی شب ضاله رفت

دلیل کم چشم کم سوش شد

زبسکه زهر دیده اش ژاله رفت

وگرنه که سیلی امانش نداد

که ازحنجرش قدرت ناله رفت

چه زجری کشید آنشب ازدست زجر

از آن مشت از صورتش هاله رفت

تمام تنش بسکه خون مرده بود

که هوش از سر شخص غساله رفت

فقط با تیمّم بدون کفن

تن آسمان زیر یک چاله رفت

 

قیامت بپا شد بگو باهمه

رقّیه رسیده است یافاطمه

شاعر: مجتبي صمدي شهاب


تعداد بازديد : 119
پنجشنبه 29 خرداد 1393 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
بنت الارباب در بحـر ولا گوهــرِ نایاب آمد در شامِ سیاه،حضرتِ مهتاب آمد با ذکرِ حسین حسین همه گل ریزید میلادِ رقیّه بِنتُ الارباب آمد حمید

بنت الارباب

در بحـر ولا گوهــرِ نایاب آمد

در شامِ سیاه،حضرتِ مهتاب آمد

با ذکرِ حسین حسین همه گل ریزید

میلادِ رقیّه بِنتُ الارباب آمد



حمید رضا گلرخی

 

با تشکر از شاعر گرامی بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 129
چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت: 8:40
نویسنده:
نظرات(0)
دلم از عشق در به در شده است شب تنهايي ام سحر شده است مي پرم تا مدينه بي پروا نوبت اين شكسته پر شده است شعله هاي قديمي يك عشق در وجودم چه بيشتر

دلم از عشق در به در شده است

شب تنهايي ام سحر شده است

مي پرم تا مدينه بي پروا

نوبت اين شكسته پر شده است

شعله هاي قديمي يك عشق

در وجودم چه بيشتر شده است

خبر آمد كه آمده از راه

آنكه بر عشق برگ و بر شده است

ملكي ميدهد ندا كه "حسين"

مژده اين بار هم پدر شده است

صحن خشك دو چشمم امشب از

قدم نو رسيده تر شده است

 

دختري كه قرار سينه ي ماست

حرمش مكه و مدينه ي ماست

 

دل ما و دل صنوبري ات

سر ما و سرير سروري ات

با دو دستت بيا هواييم كن

آرزويم شده كبوتري ات

پري خانه ي امام حسين

دست ما و عطاي كوثري ات

زلف ما از ازل گره خورده

به سر گوشه اي ز روسري ات

به در خانه ات گدا هستم

شده شغلم هميشه نوكري ات

چِقَدَر شكل فاطمه هستي

به فداي نگاه مادري ات

 

آسمان پاي مقدمت پا شد

با قدومت مدينه غوغا شد

 

هر دو چشمت هميشه شيداتر

هر يكي از يكيست درياتر

كسي مانند تو نيامده است

مثل خالق هميشه يكتاتر

اوج فهمت فراتر از درك است

از عروج خيال بالاتر

از تو گفتن چه كار دشواريست

واژه در واژه ات معماتر

بوده ارباب صاحب فرزند

تو رسيدي شده است باباتر

تو رسيدي و با وجودت شد

خانه اش از بهشت زيباتر

 

از زبانت "پدر" شنيدني است

چقدر ناز تو خريدني است

 

چشم خود را همين كه وا كردي

همه جا را پر از صفا كردي

با همين سن كوچكت كار

حضرت خضر و نوح را كردي

غير تو پرده دار عشق نبود

سر عشق را تو بر ملا كردي

با حضورت دل از همه بردي

همه را مست و مبتلا كردي

جاي گريه حسين ميگفتي

بعد از آن عمه را صدا كردي

لحظه اي بعد روي دوش عمو

تو خودت را چه خوب جا كردي

 

نذر تو يك سبد شكوفه و ياس

شده هم بازي ات عمو عباس

 

رونق بزم عرشيان شده اي

حسرت اهل آسمان شده اي

در زلال نگاه اين دنيا

رود جاري و بيكران شده اي

بانوي من درست مي بينم ؟

چه شده اين همه كمان شده اي ؟

كاش مي مُردم و نمي ديدم

هدف سنگ شاميان شده اي

سر بازار خنده مي كردند

خسته از دست اين و آن شده اي

طلب مرگ ميكني از بس

دست و پا گير كاروان شده اي

 

كنج ويرانه پر زدي رفتي

بوسه بر زخم سر زدي رفتي

شاعر : محمد حسن بيات لو


تعداد بازديد : 209
چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت: 8:38
نویسنده:
نظرات(1)
بر طاق جنّان حك شده سیمای رقیه خورشید كمی از رخ زیبای رقیه مهتاب كه شب ها دل عالم برباید یك نور ز رخسارِ دل آرای رقیه دل در حرمش سجده كنان حل�

بر طاق جنان حك شده سیمای رقیه

خورشید كمی از رخ زیبای رقیه

مهتاب كه شب ها دل عالم برباید

یك نور ز رخسارِ دل آرای رقیه

دل در حرمش سجده كنان حلقه به گوش است

چون منتظرِ بخشش فردای رقیه

گر هر دو جهان ابر شوند اشك بریزند

یك قطره ز هر آبله ی پای رقیه

من كس نگذارم به دلم پای گذارد

زیرا كه حریم دلِ من جای رقیه

گر سبزترین ارض خدا را كه ببینی

آراسته با سبزیِ دیبایِ رقیه

او راه رود اهلِ حرم مستِ نظاره

این اشكِ حسین از قد و بالای رقیه

هر كرده ی او آیینه ی حضرت زهرا

این وجه شرر بر دلِ بابای رقیه

با این كه غم كرب و بلا سخت گران است

سنگین تر از آن ناله و غم های رقیه

هر انس و ملك تشنه ی یك خنده ز رویش

روح همگان صفحه ی سودای رقیه

شاعر: حسن فطرس


تعداد بازديد : 452
دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت: 21:27
نویسنده:
نظرات(0)
یا رقیه... با دست کوچکش گره ها باز میکند طفل سه ساله ایست که اعجاز میکند دلبر نشسته است سر شانه پدر با ذکر نام فاطمه پرواز میکند امشب شب ولاد�

 

ولادت حضرت رقیه(س)

یا رقیه...

با دست کوچکش گره ها باز میکند

طفل سه ساله ایست که اعجاز میکند

دلبر نشسته است سر شانه پدر

با ذکر نام فاطمه پرواز میکند

امشب شب ولادت زهرای ثانی است

یعنی که کار فاطمه آغاز میکند

مادر چه کرده ای به دل دخترت که او

ذکر تو را به روی لب آواز می کند

از عرش کبریا و دامان پاک عشق

قنداقه اش رسیده چقدر ناز می کند

امشب گدا شدیم به ما آب و نان بده

یک گوشه نگاه به مستضعفان بده

ای دختر حسین نوشته است روزگار

ما تا ابد ز عشق تو هستیم بی قرار

امشب بساط میکده آماده می شود

گویا برات کرب و بلا داده میشود

امشب بیا و رحمت خود را نزول کن

بی امتحان مرا به غلامی قبول کن

من هم گدای دخت حسین ابن فاطمه

هر جا نشسته ام شده آوا و زمزمه

با چشم خیس و قلب پر از شور و پر ز شین

لبیک یا رقیه و لبیک یا حسین

 

امیر فرخنده


تعداد بازديد : 235
یکشنبه 25 خرداد 1393 ساعت: 16:20
نویسنده:
نظرات(0)
میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام و دود کــردن اسپنـد بهــر �

میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده  

      خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده

فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام    

      و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده

و بال حضرت جبریل فـرش راهش شـد     

     برای نوکـری اش لشکـری شـد آمـاده

و با شراب طهوری کـه بـا خــودش آورد     

  حراج کرده عمویش بـه کاسه هـا بـاده

تـو آمـدی که اجابت کنـی دعــای مرا     

  شبیـه حضـرت زهـرا به روی سجـاده

بیا به ما بچشان جرعـه ای ز آب حیـات

نثـار مقــدم پاکـت چهــارده صلـوات

 

بگــو برای همـــه از مقـــام بالایــت      

    کـه شهـد عشق چکیـده ز روی لبهایت

نشان بـده بــه همـه دلبرانـه بــودن را    

    اسیــر دلبــری ات بـود و هست بابایت

تویـی که عرش نشینی به شانه های عمـو   

     تویـی که شانـه ی عبـاس بوده جـا پایت

میان نافلــه عمــه چــه حاجتـی دارد      

   دخیــل بستـه بـه چـادر نمـاز زیبـایت

فـدای قامت سبـزی که مثل فاطمه بـود   

    ندیـده صحنـه ی گیتی دوباره همـتایت

 

تویی شبیه تر از هر کسی به مادرمان

شبیـه فاطمـه هستـی تو در برابرمان

 

کریمـه ای و کریمـان گـدای کـوی شمـا    

      و قبلـه گـاه دل ما فقط به سـوی شما

شمیـم سیـب رسیــده بیـا نگـاه بکــن  

     بیا که می وزد از کوچـه کوچه بوی شما

  مـرا بخـر کـه غلامـی بـدم ولـی بانــو     

    در آرزوی تــو هستــم در آرزوی شما

مـن از تبـار شریفـی ز نسـل سلمانــم    

      کــه اعتبـار گرفتــم از آبـروی شمـا

اگـر تمـام جهـان را کسی به من بدهـد   

   عـوض نمی کنم حتـی به تـار موی شمـا

 

تویی که دلبری ات برده صبر و هوش عمو

عمـوت ساقـی طفلان تـو مـی فروش عمو

 

تویی که باز شود صد گـره به دستانت       

   هــزار حاتــم طایـی گـدای احسانت

سه ساله دختـر ارباب هستی و پـدرت      

    دخیـل بستـه دلش را به ناز چشمانت

چگونــه حاجت خـود را گرفتی از بابا       

  چه صحنه های غریبی که دیده دامانت

مثال حضـرت یعقـوب می شـوی وقتی      

   بـه جـای پیرهنـی سر رسد به کنعانت

عجیب نیست که ما را اسیر خود کردی    

    عجیب نیست که چشمان ماست گریانت

 

خدا کند که به ما هم دمی اشاره کنی

به کـار خیـر محال است استخاره کنی

 

احمد(امین) ایرانی نسب


تعداد بازديد : 266
شنبه 30 فروردین 1393 ساعت: 10:58
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رقیه(س)-مدح او سفیر نهضت کرب و بلاست پنجه های کوچکش مشکل گشاست ناز او را عمه جانش می خرد خندۀ او از حسین دل می برد طفل اما بر بزرگی فاطم�

حضرت رقیه(س)-مدح

 

او سفیر نهضت کرب و بلاست

پنجه های کوچکش مشکل گشاست

ناز او را عمه جانش می خرد

خندۀ او از حسین دل می برد

طفل اما بر بزرگی فاطمه ست

پارۀ قلب حسین فاطمه ست

طفل اما مثل زینب شیر بود

گرچه کودک بود اما پیر بود

یک سه ساله دختر اما عالمه

صورتش سیب دو نیم فاطمه

طفل اما نور چشمان حسین

ذکر لالاییش قرآن حسین

طفل اما کوه رنج و درد بود

دختری کوچک ولیکن مرد بود

آسمان مبهوت طنازی اوست

حضرت عباس همبازی اوست

دست زینب شانه بر مویش زده

شاه عالم بوسه بر رویش زده

درد عالم را مداوا می کند

با نگاهش کار عیسی می کند !

ماورای درک و عقل این و آن

عمه ی با غیرت صاحب زمان

من فدای نام دلجویش شوم

کاش روزی زائر کویش شوم...

 


تعداد بازديد : 423
چهارشنبه 08 آبان 1392 ساعت: 9:23
نویسنده:
نظرات(1)
شعر مدح حضرت رقیه (س) ما در بهشت هستیم قطعا با رقیّه تنها دلیل مستی دل ها رقیّه شاهان همه در حیر

ما در بهشت هستیم قطعا با رقیّه

تنها دلیل مستی دل ها رقیّه

شاهان همه در حیرت اند اینکه چگونه

دارد غلامان این همه یکجا رقیّه

آن کس که صد قرن از ممات او گذشته

با یک نگه او را کند احیا رقیّه

در عالم رویای ما ترکیب این است

عباس علی،یحیی حسین،زهرا رقیّه

آتش زند ما را همش این چند واژه

سیلی،لگد،یک بی حیا،بابا،رقیّه  

                                   یاسین قاسمی


تعداد بازديد : 455
دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت: 5:04
نویسنده:
نظرات(0)
خانه ام عرش معلاست خدا میداند مستی میکده برپاست خدا میداند هر دلی مست تولاست خدا میداند شب شب شاد

خانه ام عرش معلاست خدا میداند

مستی میکده برپاست خدا میداند

هر دلی مست تولاست خدا میداند

شب شب شادی زهراست خدا میداند

 

شهر پیغمبر اکرم متبرک گشته

خانه ام مهبط انوار ملائک گشته

 

من حسینم که دلم محرم اسرار بود

من حسینم که سرم نذر ره یار بود

من حسینم پدرم حیدر کرار بود

جد عالی نسبم احمد مختار بود

 

من حسینم کرمم وسعت چندین دریاست

مادرم حضرت صدیقه کبری زهراست

 

من حسینم به همه عالم و آدم شاهم

من حسینم که شهنشاه عدالت خواهم

و هدایت گر هر مرد و زن گمراهم

حامی دین خدا هستم و ثاراللهم

 

من حسینم که به مهرم دو جهان می ارزد

تربتم بر همه ی کون و مکان می ارزد

 

من حسینم پسری از همه بهتر دارم

من حسینم پسری شبه پیمبر دارم

من حسینم که یلی چون علی اکبر دارم

پسری عاشق سجاده ی دلبر دارم

 

دو علی  داده خدایم چه بود بهتر از این

من که  راضی به رضایم چه بود بهتر از این

 

لکن حالا خبر از یاس معطر داده

آری آری به دلم مژده ی کوثر داده

جانمی جان نظری کرده و دختر داده

 و خدا در بغلم زینب دیگر داده

 

ثمرم امد و بابا شده ام خوشحالم

با چنین دخترکی من به خودم می بالم

 

 همسرم بار دگر قرص قمر زائیده

قمری که اثرش در همه جا تابیده

به قدومش پر خود را ملکی سائیده

همه آرام بگیرید عسلم خوابیده

 

خودمانیم که طعم عسلم شیرین است

نه همین ، صاحب دختر شدنم شیرین است

 

ساره و آسیه و هاجر و حوا آمد

نه فقط تاج سر مریم عذرا آمد 

بهتر این است بگویم خود زهرا آمد

غصه ای نیست دگر همدم بابا آمد

 

 

زهره ی هاشمیان گشته عزیز همه است

نوه ای از نوه های علی و فاطمه است

 

دخترم با خبر از سر ضمیر همه است

با ظهورش به غم و درد همه خاتمه است

نفسش چون نفس مادر خود فاطمه است

کاشف الکرب شبیه قمر علقمه است

 

نه فقط بر گل شهزاده تخلص دارد

بلکه در دادن حاجات تخصص دارد

 

قلب آئینه درخشنده تر از الماس است

صورتش صورت حوریه بود حساس است

موجی از عاطفه ها دارد و با احساس است 

زینت دوش یل ام بنین عباس است

 

به خودم رفته اگر سفره ی احسان دارد

روز و شب بر لب خود ذکر عموجان دارد

 

آنقدر محو رخش گشته و دل باخته ام 

آینه بهتر از این آینه نشناخته ام

تا که سوری بدهم سفره ای انداخته ام

به تمنای وصالش غزلی ساخته ام

 

 

عمه جانش که تماشای رو پوشش بکند

وقت آن است که گوشواره به گوشش بکند

 

دل عاشق به دل  دربه دری طعنه زده

چادرش بر نظر خیره سری طعنه زده

همچو شمسی که به نور قمری طعنه زده

چهره اش بر ملک و حور و پری طعنه زده

 

نام زیبای رقیه سر بام فلک است

 چشم بد دور- بگردم چقدر بانمک است

 

مادرش فاطمه ی خانه صدایش کرده

بیمه ی دائمی لطف خدایش کرده

از حسودان قبایل که جدایش کرده

از الان فکر جهیزیه برایش کرده

 

کاش باشد و خودش نیز عروسش بکند

کاش باشد و تماشای جلوسش بکند

 

کاش امروز به سر آید و فردا بشود

بلبل خوش سخن گلشن طاها بشود

زودتر رشد کند خوش قد و بالا بشود

چادری سر کند و زینب کبری بشود

 

قول دادم که گلم را سفر حج ببرم

قول دادم که برایش دو النگو بخرم

 

حوصله باشد اگر بافتن مو زیباست

گل و سنجاق سر و حلقه ی گیسو زیباست

مژه و سرمه و هر پرّش ابرو زیباست

گونه و خال و لب دختر خوش رو زیباست

 

به چنین گوهر زیبای خدا می نازم

به چنین دختر با حجب و حیا می نازم

 

هر دو وابسته ی چشمان تر یکدگریم

هر دومان زائر حال سحر یکدگریم

هر کجا هم برویم در نظر یکدگریم

صبح و ظهر و سرشب دور و بر یکدگریم

 

 

 هرکجا که بروم پشت سرم می آید

نفسم، نخل جوانم ،جگرم می اید

 

****


روزگاری که نباشم کمرش میشکند
بلبل خوش سخنم بال و پرش میشکند
وسط حمله ی دشمن سپرش می شکند
شانه و بازو و زانو و سرش می شکند

ریسمان گردن ریحانه ی من می بندند
به موی سوخته ی دختر من میخندند

شمر و سردسته ی او بانی جنجال شود
پیش چشمان همه غارت اموال شود
خواهرم تاج سرم راهی گودال شود
دخترم زیر سم اسب لگدمال شود

سحری دخترکم از سر زین می افتد

آه - با صورت خود روی زمین می افتد

 

شاعر: عليرضا خاكساري

 


تعداد بازديد : 201
دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت: 18:31
نویسنده:
نظرات(0)
باید سخن جاری شود تا ما بخوانیم باید خدا روزی کند نوکر بمانیم باید ز بالا گفت و از بالا مدد خواست

باید سخن جاری شود تا ما بخوانیم

باید خدا روزی کند نوکر بمانیم

باید ز بالا گفت و از بالا مدد خواست

چون نوکر ایل و تبار آسمانیم

با دادن گیسو به دست صاحب خویش

باید اطاعت داشت تا که می توانیم

باید سلوک عشق بازی را بپوئیم

اینگونه در سِلک رقیه جاودانیم

باید دمی محیا تر از عیسی رسد تا

کشتی احساسات مردم را برانیم

 

عیسی مسیح کوچکِ دنیا رقیه

هذا مقام المستجیر یا رقیه

 

زرینه خو سیمینه رو ای گوهر عشق

دل را به غارت میبری ای دلبر عشق

زهرا و زینب میشوی تا اینکه باشی

هم مادر و هم خواهر و هم دختر عشق

چون تاجی از یاقوت و مروارید عوض شد

جای تو با عمامهء روی سر عشق

آهِ تو صد تیغ دو دم دارد درونش

ای ذوالفقار بی قرار لشگر عشق

آغوش بابا منتظر مانده بیا و

شیرین زبانی کن به روی منبر عشق

 

من زندگی را وقف نام عشق کردم

تصمیم دارم تا که دور تو بگردم

 

با دستهای کوچکت چه دستگیری

سائل هر آنچه باشد آن را می پذیری

دل را روانه کردم از اینجا به کویت

دارم امید امشب تو دستم را بگیری

اسمِ تو را بردم جوابم را خدا داد

فرقی ندارد تو همان جوشن کبیری

چون سنگهایِ بارگاهت رو سپید است

هر بار زائر می شود آنجا فقیری

این گنبدِ کاشی و سنگ اسرار دارد

یک از هزارش این بود که بی نظیری

 

از آن خرابه که در وادی آن حرم شد 

جنگیدن مردانهء تو باورم شد

 

باید زر اندوده کند بابا تنت را

باید ز خار و خس بگیرد گلشنت را

تکرار کن بابا و عمه دوست دارند

وقتِ نمازت شکل قامت بستنت را

بابا به این امید میبوسد رخت را

تا بنگرد روزی عروسی کردنت را

آغوش عباس است مشتاق تو هر بار

پیش عمو کج مینمایی گردنت را

وقتی سرِ دوش اباالفضلی محال است

خار بیابانها بگیرد دامنت را

 

تو تا قیامت تا دم محشر بزرگی

در کربلا تو وارث مادربزرگی

 

آتش زبانه می کشد روزی ز جانت

حق میدهم باشد پدر دل ناگرانت

انگشت دشمن بر دهانت مینشیند

پس روشن است از چیست این لکنت زبانت

آنقدر در خار بیابان میدوی تا

از پیکرت بیرون رود تاب و توانت

وای از زمانی که میوفتی از بلندی

وای از شکاف دنده ات از استخوانت

وای از تماشایِ سری بالایِ نیزه

وای از لباسِ عمه ها و خواهرانت

 

ای خاک عالم بر سر شاعر چه دیدی

خوابیده بودی با لگد از جا پریدی 

 

شاعر: حسین قربانچه


تعداد بازديد : 135
دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت: 18:30
نویسنده:
نظرات(0)
هزار مریم وهاجر کنیز دربانش هزارحاتم طائی غلام درخانش همزادفاطمه آمدرقیه بنت الحسین شدآرزوی بزرگا

هزار مریم وهاجر کنیز دربانش

هزارحاتم طائی غلام درخانش

همزادفاطمه آمدرقیه بنت الحسین

شدآرزوی بزرگان سگی دربانش

..........................

سفینه النجات حسین را تو لنگری خانم

به عشق وشورحسینی تو سنگری خانم

به وصف تو همین بس به دوش عباست

کنی بر عالم و آدم تو سروری خانم

.............................................

برای جشن رقیه(س)فلک به فرمان است

مثال شاه خراسان رقیه(س )سلطان است

برای من شب میلاداین سه ساله ی عشق

مثال صد شب قدر و هزار شعبان است

(سلمانی)

 

 


تعداد بازديد : 156
جمعه 07 تیر 1392 ساعت: 21:14
نویسنده:
نظرات(0)
ازنگاهت یک گلستان رازقی حاصل شده آیه دلدادگی در شأن تو نازل شده با حضورت موج ها گرم تلاطم می شوند

ازنگاهت یک گلستان رازقی حاصل شده

آیه دلدادگی در شأن تو نازل شده


با حضورت موج ها گرم تلاطم می شوند

عشق تو انگیزه ی رقصیدن ساحل شده


سال اول (عین) بودی ،سال دوم (شین)شدی

سال سوم (قاف) گشتی،اسم تو کامل شده


هرکسی یک دفعه دیده روی تو،دیوانه شد

هرکسی دیوانه ی عشق تو شد،عاقل شده


باز هم با حال مستی وارد صحنت شدم

باز هم بخشیده ای ولطف تو شامل شده


توبه کردم از شراب ومستی ودیوانگی

توبه هایم رو به روی صحن تو باطل شده


پادشاهی جهان تنها برای آنکسی ست:

که همیشه جای او دوش ابوفاضل(ع)شده


فاش می گویم :رقیه(س)دختر سلطان عشق

مالک هر قلب وصاحبخانه ی هر دل شده


مجتبی خرسندی


تعداد بازديد : 129
جمعه 07 تیر 1392 ساعت: 3:15
نویسنده:
نظرات(0)
به مناسبت ولادت حضرت رقیه (س) الحق ملیکه ی همه عالم رقیه است الحق دلیل ریزش اشکم رقیه است زمزم ن

به مناسبت ولادت حضرت رقیه (س)

 

الحق ملیکه ی همه عالم رقیه است

الحق دلیل ریزش اشکم رقیه است

زمزم نشد درست ز پاهای اسمعیل

با من بگو که خالق زمزم رقیه است

قدش خمیده شد که شود استوار دین

آنکه نمود قد یزید، خم رقیه است

در خیمه ی تو از کرم تو شدم اصیل

اصل اصیل نیت اصلم رقیه است

این یک نظر بود نظرم هست محترم

در بین بچه های تو اعلم رقیه است

سروده جعفر ابوالفتحی(زلال)


تعداد بازديد : 175
پنجشنبه 06 تیر 1392 ساعت: 10:05
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رقیه (س)-ولادت تا که خدا به بال ملک پر درست کرد در آسمان عشق کبوتر درست کرد با آیه های سوره

حضرت رقیه (س)-ولادت

 

تا که خدا به بال ملک پر درست کرد

در آسمان عشق کبوتر درست کرد

با آیه های سوره ی زیبای قدر خود

قدری گریست، سوره ی کوثر درست کرد

خلقت به حال خویش معلّق نمی شود

بر آن خدای فاطمه محور درست کرد

تا که بهشت پر شود از عطر آشتی

با قلب خویش صورت مادر درست کرد

بابا به یاد مادر خود گریه تا نمود

مادر گرفت آینه... دختر درست کرد

شأن نزول سوره ی کوثر بزرگ شد

دختر تجلّی رُخِ مادربزرگ شد

دختر همیشه دلبر باباست شک نکن

در اوج دلبریش دلارآست شک نکن

این زمزمه شده است سرود ملائکه

این نو رسیده دختر مولاست شک نکن

هنگام خنده هاش وَ هنگام گریه هاش

این فاطمه به فاطمه همتاست شک نکن

خواهر بیا بیا و به دقت نگاه کن

صورت شبیه صورت زهراست شک نکن

حس می کنی تو را به خدا، بعد سال ها

این عطر مادر است که بر پاست شک نکن

او بیشتر از اینکه به من دختری کند

نازل شده است تا که به ما مادری کند

ای ماهتاب نیمه ی شب های اهل بیت

ای دلبر حسین، دلارآی اهل بیت

چادر به سر چو می بری و راه می روی

هستی شبیه حضرت زهرای اهل بیت

بر صورت حسین و ابالفضل و زینبین

گلبوسه های توست مداوای اهل بیت

اغراق نیست این که بگویم تو یک تنه

زهرا شدی و اُمّ ابیهای اهل بیت

در بین اهل بیت شبیه تو نیست، نیست

بنت الحسین اوج کمالت سه سالگیست

کاش ای سه ساله قوت پایت نمی شکست

دستان پر ز جود و عطایت نمی شکست

آغوش حور بود بهای وجود تو

ای کاش در مسیر بهایت نمی شکست

ای نی نوای حضرت ارباب بی کفن

در شام و کوفه کاش نوایت نمی شکست

رفتی به خلوت عمه ی خود را دعا کنی

از زجرِ زجر کاش دعایت نمی شکست

کاش آن زمان که سرّ طبق آشکار شد

با دیدن حسین صدایت نمی شکست

ای عمه زخم های تنم گر چه بستنی است

این شیشه پر ترک شده دیگر شکستنی است

 


تعداد بازديد : 307
پنجشنبه 06 تیر 1392 ساعت: 9:52
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رقیه(س)-ولادت پریوشی كه غزل خوان مهربانی هاست سه ساله دخترك خانواده ی زهراست شب ولادت او رو

حضرت رقیه(س)-ولادت

 

پریوشی كه غزل خوان مهربانی هاست

سه ساله دخترك خانواده ی زهراست

شب ولادت او روز مرگ نومیدی

شروع لحظه ی تحویل سال خورشیدی

شكوفه های بهاری مرید خنده ی او

شكفتن گل مریم نوید خنده ی او

چه انعكاس شگرفی نگاه او دارد!

از آسمان نگاهش ستاره می بارد

نماز پنجره ها سمت كعبه ی چشمش

حواس آینه ها پرت جذبه ی چشمش

ستاره ها به رقیه سلام می كردند

برای دیدن او ازدحام می كردند

رجال اهل كهف، خواب ناز امشب را

به پلك منتظر خود حرام می كردند

زنان پاك سرشت قبیله ی مریم

به احترام مقامش؛ قیام می كردند

و شاعران علی دوست تمام جهان

قصیده گفتن خود را تمام می كردند

فرشته ها به قماتش دخیل می بندند

فقیرهای بهشتی چه آبرومندند!

طواف قاصدكان گرد او تماشایی ست

شكوه فاخر اعمال حج شیدایی ست

به پای بوسی خاكش هزار سرو بلند

بر آستانه ی گهواره سر فرود آرند

چكیده شهد گل از غنچه ی تبسم او

مسیر باد صبا كوچه ی تبسم او

نسیم، شانه ی صبح حریر گیسویش

عقاب قلب اباالفضل گیر گیسویش

گلِ سرِ شب این كودك شكر شیرین

ستاره های درخشان خوشه ی پروین

صدای گریه ی او شرح آیه های بهشت

رسد ز پیرهنش عطر جانفزای بهشت

نگاه فاطمی اش، باغ خاطرات حسین

سرشك دیده ی او، باده ی حیات حسین

عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد

حسین ذوق كنان یاد مادرش افتاد

به گریه گفت: غم از دیده ی ترم رفته

نگاه كن چقدر او به مادرم رفته!

 


تعداد بازديد : 141
پنجشنبه 06 تیر 1392 ساعت: 9:51
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 6
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف