تاسوعا حضرت عباس س - 6

تاسوعا حضرت عباس س - 6

تاسوعا حضرت عباس س - 6

تاسوعا حضرت عباس س - 6

تاسوعا حضرت عباس س - 6
تاسوعا حضرت عباس س - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭼﺸﻢ ﻧﺎﻓﺬ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﻭﻯ ﺁﺏ ﺧﺸﻜﻴﺪ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺭ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮔﻠﻮﻯ ﺁﺏ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺧ�

ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭼﺸﻢ ﻧﺎﻓﺬ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﻭﻯ ﺁﺏ
ﺧﺸﻜﻴﺪ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺭ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮔﻠﻮﻯ ﺁﺏ
ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ
ﻧﺎﺧﻮﺭﺩﻩ ﺁﺏ ﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻰ ﺯ ﺭﻭﻯ ﺁﺏ
ﺑﻮﺳﻴﺪ ﺁﺏ ﺩﺳﺖ ﺗﺮﺍ ﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﮔﻔﺖ
ﻣﺸﺘﻰ ﺑﻨﻮﺵ ﺗﺎ ﻧﺮﻭﺩ ﺁﺑﺮﻭﻯ ﺁﺏ
ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺁﺏ ﻛﻒ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻛﺮﺩ:
ﭼﻮﻥ ﺭﻳﺨﺘﻰ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﻭﻯ ﺁﺏ ؟
ﺩﺍﺩﻯ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺳﺮ ﺗﺎ ﻣﮕﺮ ﺷﻮﻧﺪ
ﺳﻴﺮﺍﺏ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺣﺮﻡ ﺍﺯ ﺳﺒﻮﻯ ﺁﺏ
ﺗﺎ ﺷﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﻼ‌ ﭼﺸﻢ ﻭ ﻣﺸﻚ ﺗﻮ
ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﺗﺸﻨﻪ ﮔﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺁﺏ
**((**ﻧﻮﺭﺍﻳﻴﺎ**))** ﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻛﻰ ﺭﻭﺩ ﺑﺮﻭﻥ
ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻯ ﺍﻟﻌﻄﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﮕﻮﻯ ﺁﺏ

 

خداداد نورایی اراکی


تعداد بازديد : 407
سه شنبه 05 اسفند 1393 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ، ﮐﺠﺎ ﻣﻦ ﻟﻌﻞ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ! ﺑﻨﺪ ﻣﺸﮏ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘ�

یا عباس (ع)

 

ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ، ﮐﺠﺎ ﻣﻦ ﻟﻌﻞ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ!
ﺑﻨﺪ ﻣﺸﮏ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻧﺨﻠﺴﺘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺷﺪ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ
ﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ، ﺍﻣﯿﺪ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺩﺟﻠﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﺁﺑﺶ ﭼﻪ ﮐﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ؟ ﺍﮔﺮ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﺭﺯﻭ، ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻋﻠﻘﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﺠﻠﺖ ﺩﺳﺖ ﺗﻬﯽ
ﻇﻬﺮ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﻏﻢ ﺷﺎﻡ ﻏﺮﯾﺒﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮔﻞ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻋﻄﺶ ﭘﮋﻣﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ
ﺣﯿﺮﺕ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﺳﺮ ﺩﺭ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﮔﻠﺸﻦ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺭﺍ ﺳﯿﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺯ ﺍﺷﮏ
\"ﮔﺮ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﺩﻝ، ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ\"
 
ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ
ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﻭﯼ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﮔﻞ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﺪ ﮐﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﻂ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﻫﺮﻣﻦ؟
ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺍﯼ ﻣﺮﺍﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ! ﺍﯼ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺳﺎﻻ‌ﺭ ﻋﺸﻖ!
ﭘﺎﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﺏ ﺁﻣﺪﻡ
ﺑﺎ ﮐﺒﻮﺗﺮﻫﺎﯼ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺗﻮ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﭘﯿﺶ ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﭘﺮ، ﻋﺬﺭ ﺑﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﯼ، ﺍﺷﮏ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺑﺴﺖ ﭼﻮﻥ ﺗﯿﺮ ﺳﺘﻢ ﺷﯿﺮﺍﺯﻩ ﯼ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺍ
ﺭﻭﯼ ﮔﻠﺒﺮﮒ ﻟﺒﻢ، ﺁﯾﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺑﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺮ ﻣﺎﻩ ﺟﻤﺎﻟﺖ ﺑﻨﮕﺮﻡ؟
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 
ﺍﺷﮏ ﻣﻦ ﺭﻧﮓ \"ﺷﻔﻖ\" ﺷﺪ، ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻏﻢ، ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ
 

 

محمد جواد غفور زاده


تعداد بازديد : 135
سه شنبه 21 بهمن 1393 ساعت: 10:10
نویسنده:
نظرات(0)
ابالفضل... خیل دشمن همگی خنده کنان در بر تو روی تل بر سر و بر سینه زند خواهر تو گرچه نیست ام بنین از

ابالفضل...

 خیل دشمن همگی خنده کنان در بر تو

 روی تل بر سر و بر سینه زند خواهر تو

 گرچه نیست ام بنین از غم تو گریه کند

 در عوض فاطمه آمد که شود مادر تو

 

علی صباحی


تعداد بازديد : 111
دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت: 17:16
نویسنده:
نظرات(1)
الاله ی باغ زرد یعنی عبا س خو د ساخته ی نبرد یعنی عبا س هر کس پی تعریف درست از مرد است تعریف درست مرد ی

آلاله ی باغ زرد یعنی عباس(ع)
خو د ساخته ی نبرد یعنی عباس(ع)
هر کس پی تعریف درست از مرد است
تعریف درست مرد یعنی عباس(ع)

 

رضا رضایی


تعداد بازديد : 91
سه شنبه 30 دی 1393 ساعت: 16:18
نویسنده:
نظرات(3)
دلم عباس دارد غم ندارد به غیر او دگر محرم ندارد پناه خیمه و سالار لشکر امید زینب و استاد اکبر دو چشمش

دلم عباس دارد غم ندارد
به غیر او دگر محرم ندارد
پناه خیمه و سالار لشکر
امید زینب و استاد اکبر
دو چشمش افرینش را مدار است
ابا الفظلم برایم ذوالفقار است
دلم گرم است تا عباس دارم
اباالفضل است ارام و قرارم
سر ساقی سلامت اب اگر نیست
ابا الفضلم اگر باشد خطر نیست
عموی اول مهپاره ها بود
دلش شر منده ی گهواره ها بود
به دوشش مشک سوی اب می رفت
به عشق اصغر بی تاب می رفت
لبش سرشار از الحمد الاه
به چشمش ایه های قول هو الاه
صدای هر فرشته ان یکاد است
به بازویش نوشته ان یکاد است
کمی تا رفت دیدم بی قرارم
پریشان حالم و دلشوره دارم
صدا زد یا اخا با سر دویدم
کنار علقمه بر او رسیدم
از ان بالا بلند سرو قامت
از ان سیمین قد قامت قیامت
ندیدم غیر یک جسم شکسته
نگاه مست او را تیر بسته
محیط فرق او در هم شکستند
نگاه دیده اش با تیر بستند
نظر کردم به دستان بلندش
سر زلف پریشان کمندش
تمام خیمه ها بی پاسبان شد
علم افتاد قد من هم کمان شد
تمام خیمه ها ماتم سرا شد
پس از عباس دشمن بی حیا شد
پس از عباس شیر لشکر من
اسیری شد نصیب خواهر من

 

اسقندیل مذی زرجبستان


تعداد بازديد : 489
چهارشنبه 24 دی 1393 ساعت: 12:42
نویسنده:
نظرات(0)
امشب شب توسل ما بر دو دست توست رزق تمام گریه کنان بر دو دست توست ای دست انبیا و ملایک دخیلتان چون ذول

امشب شب توسل ما بر دو دست توست
رزق تمام گریه کنان بر دو دست توست
ای دست انبیا و ملایک دخیلتان
چون ذولفقار حضرت حیدر دو دست توست
ای مستجار حضرت ارباب الدخیل
زیبا قمر پناه برادر دو دست توست
مشکی که داد برتو سکینه گواه ماست
باب الحوایج لب اصغر دودست توست
معجر نمی کشد احدی از سر کسی
وقتی دخیل گوشه ی معجر دو دست توست

 

 

سعید توفیقی


تعداد بازديد : 217
پنجشنبه 18 دی 1393 ساعت: 12:54
نویسنده:
نظرات(5)
زهجر تو شدم حیران و نالان شبیه مرغ پر بسته به زندان ندارم طاقت هجران و دوری شده پر چوب خط جمعه هامان .

امام زمان و گریز به روضه ابالفضل العباس (ع)

 

زهجر تو شدم حیران و نالان
شبیه مرغ پر بسته به زندان
ندارم طاقت هجران و دوری
شده پر چوب خط جمعه هامان
......................................
الا ای مونس و باغ و بهارم
تمام هستی ام دارو ندارم
بیا این جمعه قلبم را مسوزان
تمام جمعه ها چشم انتظارم
......................................
ای رفته سفر ز نسل خاتم بر گرد
گردیده دلم اسیر ماتم بر گرد
در کوفه شده سر حسین بر نیزه
ای بانی روضه ی محرم بر گرد
......................................
بیا با اشک های ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیرو روکن
تو که سنگ صبور اهل دردی
کمی بنشین و با ما گفتگو کن
......................................
شمیم دلربای یاس زیباست
دلی لبریز از احساس زیباست
اگر در کربلا این جمعه افا
بخواند روضه ی عباس زیباست

 

اسقندیل مذی زرجبستان


تعداد بازديد : 234
پنجشنبه 18 دی 1393 ساعت: 12:54
نویسنده:
نظرات(2)
یک باغ پر از شکوفه های یاس است دستات شکفته اش پر از احساس است مردی زتبار خاک وخون .شیدایی او تشنه تری

یک باغ پر از شکوفه های یاس است
دستات شکفته اش پر از احساس است
مردی زتبار خاک وخون .شیدایی
او تشنه ترین عاشقان ، عباس است

 

حمید کریمی


تعداد بازديد : 85
شنبه 13 دی 1393 ساعت: 10:21
نویسنده:
نظرات(1)
من را به جز خیالت فکری دگر نباشد دردِ فراق، شرحش این مختصر نباشد صحن و سرایت آقا، خواب از سرم ربوده �

من را به جز خیالت فکری دگر نباشد
دردِ فراق، شرحش این مختصر نباشد

صحن و سرایت آقا، خواب از سرم ربوده
هر شب به جز حریمت فکری به سر نباشد

جا ماندم از زیارت، در بین عاشقانت
از من که روسیاهم بیچاره تر نباشد

هر چند پر گناهم، اما تویی پناهم
فرجام دوری از تو غیر از شرر نباشد

خورشید سائلت شد، در عرش منزلت شد
همچون تو در سماوات دیگر قمر نباشد

بی مهر و بی ولایت، در بندگی عارف
هر قدر هم بگردی، غیر از ضرر نباشد

بر ما نظر بینداز ای صاحب کرامت
زیباتر از نگاهت بر ما نظر نباشد

با چشم خیس روضه، از تو حرم بگیرم
درخواست، وقتِ باران چون بی اثر نباشد

بر چله ی کمان ها چندین هزار تیر است
این رسم جنگ کردن با یک نفر نباشد

این "نیزه_ تیرِ" دشمن، با چشم تو چه کرده؟
بیرون کشیدن آن جز دردسر نباشد

از حال رفت خورشید، وقتی عمود کوبید
رأسی شکسته چون تو شق القمر نباشد

با نیزه پیکرت را بدجور جا به جا کرد
جسمی شبیه جسمت زیر و زبر نباشد

در خیمه دختری گفت در گوش مادر خود:
تکلیف ما بگو چیست سقا اگر نباشد؟

برخیز ای سپهدار، ای میر و ای علمدار
بعد از تو بهر زینب دیگر سپر نباشد

یٰا حامِیَ الظُعَیْنة، عَجّلْ عَلَیٰ سُکَیْنَة
برگرد تا رقیه بی هم سفر نباشد

شاعر : محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 113
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:47
نویسنده:
نظرات(0)
این کیست اینکه جلوه ی ایمان فاطمه است گفتم که جلوه،نه،که دل و جان فاطمه است در کربلا حسین دگر را بروز داد عباس رشد کرده ی دامان فاطمه است د�

این کیست اینکه جلوه ی ایمان فاطمه است  

 

گفتم که جلوه،نه،که دل و جان فاطمه است

 

در کربلا حسین دگر را بروز داد

 

عباس رشد کرده ی دامان فاطمه است

 

در کربلا که مدرسه ی عشق عالم است

 

شاگرد اولی دبستان فاطمه است

 

زهرا سروده است که آب آوری کند

 

او شاه بیت دفتر و دیوان فاطمه است

 

محشر برای رو شدن اعتبار اوست

 

عباس یک نمونه ز یاران فاطمه است

 

باید که آب را برساند به خیمه ها

 

این مشک آب باعث درمان فاطمه است

 

سر میدهد در علقمه،قولش نمیدهد

 

زیرا هنوز بر سر پیمان فاطمه است

 

عباس ترک خیمه ی مولا نمی کند

 

زیرا که خیمه ی دلش از آن فاطمه است

 

با این حساب حرف امان نامه را نزن

 

سردار عشق گوش به فرمان فاطمه است

 

نادر حسيني

 

 


تعداد بازديد : 303
دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت: 20:27
نویسنده:
نظرات(0)
از سر اسب تا زمین خوردی تا تو ای با وفا زمین خوردی، خاطر دخترم مشوّش شد چِقَدَر بی هوا زمین خوردی ای برادر تو که یل جنگی مانده ام پس چرا زمین
از سر اسب تا زمین خوردی

تا تو ای با وفا زمین خوردی،


خاطر دخترم مشوّش شد

چِقَدَر بی هوا زمین خوردی


ای برادر تو که یل جنگی

مانده ام پس چرا زمین خوردی


مثل ایّام رفتن مادر

مثل شیر خدا زمین خوردی


لشگری بود و لشگر من تو

تک یل کربلا زمین خوردی


چه کشیدی برادرم وقتی

روی این تیرها زمین خوردی


علمت روی خاک افتاده

ای علمدار ما زمین خوردی


پنجه ی زجر واشد ای عبّاس

از سر اسب تا زمین خوردی ...

شاعر: وحيد محمدي

 


تعداد بازديد : 111
دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت: 20:27
نویسنده:
نظرات(0)
آب را گِل نکُنید شاید از دور علمدارِ حسین مشکِ طفلان بر دوش زخم و خون بر اندام می رِسَد تا که از این آب روان پُر کُنَد مشکِ تهی بِبَرَد جرعه

آب را گِل نکُنید

 

شاید از دور علمدارِ حسین

 

مشکِ طفلان بر دوش

 

زخم و خون بر اندام

 

می رِسَد تا که از این آب روان

 

پُر کُنَد مشکِ تهی

 

بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم

 

تا علی اصغرِ  بی شیرِ رباب

 

نَفَسَش تازه شَوَد

 

و بخوابد آرام

 

آب را گِل نکُنید

 

که عزیزانِ حسین

 

همگی خیره به راهند که ساقی آید

 

و به انگشتِ کَرَم

 

گره کورِ عطش بگشاید

 

آب را گِل نکُنید

 

که همین مشک برایش کافیست

 

تا به پایان برساند عطش تشنه لبان

 

و سرافراز دوباره به حرم برگردد

 

نه سراسیمه رَوَد

 

نه هراسان و شتابان و  دوان

 

آب را گِل نکنید

 

چشم یک ایل به مشکیست که پر می گردد

 

از همین آب ، همین رود فرات

 

چه بدن ها در خون

 

چه نفس ها محبوس

 

کاش ساقی ببرد راه به کانون نجات

 

آب را گل نکنید

 

که در این نزدیکی

 

عابدی تشنه لب و بیمارست

 

در تب و گریه اسیر

 

عمه اش این دو ، سه شب

 

تاسحر بیدارست

 

آب را گِل نکُنید

 

که از این رود پر از آب ،  روا نیست شما

 

جرعه در جرعه بنوشید ولی

 

تشنگی چنگ زند روی لب

 

نونهالان حسین بن علی

 

که بُوَد مهریه ی مادرشان

 

نه همین آب

 

که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست

 

مهر زهرای بتولست.

 

از اینست که من می گویم:

 

آب را گل نکنید

آب را گل نکنید . . .

شاعر: ياسر قرباني

 


تعداد بازديد : 95
دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت: 20:21
نویسنده:
نظرات(0)
آیینه ای که جلوه گر بوتراب بود لبریز از تبسم و پا در رکاب بود اشک فرات نیز درآمد ز دیدن تصویر کودکی که به چشماش قاب بود او تشنه ی وصال و �
آیینه ای که جلوه گر بوتراب بود 
 

لبریز از تبسم و پا در رکاب بود  

 

اشک فرات نیز درآمد ز دیدن

 

تصویر کودکی که به چشماش قاب بود

 

او تشنه ی وصال و شهادت شده نه آب

 

مردی که قطره قطره ی اشکش شراب بود

 

با این که موج، تشنه ی عباس شد ولی

 

آبی نخورد فکر عزیز رباب بود

 

 صد تیر خورد باز به راهش ادامه داد

 

مردی که دلخوشیش به آن مشک آب بود

 

 وقتی که شمر و حرمله مومن شدند...پس

 

هر زخم بر تنش پی کسب ثواب بود

 

سیراب کرد حرمله چشمان تشنه را

 

آن لحظه ای که روی عمو بی نقاب بود

 

محمد رضا رضایی

 

 


تعداد بازديد : 169
شنبه 24 آبان 1393 ساعت: 0:18
نویسنده:
نظرات(2)
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار برخیز چه پیشامده این بار علمدار گیریم که دست و علم و مشک بیفتد برخیز فدای سرت انگار نه انگار فاضل نظري
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار

برخیز چه پیشامده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

فاضل نظري


تعداد بازديد : 863
شنبه 24 آبان 1393 ساعت: 0:16
نویسنده:
نظرات(0)
راضی مشو تا اینکه خصم کافر من اینجا کند خنده بر این چشم تر من داغ تو پشتم را شکست ای نور دیده رفتی و عالم تیره گشته در بر من مشک تو تنها دلخو�

راضی مشو تا اینکه خصم کافر من

اینجا کند خنده بر این چشم تر من

 

داغ تو پشتم را شکست ای نور دیده

رفتی و عالم تیره گشته در بر من

 

مشک تو تنها دلخوشی بچه ها بود

صد حیف پاره پاره شد آب آور من

 

تا آب آری بهر او با ظرف خالی

بیرون زخیمه ایستاده دختر من

 

بهر رباب برخیز و سقایی کن آخر

این چند روز آبی نخورده اصغر من

 

ای بودنت دلگرمی زینب ز جا خیز

تا که دلش آرام گیرد خواهر من

 

ادرک اخا گفتی مرا شرمنده کردی

چون یاریم سودی نداشت ای یاور من

 

باید بپوشانم سرت را ای برادر

تا زخم فرقت را نبیند مادر من

 

این چشم پیکان بسته را وا کن اباالفضل

تا بنگری داغت چه آورد بر سر من

 

دستت جدا فرقت دو تا چشمت دریده

اینسان تورا بینم نبود این باور من

 

شمشیرها قد تورا کوتاه کردند

شد اربا اربا پیکرت چون اکبر من

 

دریا نرفتی تو مگر پس از چه لبهات

خشک است هنوز ای باوفا آب آور من

 

منبع : پایگاه وزین رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 21 آبان 1393 ساعت: 19:22
نویسنده:
نظرات(0)
ابالفضل.... میخوام برم علقمه آب بیارم برای بچه ها جواب بیارم رود خونه با پای خودش نیومد میرم که اون رو با طناب بیارم برای گریه ی گلوی اصغر یه

ابالفضل....

میخوام برم علقمه آب بیارم

برای بچه ها جواب بیارم

رود خونه با پای خودش نیومد

میرم که اون رو با طناب بیارم

برای گریه ی گلوی اصغر

یه قطره آرامش و خواب بیارم

برای جاری شدن شیر عشق

یه جرعه هم برا رباب بیارم

ابرا میدونند آرزوم همینه

میخوام برا حسینم آب بیارم

رقیه آتیش به دلم زد که گفت

عمو عمو چه جوری تاب بیارم

جایی برای صبر من نمونده

باید که آب رو با شتاب بیارم

دلم میخواد پس از غروب نیلی

سرم رو جای آفتاب بیارم

میخوام برای شیر خواره اصغر

از رود خونه یه جرعه آب بیارم

ولی چرا مشکم رو پاره کردند

برا رقیه چی جواب بیارم

دست چپم جدا شده از بدن

به دست راست خود حساب بیارم

ای وای دوتا دست منو گرفتن

مشک و چه جوری پر آب بیارم

آب رو با دندون میبرم به خیمه

خدا کنه تا خیمه تاب بیارم

مشک و زدند مشک شده پاره پاره

آب ندارم برا شما بیارم

 

مصطفی علیپور


تعداد بازديد : 141
سه شنبه 20 آبان 1393 ساعت: 10:54
نویسنده:
نظرات(0)
بحر طویل زیبا و جدید محسن کاویانی برای آقا قمربنی هاشم (ع): شیر بی باک علی رفت به میدان و چو طوفان همه شیران و یلان را چو پر کاه به یک آه وَ ناگ�

بحر طویل برای آقا قمربنی هاشم (ع):



شیر بی باک علی رفت به میدان و چو طوفان همه شیران و یلان را چو پر کاه به یک آه وَ ناگاه به هم ریخت و

شد ساقی دلخواه حسینی که همه دلخوشی ماه بنی هاشمیان ، حضرت سلطان ، یل میدان بلا بود

چه ماهی؟! شه پیکار و جهاندار و سپهدار و یل حیدر کرار و علم گیر و علمدار و زده گردن بسیار و

به یک حمله ی خونبار! ابالفضل همان مرد دلاور پسر حضرت حیدر که زجا کنده در قلعه ی خیبر

وَ نگو ماه که از ماه فراتر وَ نگو چشم بگو تیزی خنجر وَ نگو دست بگو زور دو لشکر

که شده ذکر لب قاسم و عون و علی اکبر همه ی عشق برادر پسر شیر عرب ،دشمن شب ،

عاشق خورشید نسب ، وقت غضب قبضه ی شمشیر به کف ،وقت سخن داشت به لب نقل و رطب

حضرت زینب همه جا بود دعاگوی ابالفضل علمدار همانی که زده یکسره از میسره تا میمنه

او یک تنه بَه بَه به چنین هیمنه ای آینه بنگر به تن او ، دم شب شکن او ، به برق بدن او

به لحن سخن او وَ به خونی که شده رود فرات دهن او وَ شده جوشن صدپاره ی او هم کفن او،

وَ قسم میخورم اصلاً به همان نور جبینش وَ به آن برق نگینش وَ به شق القمر و قطع یمینش وَ به باور

وَ یقینش که شده قوت دینش وَ به آن خنده ی ناز نمکینش ، وَ قسم میخورم اصلاً به همان زخم به ابروش

به بازوش ، به آن عطر خوش جوشن و گیسوش که مدهوش شده عالمی از بوش ، به ابرو و به بازو و به

گیسو و بر و روی ابالفضل علمدار قسم ماه محرم وَ غمش دلخوشی ماست وَ این لطف خود حضرت سقاست

که در سینه ی ما شور گل فاطمه برپاست چه زیباست وَ زهراست که در مجلس ما آمده از بس که غم حضرت

عباس در اینجاست...



محسن کاویانی


تعداد بازديد : 731
دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت: 18:01
نویسنده:
نظرات(2)
محبوب حسين،ساقي خسته ي او محراب دعا ابروي پيوسته ي او مي ماند علي ميان گهواره ، اگر مي داد مدد بازوي بشكسته ي او
محبوب حسين،ساقي خسته ي او
محراب دعا ابروي پيوسته ي او
مي ماند علي ميان گهواره ، اگر
مي داد مدد بازوي بشكسته ي او

اصغر چرمی

 


تعداد بازديد : 195
دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت: 17:52
نویسنده:
نظرات(0)
یا ابالفضل... نبود راهی از خیمه تا علقمه تو رفتی و دق کرد این عقربه گمونم سرت میره رو نیزه ها گمونم قمر باز در عقربه علمدارم امروز شد مشک دا�

یا ابالفضل...

 نبود راهی از خیمه تا علقمه

تو رفتی و دق کرد این عقربه

گمونم سرت میره رو نیزه ها

گمونم قمر باز در عقربه

 

علمدارم امروز شد مشک دار

کسی تشنه تر از تو، تو دشت نیست

ردت کردم از زیر قرآن ولی

از این راه پر تیر، برگشت نیست

 

عجب درد بی رحمیه داغ تو

به این درد عادت نکردم هنوز

تا از روی زین خوردی روی زمین

ببین راست قامت نکردم هنوز

 

تا که چشمتو دور دیدن همه

زدن ما رو اونقدر که گفتن نداشت

همون بهتر تیر چشماتو زد

آخه سیلی خوردن که دیدن نداشت

 

کلاه خودت افتاد روی زمین

زیر سم اسبا چقدر له شده

زبونم بشه لال آب آورم

تنت زیر پاها چه بد له شده

 

من از ترس زخمهای کاری تو

تکونت ندادم، نپاشی ز هم

تو رو جا گذاشتم توی بی کسی

می ترسیدم عباس، جداشی ز هم

تعداد بازديد : 69
پنجشنبه 15 آبان 1393 ساعت: 10:26
نویسنده:
نظرات(0)
ساقی لب تشنه... حرف چشمان تو باشد حال شعرم دیگراست صبحت از محشر شده پس حال من هم محشر است چشم و ابروی تو ما را تا خود" توحید" برد خالق زیبایی ت�

ساقی لب تشنه...

حرف چشمان تو باشد حال شعرم دیگراست

صبحت از محشر شده پس حال من هم محشر است

 

چشم و ابروی تو ما را تا خود" توحید" برد

خالق زیبایی تو مطمئنا "اکبرست"

 

هرکسی روزی خور دست تو شد پرواز کرد

دست هایت درکرامت همطراز شهپر است

 

من خودم دیدم که اسم ارمنی عباس بود

گفت هرچه دارم از لطف و عطای این در است

 

این بنفسی انت از سوی امامت شاهدست

حضرت عباس ما از انبیا هم برتر است

 

خطبه ات بر بام کعبه اعتبار شیعه هاست

هرکه بر یک جمله آن گوش نسپارد کر است

 

هم مسیحی هم کلیمی نذر نامش میکنند

واقعا آقای ما آرامش هر مضطر است..
..

 

خوش قد و بالایی و در نوجوانی خودت

جامه تو کاملا قالب به جسم حیدر است

 

روز محشر برتمام خلق روشن میشود

پرچم آقای ما از کل پرچم ها سر است

 

مزد شرم از خیمه هارا میدهد زهرا به تو

قطره های آب مشکت آب حوض کوثر است

 

هرکجای پیکرت را بنگرم زخمی به جاست

روی جسم لشگر من جای پای لشگر است

 

بعد تو وای از نگاه خیره نامحرمان

تو پر از تیری و شد بالا سرت قدم کمان

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 73
پنجشنبه 15 آبان 1393 ساعت: 10:25
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 44
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف