ولادت حضرت علی اکبر ع - 3

ولادت حضرت علی اکبر ع - 3

ولادت حضرت علی اکبر ع - 3

ولادت حضرت علی اکبر ع - 3

ولادت حضرت علی اکبر ع - 3
ولادت حضرت علی اکبر ع - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ما را نظر دوست خدا باورمان کرد با یک صلوات از دگران برترمان کرد ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد هم سفرۀ پیغم

ما را نظر دوست خدا باورمان کرد

با یک صلوات از دگران برترمان کرد

ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد

ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد

هم سفرۀ پیغمبر اکرم شدن ما

فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد

با حب علی عاشق زهرا شده ایم و

این عشق غبار قدم مادرمان کرد

خاک قدم فاطمه بودیم که بی بی

با نام حسن عاشق عاشق ترمان کرد

با عشق حسن بوده گرفتار حسینیم

این کار حسین است اگر نوکرمان کرد

سلطان شده باشیم غلام درِ اوییم

در اوج، کف پای علی اکبر اوییم

میلاد گل سرسبد شاه جهان است

خاک قدمش تاج سر اهل جنان است

شیرینی نام علی اکبر لیلا

نقل دهن مجلس شیرین دهنان است

ای لیلی لیلای حرم، خوش قد و بالا

نام تو شروعی ست که آغاز اذان است

گفتیم که میلاد علی روز پدر بود

گفتند که میلاد تو هم روز جوان است

هم حیدر کراری و هم احمد مختار

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

پس حق بده از چشم تو کفار بترسند

تا پلک تو تیر و خم ابروت کمان است

تو جمع همه پنج تن آل عبایی

تو علت زیبا شدن مأذنه هایی

در روز ازل عشق و صفا را به تو دادند

افسار همه ارض و سما را به تو دادند

عباس اگر که علی کرببلا شد

پیغمبری کرببلا را به تو دادند

با صوت اذان تو به داوود عیان شد

تا روز ابد اوج صدا را به تو دادند

از بسکه گره باز نمودی ز دل خلق

مانند حسن جود و سخا را به تو دادند

عیسای مسیح حرم آل محمد

بی واسطه معجون شفا را به تو دادند

در پیش تو خورشید چه افتاده می آید

پیراهن شه بر تن شهزاده می آید

ای روی تو چون روی پیمبر علی اکبر

هستی نوۀ ساقی کوثر علی اکبر

تو لایق شمشیر علی بودی و هستی

باید بزنی بر دل لشگر علی اکبر

با واسطه شاگرد یدالله زمینی

از برکت عباس دلاور علی اکبر

شاگرد ابالفضل شدن فیض کمی نیست

شد ضربۀ تو ضربۀ حیدر علی اکبر

تیغ کج تو  نعرۀ یا فاطمه دارد

انداخته دور و بر تو سر علی اکبر

مشغول دعاگویی تو زینب کبراست

از جای بکن قلعۀ خیبر علی اکبر

هر کس که تو را دید به پای تو سر انداخت

با دیدن ابروی کج تو سپر انداخت

بی عشق تو هر قلب پریشان شده باشد

چون کاخ خرابیست که ویران شده باشد

اصلاً عجبی نیست که با نیمه نگاهت

یکباره گدا حضرت سلطان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که دور و بری تو

با گوشۀ چشمان تو سلمان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که هر بندۀ گمراه

با صوت اذان تو مسلمان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که این شاعر گمنام

با لطف شما صاحب دیوان شده باشد

اصلاً عجبی نیست که مخروبۀ قلبم

با لطف خدایی تو ایوان شده باشد

ما هرچه که هستیم گرفتار تو هستیم

صد شکر که عمریست بدهکار تو هستیم

ای کاش به ما نیز صفاتی برسانی

از لعل خودت یک صلواتی برسانی

اندر خم یک کوچه نشستیم بیایی

تا اینکه به ما راه نجاتی برسانی

ما تشنۀ یک جرعه ز چشمان تو هستیم

تا اینکه خودت آب حیاتی برسانی

خالی شده این دست خودت پر بکن آقا

ای کاش به من نیز براتی برسانی

بالی بده تا کرببلایم برساند

ای کاش برات عتباتی برسانی

دلتنگ حریم پسر فاطمه هستم

ای کاش در این هفتۀ آتی برسانی

بوی تو می آید به نظر وقت اذان است

این عطر گمانم ز نسیم رمضان است

بگذار که امسال سحر یار تو باشم

مهمان سر سفرۀ افطار تو باشم

نگذار که یک عمر جدا از تو بمانم

نگذار که یک عمر فقط بار تو باشم

نگذار اسیر غم دنیا شده باشم

بگذار که یک عمر بدهکار تو باشم

داروی طبیبان به خدا نیست دوایم

داروی من این است که بیمار تو باشم

بگذار در آن ماه، شب لیلۀ قدری

یک ثانیه ای هم شده زوار تو باشم

آقا علی اکبر ارباب نظرکن

بگذار که من خادم در بار تو باشم

بگذار محرم برسد اذن بگیرم

بگذار شب هشتم امسال بمیرم

 شاعر : مهدی نظری


تعداد بازديد : 97
یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 9:10
نویسنده:
نظرات(0)
ساقی بیا كه مشكلم آسان نمی شود جامی بریز باده كه پنهان نمی شود طوفانیم، رسیده ام از خم سبو كشم با این یكی دو جام كه طوفان نمی شود ما را خدا بر

ساقی بیا كه مشكلم آسان نمی شود

جامی بریز باده كه پنهان نمی شود

طوفانیم، رسیده ام از خم سبو كشم

با این یكی دو جام كه طوفان نمی شود

ما را خدا برای حسین آفریده است

این بندگی حواله ی سلطان نمی شود

ما از ازل خراب سبوییم و غیر ما

مستی حریف این مِیِ جوشان نمی شود

ما عاشقیم، عاشق ارباب زاده ایم

این عاشقی نصیب سلیمان نمی شود

ساقی بیا و این دل دلداده را ببین

جامی بریز و حضرت شه زاده را ببین

بالا بلند! سایۀ طوبی کجا و تو!

ای آبشار! پهنۀ دریا کجا و تو!

با یک نگاه زنده کنی کائنات را

تا سر دهند شور مسیحا کجا و تو‍!

وقتی قدم به خاک نهادی بهشت گفت:

ای قبلۀ عیان شده! دنیا کجا و تو!

سیلاب می کند نظرت رشته کوه را

ثابت کند که معجز موسی کجا و تو!

چون تو به اوج، جاذبه پیدا نمی شود

هر یوسفی که یوسف لیلا نمی شود

از راه آمدی كه ز دل دلبری كنی

ما سر فدا كنیم و تو هم سروری كنی

نامت بلند باد! كه این جا دلی نماند

زلفت دراز باد! كه غارت گری كنی

ای از همه شبیه ترین بر رسول عشق!

باید به آل فاطمه پیغمبری كنی

ای اولین علی، علی دوم حسین!

باید از این به بعد علی پروری كنی

ای جلوه ات شبیه ابالفضل بی بدیل!

باید میان معركه ها حیدری كنی

پیغمبر دوباره ایل و تبار عشق!

ای صاحب همیشگی ذوالفقار عشق!

وقتی میان معركه تكبیر می كِشی

یك دشت را به پنجه ی تسخیر می كشی

چشم تو كافی است برای تمام خلق

وای از دمی كه قبضه ی شمشیر می كشی

زَهره كه هیچ، هر رجزت سینه می درد

وقتی كه نعره های نفس گیر می كشی

عقاب های آسمان همه مبهوت مركبت

می تازی و زبانه به زنجیر می كشی

ای سبط مرتضی تو علی را به كارزار

با ضربه های خویش به تصویر می كشی

زیبا ترین تجسم خون خدا تویی

سر تا به پا تمامی كرب و بلا تویی

راه خدا به سمت تو و آسمان توست

حتی حسین چشم به راه اذان توست

همسایه ی همیشه ی معراج اهل بیت

جای پیامبران همه در آستان توست

شیواترین مكبّر محراب مرتضی

نهج البلاغه تا به ابد خطبه خوان توست

ابرو كمان حضرت ارباب تا ابد

خورشید كوچه گرد به طاق كمان توست

باب الحوائجیِ تو مثل عموی توست

عباس مست جاذبه ی بی امان توست

بند دل حسینی و آرام زینبی

تو روضه ی نگفته ی هر شام زینبی

 

شاعر : حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 71
یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 9:10
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی اکبر... از عربده ام پر شده میخانه ام امشب بد مستم و بر گردن پیمانه ام امشب سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب

یا علی اکبر...

از عربده ام پر شده میخانه ام امشب
بد مستم و بر گردن پیمانه ام امشب
سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب


امشب همه دیوانه ی دیدار حسینیم
همسایه ی دیوار به دیوار حسینیم


از بس که گدا آمده جا قیمت زر شد
آییینه گذارید که هنگام نظر شد
حق داشته جبریل که پروانه اگر شد
فطرس خبر آورده که ارباب پدر شد


رو کرده علی جلوه آییینه ی خود را
جا دارد اگر کعبه درد سینه خود را


ای عشق طپش های دل شعله ور از تو
ای شوق که آتش زدن این جگر از تو
ای اوج پریدن ز تو  و بال و پر از تو
سر پای تو انداختن از من خبر از تو


در خانه ی عشقیم توکلت علی الله
دیوانه ی عشقیم توکلت علی الله

ای نور ازل خَلقاً و خُلقاً به که رفتی
ای قبله ی هر کوچه و برزن به که رفتی
ای سبزترین وقت شکفتن به که رفتی
ای مدح تو با دوست و دشمن به که رفتی


تا دید تو را گفت علی سر تر از این نیست
آنوقت نوشتند که پیغمبرتر از این نیست


لیلا شده مجنون شده ی نام و نشانش
لیلا شدی و خواند تو را با دل و جانش
خون می دود امشب به تمام شریانش
بند آمده هر کس که تو را دید زبانش


خورشید همین جذبه ی مهتاب ندارد
مانند تو در خانه اش ارباب ندارد

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 205
یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 9:07
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی ابن الحسین... دیشب از عشق چشم من تر بود عاشقی حرف ما و دلبر بود دلِ گم گشته ام مرا می برد دلم از كودكی كبوتر بود تا سر كوچه ی خدا رفتم ك�

یا علی ابن الحسین...

دیشب از عشق چشم من تر بود

عاشقی حرف ما و دلبر بود

دلِ گم گشته ام مرا می برد

دلم از كودكی كبوتر بود

تا سر كوچه ی خدا رفتم

كه پُر از چشمه های كوثر بود

چشم من بود و دامن ساقی

دست من بود و لطف ساغر بود

من ز هوش و دلم ز دستم رفت

كار پیمانه های آخر بود

كار دل، كار عشق دست تواند

هم خدا، هم حسین مست تواند

جلوه ای كن به رسم دلبریت

تا بریزیم سر به سروریت

درِ بازارِ بردگان وا شد

یوسف آمد برای نوكریت

كعبه افتاده است دنبالت

با خیالِ رخِ پیمبریت

تو علی هستی و علی مانده

ماتِ اعجاز تیغ حیدریت

چقدر مثل فاطمه هستی

به فدای شكوه كوثریت

آمدی عشق در به در شده است

امشب ارباب ما پدر شده است

باز كن چشم عالم آرا را

خیره كن چشم های دنیا را

نخوری چشم ای تو چشم حسین

بس كه چشمت ربوده دل ها را

نوه ی ارشد امیر عرب

می دهی عطر نام زهرا را

ای علمدار دوم این قوم

می بری رونق مسیحا را

آرزوی حرا دو ركعت توست

تا ببیند دوباره طاها را

صخره ای موج را به هم كوبید

روی دوشش گرفت دریا را

پَرِ سجاده های مادر تو

می برد دودمان لیلا را

سیب سرخی و زاده ی ارباب

یوسف خانواده ی ارباب

شاه زاده امیر میدان ها

مثل عباس مرد طوفان ها

نفس دشت ها بریده ز تو

تند باد شگفت جولان ها

كوه ها خاك پای تن تنه ات

شاه بیتِ لبِ رجز خوان ها

به علی رفته ای در اوج نبرد

می زنی خنده بر پریشان ها

زَهره ها را دریده ای یعنی

هیچ كس نیست بین میدان ها

از امیران كربلا هستی

چقدر شكل مرتضی هستی

گره ای تا زدی دو ابرو را

به هم آمیختی تو شش سو را

همگی قبر خویش را كندند

تا كه دیدند تیغ و بازو را

تیغ رقصید و آسمان بشنید

ضربه ات را صدای هوهو را

طپش قلب خیمه ها آمد

تا گشودی سپاه گیسو را

آمدی تا پس از عمو گیری

پای محمل ركاب بانو را

از مِیِ عشق باده ای داریم

وه چه ارباب زاده ای داریم!

روشنی های آسمان حسین

ای نشانیِ بی نشان حسین

روی چشم تو ابروان پدر

روی دوش تو گیسوان حسین

آه! داوود حضرت ارباب

ای اذان گوی كاروان حسین

بعد آوای دلنشین تو بود

نوبت گفتن اذان حسین

قُوَت زانوان بابایی

ای مسیحاترین جوان حسین

مادرت هیچ، بین بهت حرم

رفتنت می برد توان حسین

از نگاهت عزیز زهرا سوخت

رفتی از رفتن تو لیلا سوخت

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 107
یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 9:06
نویسنده:
نظرات(0)
ز چه رو دل نسپاریم بر این باورها که دخیل اند به دستان تو پیغمبرها کیست همچون تو که لب تشنۀ جامش باشند از همـان روز نـخـستیـن هـمه آب آورها با�

ز چه رو دل نسپاریم بر این باورها
که دخیل اند به دستان تو پیغمبرها

کیست همچون تو که لب تشنۀ جامش باشند
از همـان روز نـخـستیـن هـمه آب آورها

باز هم کار دل ما به شما افتاده
شکر لله که اسیریم به آقا ترها

دست بالا ببر و باز هم انگور بخواه
تا بگیریم ز دستان شما ساغرها

ازدحام است سر کوی شما، اذن بده
لااقل ما بنشینیم همین آخـرها

هرکسی نام کسی برد و سرش بالا رفت
ما که از لطف تو داریم سری در سرها

ذره تا نام تـو را بــرد به خــورشید رسید
هرکسی دور سرت گشت به توحید رسید

بین چشمان شما نور خدا ریخته اند
پنج تن را به سراپای شما ریخته اند

شک نداریم که پیغمبر ثانی هستی
خلقا\" و خُـلقا\" اگر طرح تو را ریخته اند

از همان صبح نخستین ز اضافات گلت
طرح ایجاد دل اهل بکا ریخته اند

هرچه زیباست گرفتار سر زلف شماست
نمک روی تو در منظره ها ریخته اند

یک نفر از در این خانه نرفته نومید
گرچه در راه شما خیل گدا ریخته اند

روی پیشانی ما نام شما حک شده است
روی پیشانی تو کرب و بلا ریخته اند

چـقـدر نام دل آرای شمـا شیـریـن است
شب جمعه حرم از بوی تو عطراگین است

قد و بالای شما حال و هوایی دارد
نوه ی فاطمه چه قدّ رسایی دارد

تو اذان گفتی و داوود به شیدایی گفت:
یا رب این کیست عجب زنگ صدایی دارد

میروی زیر قدم های تو دل می ریزد
یک حرم پشت سرت اشک و دعایی دارد

قدری آهسته برو جز تو مگر این بابا
که دگر پیر شده باز عصایی دارد

همه دیدند پس از دوره شدن در میدان
سر آن یال عقابت چه حنایی دارد

قبل از آن که برسد پیش تنت خورد زمین
کوه بر خاک بیفتد چه صدایی دارد

بنویسید عمویی ز حرم زود رسید
آن عمویی که سر دست عبایی دارد

جمع کردند به هر شکل تن اکبر را
چه بـسـازند پــریشـانی آن مادر را

محمدبنواری(مهاجر)

 

 

با تشکر از شاعر گرامی بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 165
شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(1)
بخت بلند با دل ارباب یار شد با نام نامی تو زمستان بهار شد تو آمدی طلا زر هجده عیار شد دلها برای آمدنت نونوار شد روز جوان به یمن شما برقرار شد ه

 

بخت بلند با دل ارباب یار شد
با نام نامی تو زمستان بهار شد
تو آمدی طلا زر هجده عیار شد
دلها برای آمدنت نونوار شد
روز جوان به یمن شما برقرار شد

هستی به ناخدا پسر ناخدا!شبیه
خلقا و منطقا به رسول خدا شبیه
خلقت جدا شبیه،مرامت جدا شبیه
نور نگاه توست به نور الهدی شبیه
نام پیامبر به علی ماندگار شد

از بوی موی تو شده مولی  الکریم مست
نیمی به هوش تا تو بیایی و نیم مست
مستی رسید از تو به عالم شدیم مست
با نام و یاد توست اگر می کنیم مست
مستی رسید از تو به عالم خمار شد

شیرش حلال آن که به تو ان یکاد داد
عمرش بلند آن که به تو رزم یاد داد
نامت امید گندم ری را به باد داد
درس بدی به لشگر ابن زیاد داد
دشمن به ضرب حیدریت تار و مار شد

ای از همه به جدت بزرگت شبیه تر
گل خنده هات از همه لبها ملیح تر
اشفع لناست چشمم و با یا وجیه تر
از گریه ام شده است تمام ضریح تر
قلبم خزان و چشم من ابر بهار شد

وقت است تا برای پدر دلبری کنی
دنیاش را به مقدم خود محشری کنی
باید برای مادر خود نوکری کنی
کنج عبات را به سرش روسری کنی
آن مادری که بعد غمت داغدار شد

تنهاترین موذن کرب و بلا علی
ورد زبان جن و ملک هست یا علی
خورشید آسمان دل عمه ها علی
بخت تو خورده است گره با عبا علی
آیینه ای و روی تو گرد و غبار شد

ای اول از همه به تو محتاج تر حسین
دیروز علی پدر... ،و کنارش پسر حسین
امروز علی پسر شد و اینک پدر حسین
دق کرده از فراق علی مستمر حسین
آه از دمی که آینه اش انکسار شد

مظاهرکثیری نژاد

تعداد بازديد : 293
شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
وقت کَرَم همیشه گدا زود می رسد زهرای مرضیه به خدا زود می رسد تا در زدیم فاطمه تحویلمان گرفت ساغر که کوثری ست دگر باده واجب است بوسه به پای حض

وقت کَرَم همیشه گدا زود می رسد

زهرای مرضیه به خدا زود می رسد

تا در زدیم فاطمه تحویلمان گرفت

 

ساغر که کوثری ست دگر باده واجب است

بوسه به پای حضرت شه زاده واجب است

خورشید عشق در شب مهتاب آمده

 

پایین پای مرقدتان منبری شدیم

مثل خودت شدیم و علی اکبری شدیم

مدیون لطف و مرحمت بی حد حسین(ع)

 

زوارهای گریه مولا نشسته اند

با تاج گل به خدمت لیلا نشسته اند

الحق عروس ساقی کوثر شدن خوش است

 

 

<p style="text-align: center;" dir="\&quot;rtl\&quot;" center;\"=""> پایگاه رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 65
شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 9:32
نویسنده:
نظرات(0)
ايکه آرام و قرار از جان بابا برده اي با تبسم عقل و هوش از امّ ليلا برده اي پور ليلائي و خود ليلا و ما مجنون تو صد دلِ مجنونِ ليلايي ، تو يکج

ايکه آرام و قرار از جان بابا برده اي


با تبسم عقل و هوش از امّ ليلا برده اي

 


پور ليلائي و خود ليلا و ما مجنون تو


صد دلِ مجنونِ ليلايي ، تو يکجا برده اي

 


دل به دام حلقه ي زلفت اسير و کوه به کوه


اين اسير عشق با زلف چليپا برده اي

 


ايکه در بازار حسن خويش با خال لبت


فوج فوج يوسف از بهر تماشا برده اي

 


پيش رويت درّ و مرواريد سنگي بي بهاست


رونق از هر سرو با آن قدّ و بالا برده اي

 


چهره ات ياد آور روي نکوي مصطفي است


چشم و ابروي قشنگت را ز طاها برده اي

 


اي علي بن الحسين اي شير شير شير حق


صولت و نام و شجاعت را ز مولا برده اي

 


نجم آل هاشمي از ماه آل هاشمي


با نگاه خود دل و دين را به يغما برده اي

 


جان دهي يا جان ستاني از علي با هر قدم


اين خرامان راه رفتن را ز زهرا برده اي


تعداد بازديد : 79
شنبه 17 خرداد 1393 ساعت: 9:31
نویسنده:
نظرات(0)
دل حرم میشود سحر گاهی که شود صحن دیده تر گاهی قطره ي آب در مرور زمان میکند در حجر اثر گاهی دل من سخت تر زسنگ که نیست امتحان کن بر این جگر گاهی

دل حرم میشود سحر گاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

قطره ي آب در مرور زمان

میکند در حجر اثر گاهی

دل من سخت تر زسنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر گاهی

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر گاهی

یعنی آنقدر بی بها هستم

نیستم لایق نظر گاهی

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب میشود خبر گاهی

بنده ای راکه دست وپا گیر است

همرهت تا خدا ببر گاهی

قتلگاهی به پا کنی با ناز

گر از اینجا کنی گذر گاهی

پسری که کریم زاده بُوَد

میکند جلوه ي پدر گاهی

 

تاج اصحاب یا علی اکبر

یابن ارباب یا علی اکبر

 

تو مطهر شدی زهر چه بدی

تابگويی ز نسل لم یلدی

صدو ده بار هو کشم زجگر

که تو با کعبه زاده هم عددی

همه دلگرمی ام محبت توست

یابن لیلا «علیک معتمدی»

گرتو شاگرد مجتبی هستی

دست خالی نمی رود احدی

ناز تو فاطمی تر از همه است

راه دل بردن از علی بلدی

نوه ي ارشد دو دریایی

موجی از عشق،گاه جذر و مدی

جای مادر بزرگ تو خالی

زود پر زد به وادی ابدی

تو ز هر پنج تن نشان داری

تو حدیث کسای مستندی

جز برای دلِ ابوفاضل

پرده از روی خویش پس نزدی

 

تا خدا پرده ازرخ توکشید

چشم عباس مصطفی را دید

 

تا که بابا تو را صدا میکرد

محشری در حرم به پا میکرد

با نگاهی به قد و بالایت

یاد پیغمبر خدا میکرد

تو که هستی که پیر میخانه

با مناجات تو صفا میکرد

ای دل آرام خوش صدای حجاز

مأذنه بر تو اقتدا میکرد

آتش روی بام خانه ي تو

کوچه ها را پر از گدا میکرد

هرکسی داشت نذر پیغمبر

به در خانه ات ادا میکرد

بسکه با غمزه راه میرفتی

پدرت پشت سر دعا میکرد

دور از چشم  شور مردم شهر

از رخ تو نقاب وا میکرد

بوسه ای از لب تو هر دردِ

پدری پیر را دوا میکرد

گوشه ای مینشست و با زینب

نظری سوی مجتبی می کرد

 

بعد میگفت این پسر غوغاست

چقدر شکل مادرم زهراست

 

تو ز اجداد خود چه کم داری

نسبی پاک و محترم داری

وارث آدم و کلیم و مسیح

بهر احیای مرده دم داری

گشته شش گوشه این حرم یعنی

تو جدا گانه یک حرم داری

که زیارات کامل و متقن

همچونان سایر اُمَم داری

تو ز پایین پا ولایت بر

کرسی و نون و والقلم داری

ما به نام تو سینه زن شده ایم

حق شاهی تو بر عجم داری

تو که باب الحوائجی بی شک

بسکه آقایی و کرم داری

یک قدم تو عقب تر از عباس

برسر دوش خود علم داری

 

شانه هایت ز بس مودب بود

دومین تکیه گاه زینب بود

 

خیز و شمشیر مرتضی بردار

بزن ای شیر بردل کفار

زره مصطفی بپوش علی

در رکاب عقاب پا بگذار

نعره ای زن منم علی اکبر

نوه ي حق حیدر کرار

همچو شیری بزن به قلب سپاه

تا بریزی به هم یمین و یسار

ضجه ي کوفه را درآوردی

ای ابَر مرد عرصه ي پیکار

هر طرف تاب میدهی تیغت

پشته سازی ز کشته ي بسیار

تشنگی را بهانه فرمودی

رو نمودی به جانب دلدار

لب نهادی بر آن لبانِ خشک

گفتی آهسته این سخن با یار

کای محاسن سپید در بندم

دست خود از محاسنت بردار

 

تا که دل کنده از تو بابا شد

بالهای شهادتت وا شد

 

نا گَه از دشت یک صدا آمد

ناله ي ای پدر بیا آمد

پدر آمد ولی چه آمدنی

چه کسی گفته روی پا آمد

پیرمردی کنار جسم جوان

با سر زانو از قفا آمد

روضه ات گشته شرح موت حسین

وسط هلهله نوا آمد

آنچنان نعره زد علی ولدی

ناله اش بین تا کجا آمد

دست خود را گرفته روی سر

زینب از سوی خیمه ها آمد

شد حسین زنده با دم زینب

پای معجر میان تا آمد

با تن ریخته بهم چه کند

نوبت یاری عبا آمد

شب جمعه است بس کن ای شاعر

چونکه مادر به کربلا آمد

 

هر شب جمعه کربلا غوغاست

فاطمه روضه خوان کرب و بلاست

 

قاسم نعمتی

 

پایگاه رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 153
پنجشنبه 15 خرداد 1393 ساعت: 8:52
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ جواد پرچمی در بهاران چمن درست شود عشق با سوخت درست شود روی قلبم حس

در بهاران چمن درست شود 

عشق با سوخت درست شود 

روی قلبم حسین بنویسید 

تا عقیق یمن درست شود 

به در کهف رفتن ما با 

سگ لیلا شدن درست شود 

عاقبت کار سالیان بعد از 

رفتن و امدن درست شود 

سالیانی است کار این مردم 

بین سینه زدن درست شود 

خون دل خورده زهرا تا

چند تا سینه درست شود 

وصف این طایفه که می آید 

عشق در قلب من درست شود 

به خدا شبه مصطفی کافی است 

تا اویس قرن درست شود 

علی اکبر شود هر آنکس که

از حسین و حسن درست شود

تا که پیغمبری شدیم همه 

علی اکبری شدیم همه 

پسران جلوه بیشتر دارند 

همگی خصلت از پدر دارند 

پدرانی که دل به حق دادند

مهر اولاد در جگر دارند 

تاج شاهی است ارث باباها 

شاه ها اکثرا پسر دارند 

خانه ای که به آن پسر دادند 

صدقه گیر پشت در دارند 

همه خانواده زهرا

 دور خود چند تا قمر دارند 

نوه های عشیره حیدر 

همه جنگاورند و سردارند 

با علی این پسر بزرگ شده 

که شبیه پدر بزرگ شده 

دست لیلا بهار آورده 

دامن افتخار آورده

اسدالله زاده این مادر

واقعا ذولفقار آورده 

به گداهای شهر مژده دهید 

پسری سفره دار آورده 

گفت ام البنین به لیلا که

فاتح کارزار آورده 

هر کجا رو به سوی میدان برد

خصم رو به فرار آورده

عمه اش مشک و مجمر اسفند 

دور این گاهواره آورده 

عمه اش شادمان تر از همه است

یار، رو سوی یار آورده 

دور گهواره اش عجب حالی است 

جای مادر بزرگ او خالی است.... 

ربنا ربنا کنیم همه 

همه شکر خدا کنیم همه 

حضرت شاهزاده آمده است 

نیت کربلا کنیم همه 

باید از خاک پاش برداریم 

دل خود را بنا کنیم همه 

علی اکبر حضور غرق خداست 

خویش را مبتلا کنیم همه 

دسته جمعی از این حسینیه 

عزم پایین پا کنیم همه 

کاش بودیم ظهر عاشورا 

 

تا عبا دست و پا کنیم همه 

آمده اشک حسرت ارباب 

عرض تبریک حضرت ارباب

آمده سایه سرش باشد 

آینه دار مادرش باشد 

آمده وقت پیری ارباب

هر کجار رفت در برش باشد 

آمده هر غروب، وقت نماز

مست الله اکبرش باشد 

آمده تا رکاب عمه شود 

هم نگهبان معجرش باشد 

باورش هم نمیشود روزی 

اربااربا برابرش باشد 

این تن قطعه قطعه قطعه شده 

باورش نیست اکبرش باشد 

بهتر این است زود برخیزد 

فکر موهای خواهرش باشد 

لخته خون از دهان او میریخت 

روی دستش جوان او میریخت


تعداد بازديد : 159
یکشنبه 02 تیر 1392 ساعت: 23:38
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ

همین که با دم ساقی دهان معطر شد

سبوی کهنهء میخانه مستی آور شد

شبیه ساحل خشک کویر بودم که

پیالهء دل من قُل زد و لبم تر است

پس از تراوُش عطر شراب در عالم

و بعد آنکه جهان مست بوی حیدر شد

خدا به خانهء ارباب،کوثر اعطا کرد

تمام میکده مستِ علیِ اکبر شد

رسید باده و از جام مِی خراب شدم

خمار و ملتمس کاسهء شراب شدم

تو از تشرف هر چشمه آبشارتری

تو از تبسم آلاله ها بهار تری

تو مرد راز و نیازی، برای ما شبها

سفارشی کن اگر با خدا ندار تری

برای اذن گرفتن ، به قلب کفر زدن

تو از تمامیِ فامیل بی قرار تری

همیشه دست به خیری، پس از عمو حسنت....

نه در مدینه ، در عالم تو سفره دارتری

همیشه بر سر خان کریم ، احسان هست

کنار سفرهء مهمانیِ تو مهمان هست

به زیر پای تو جوشش گرفت زمزم ها

شدند کوثر جاری ز چشم ها، نم ها

به قول پیر غلامان کهنه کار، فقط

ز فیض بازدمت زنده می شود دم ها

به آن حقیقت سرخت  قسم گرفته شده

ز رنگ خون شما، رنگ سرخ پرچم ها

شدیم گریه کن اشک چشم باباها

شدیم سینه زن هشتم محرّم ها

چه دیدنی شده در کارزار کرب و بلا

تقابل علی و خیل اِبن مُلجم ها

خدا کند تنت از زخم در امان باشد

ستون خیمهء زنها و کودکان باشد

بیانگر قد طوباست، قامت و قد تو

همیشه سوی بهشت است رفت و آمد تو

هزار مرتبه شکر خدا که هم رنگ است

سیاه بخت من و گیسوی مُجَعّد تو

خود تو ، مکّه و تنها، سپاه اسلامی

فدای جان تو و لشگر محمّد تو

از این مبارزه گیرم همه فرار کنند

کسی نمی رهد از حملهء مجدّد تو

بزن به روی خود، عمّامه و نقابت را

بده اجازه، خودم زین کنم عُقابت را

همیشه وقت نشستن، زمان پا شدنت

زبانزد پدرت بود، مصطفی شدنت

قرار بود که میراث انبیا باشی 

حکایتی شده در کربلا فدا شدنت

امید و آرزوی اهل خیمه هستی، پس

عجب حقیقت تلخی است روبه را شدنت

مصیبت بدن پاره پاره ات به کنار

خودش مصیبت عظماست این جدا شدنت

یکی به دامنت انداخت التماسش را

یکی به اشک تو ، تر می کند لباسش را

بگو چگونه مُشَبّک شده ضریح تنت

چه آمده به سرت، واشده زهم بدنت

کنار پیکر تو آمدم، که دیدم وای

شبیه یک گُل قالی به خاک دوختنت

از این تنی که به هر گوشه ریخته اثرش

مُسجّل است که با دشنه ، جا به جا زدنت

دهان که قفل شده، لثه ها  که خرد شده

چگونه لخته خون را بگیرم از دهنت

سپرده ام که عبا را بیاورد عباس

پیمبرانه خودم می کنم تو را کفنت

بلند شو علی ، یاد اذان ظهر به خیر

بمان که شب نرسد اختیار خیمه به غیر


تعداد بازديد : 169
یکشنبه 02 تیر 1392 ساعت: 23:37
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت خوب است ابتدا ز خدای کریم گفت از لطف های واسطۀ آن رحیم گفت باید پس

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

خوب است ابتدا ز خدای کریم گفت

از لطف های واسطۀ آن رحیم گفت

باید پس از مرورِ ثناء الجمیل از آن

ذرّیَة الکرام و ابن الکریم گفت

از حب عشق حب خدا حب اهل بیت

از نعمت بزرگ، ز نور العظیم گفت

وقتی کلام فاضله گل می کند به لب

ممکن شود ز صاحب قلب سلیم گفت

باید ز نهرهای جنان گفت گاه گاه

وز میوه های ناب بهشت نعیم گفت

گاهی برای تلخی و تغییر ذائقه

باید ز دردهای عذابٍ اَلیم گفت

قرآن به سبک وحی بشارت دهد به ما

آن جا که آیه های غلامٍ[1] حلیم گفت

خواهی اگر سیادت نسل خلیل را

باید که از فداییِ ذبحٍ[2] عظیم گفت

باید شناخت سیّد آل سلیل را

اِبنُ الحسین سَرور آل خلیل را

دل را خدا اگر که تدارک ندیده بود

ما را به مدحِ یار کجا برگزیده بود

وَحیی که دور از نظر جنّ و انس ماند

آری حدیث قدسی این نور دیده بود

یعنی همان ذخیرۀ نسل پیمبران

قبل از ظهورِ خود دل ما را خریده بود

نوبت به استغاثۀ آل نبی رسید

دین خدا به مشکل سخت و عدیده بود

تنها به یک اسارۀ خلقت نیاز داشت

یعنی نیاز بر قدم یک پدیده بود

باید که از تمام رسل عمر می گذشت

تا رو شود که یار که را برگزیده بود

وقتی نبی بشارت او داد بر حسین

قبل از طلوع، مژدۀ وصلش رسیده بود

احمد خبر ز اکبر لیلا دهد به ما

وقتی که هیچ دیده جمالش ندیده بود

چشمِ علیِ اکبرِ لیلا گشوده شد

دل از تمام عالم و آدم ربوده شد

ای دل وصال را به کجا می بری مَبَر

توصیفِ خال را به کجا می بری مَبَر

آئینۀ تمام نمای محمدی ست

وصف جمال را به کجا می بری مَبَر

این جاست شرحِ خَلقاً و خُلقاً و منطقاً

شاهد مثال را به کجا می بری مبر

بر چهره اش جمال علی نقش بسته است

وجه جلال را به كجا می بری مبر

ای آن كه دم ز آیۀ اكمال می زنی

رشد و كمال را به كجا می بری مبر

او را قدم شبیهِ قدم های فاطمه است

شرحِ غزال را به كجا می بری مبر

ذبح عظیم را به تماشای او ببین

بَس امتثال را به كجا می بری مبر

بر روی دست حضرت ارباب كائنات

بنگر جمال نوری ارباب ممكنات

ای دیده اشكِ شوق ببار از نگاه خویش

یوسف دوباره باز در آمد ز چاه خویش

یوسف نه – مصطفای دگر دیده باز كرد

اعجاز شد كه ماه در آمد به ماه خویش

تنها همین رسول برای بشر بَس است

حالا حسین فخر كند بر سپاه خویش

آیا امام مفترض الطاعه آمده

یا كبریا پناه دهد بر پناه خویش

این است فجر صادق و این است مطلعش

اینك فَلَك سلام كند بر پگاه خویش

وقتی خدا بهشتِ علی اكبر آفرید

دیگر گدا بهشت نخواهد ز شاه خویش

كوهِ گناه را به نگاهی بَرَد فرو

كِی نا امید می كندَم از نگاه خویش

سیر و سلوك عارفِ بالله را مگو

او ختم می كند ره ما را به راه خویش

ورد زبان حوری و قلمان علی علی ست

ذكر تمام جمع رسولان علی علی ست

ره وا كنید اكبر لیلا برون شده

وز خیمه گاه راهیِ دشت جنون شده

گویی پیمبر است و به محشر قدم زند

یا رب مگر قیامت كبری كنون شده

لب تشنه است، آب نمانده به مشك ها

بارانِ اشك بدرقۀ كاف و نون شده

بر پشت یالِ مركب خود خواب رفته است؟

یا پشت اسب جسم علی واژه گون شده

صورت به صورت پسر خود گذاشتم

بابا ببین محاسن من غرق خون شده

حَلقَت به خون نشسته و نعشت به خاك و خون

با این قد رشیده ات ای ماه چون شده

این كوفیان به گریۀ من خنده می كنند

داغ دل خیام از این غم فزون شده

كارم ز داغ تو به تماشا كشیده است

فریاد من ببین كه ز سوز درون شده

كارم كنار نعش تو بالا گرفته است

خیز و ببین كه جشن تو اعدا گرفته است

 ×××

[1] فَبَشَّرناه بغلامٍ حلیم(صافات 101)

[2] و فدیناه بذبحٍ عظیم (صافات)

 


تعداد بازديد : 329
یکشنبه 02 تیر 1392 ساعت: 23:22
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح آسمان دل ارباب قمر می خواهد شجر طیّبه ی عشق ثمر می خواهد هر چه نیرو به دو ب

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

آسمان دل ارباب قمر می خواهد

شجر طیّبه ی عشق ثمر می خواهد

هر چه نیرو به دو بازوی حسین بن علی ست

هر چه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد

وقت بر لشکر دشمن زدنش فهمیدند

جگر شیر دو تا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوت اند

پسر این است، پس ای وای، پدر می خواهد...

الفرار از دم شمشیر بنی هاشمیان

الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیبت تیر نگاهش به عمویش رفته

دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته

که عدو رو به رویش چند تبر می خواهد

هر که آماده ی جنگ است ز پا افتاده

رزم با دلبر ارباب کمر می خواهد

هر که دلتنگ پیمبر شده این جا باشد

هر کسی حیدر کرّار اگر می خواهد...

شاهزاده ست ولی جلوه ای از شاه شده

اشهد ان علیاً ولی الله شده

 


تعداد بازديد : 139
یکشنبه 02 تیر 1392 ساعت: 23:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح در کربلا شمیم گل یاس آمده لرزه به جان دشمن خناس آمده از میمنه به میسره طوف

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

در کربلا شمیم گل یاس آمده

 لرزه به جان دشمن خناس آمده

از میمنه به میسره طوفان به پا شده

 شاگرد رزم حضرت عباس آمده

***

هر دم که لب به لعل لبت وا کنم علی

اسرار عشق خویش هویدا کنم علی

از بس شبیه مادرمان راه می روی

قدری قدم بزن که تماشا کنم علی

***

در سرزمین عشق تو سامان عالمی

جان حسین فاطمه جانان عالمی

ارباب زاده ای و همه نوکر توییم

تو سرور تمام جوانان عالمی

 

قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 143
یکشنبه 02 تیر 1392 ساعت: 23:20
نویسنده:
نظرات(0)
چون خدا ما را ز خاک عالی و اعلا سرشت از علی باید ســــــــرود و از علی باید نوشت امن و ایمان و اما

چون خدا ما را ز خاک عالی و اعلا سرشت

از علی باید ســــــــرود و از علی باید نوشت

امن و ایمان و امان میــزان و عدل حق علی

بغض حیدر شد جهنم حـــــب مولا شد بهشت

گل ازاو زیبا شــــــد و بلبل از او آوا گرفت

شیعه ی حیدر چه زیبا منکر حیــدر چه زشت

روزه و حج و نمــــــــاز بی ولایت هرکه کرد

پنبه خواهد شد ز اعمال و عبادت هر چه رشت

بانی کعـــبه خدا بنّـــــــــــــای آن دست خلـــیل

کعبه را کرده بنا با یا علی در خـــشت خشـــت



مطلع ترکیب بند من به نام حیدر است

امتداد آن به نام شاهزاده اکـــــبر است



ام لیلا هست امشــــــــــــب یا که بانو آمنه

احمد است این طفل یا تصـــــویر او در آینه

عشق می بارد زابرودشت گل رویانده است

پای این کوه صلابت غرقه شد تا دامــــــــنه

بارعام حضرت ارباب عالــــــــم امشب است

در ازای شادی هر مــــــومن و هر مومـــنه

بانگ تکـــــبیر موذن خاست بر بام حــــرم

مفتخــــــر با نام اکــــــــــبر شد اذان و مآذنه

هر که در دوران احمــــــد روی پیغمبر ندید

اکـــــــبر آمد تا که باشد بر پیمــــــــــبر بیّنه





ام لیلا گشته مادر فاطـــــــــمه مادربزرگ

می شودباحضرت عباس علی اکبربزرگ





گرحسین ابن علی رادرمثل گویم خلیل

بیگمان باشد علی اکبر برایش اسمعیل

ایه ی قالوا بلی و معنی ذبح عــــظیم

ذکر یاربّ تقــبل منی و هذا قلـــــیل

ازلبش جوشیده عشق وازلبش نوشیده شهد

کوثر و تسنیم و رضوان و شراب سلسبیل

خلـــــــــقاً و خُلقاً محمد منطقاً مثل النبی

درشجاعت همچوحیدربی نظیرو بی بدیل

قامت موزون او را کربلا داده مجـــــــال

گرگ در پیش غزالی میشود خوار و ذلیل



بگذرم گر بیش از این گوییم غوغا میشود

قافیه از این به بعــــــد با ارباً اربا میشود

 

 

 

شاعر : صمد علیزاده


تعداد بازديد : 223
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(1)
بند اول گفتم ای دل به جان رسیدم گفت زچه گفتم از آنچه دیدم گفت زچه خم گشته قامتت گفتم از غم هجر ا

بند اول

گفتم ای دل به جان رسیدم گفت

زچه گفتم از آنچه دیدم گفت

زچه خم گشته قامتت گفتم

از غم هجر او خمیدم گفت

تو کجا و غمش کجا گفتم

این بلا را به جان خریدم گفت

عجب از اشک آه تو گفتم

به خدا زین دو، روسپیدم گفت

با گناهان چه می کنی گفتم

که علی می دهد  نویدم گفت

به که دل بسته بگو  گفتم

کسته عشق آن شهیدم گفت

دیده ای کربلای او گفتم

این بود منتها امیدم گفت

در مدیحش بگو  سخن گفتم

من ز پیر خرد شنیدم گفت

که در او بین جلال سرمد را

صورت و  سیرت محمد را  

بند دوم

دل زدنیا گسسته ام امشب

خوش از این دام رسته ام امشب

تا شود خانه محبت دوست

دل زدنیا گسسته ام امشب

پی تجدید عهد با جانان

همه عهدی شکسته ام امشب

در هوای طواف کعبه عشق

با احرام بسته ام امشب

مژده آمد که میرسد از راه

آن نگار خجسته ام امشب

به امیدی که دست من گیرد

سر راهش نشسته ام امشب

تا زدیدار او صفا  یابد

این دل و جان خسته ام امشب

ارمغانم به آستانه او

بود این گل که بسته ام امشب

که در او بین جلال سرمد را

صورت و سیرت محمد را

بند سوم

عقل کل را نظیر می آید

عشق را وزیر می آید

نهر دیگر جدا شد از کوثر

یا که خیر کثیر می آید

بار ش رحمت خدا امشب

بر کبیرو صغیر می آید

امشب از توده گنه کاران

ناله یا مجیر می آید

هر دم از بندگتن خاک نشین

بانگ نعم الأمیر می آید

زسرا پرده جلال حسین

طرفه ماهی منیر می آید

کز تجلای روی زیبایش

مهر گردون حقیر می آید

پسری داده بر حسین خدا

که پدر را نظیر می آید

اوست روح کرامت و کرمش

خلق را دستگیر می آید

شیری از بیشه علی برخاست

که چو او شیر گیر می آید

خون، خون خداست در بدنش

که چنین دلپذیر می آید

او علی اکبر است و در مدحش

نغمه از عقل و پیر می آید

که در او بین جلال سرمد را

صورت و سیرت محمد را

بند چهارم

جرخ دین جلوه ای دگر دارد

ماهی ازمهر خوبتر دارد

آسمان را بگو برون آرد

ماه از این خوبتر اگر دارد

پسری در کمال زیبایی

جای در دامن پدر دارد

شد زلطف خدا حسین پدر

پسرت یاعلی پسر دارد

جای زهرا در این میان خالی است

کز رخ طفل بوسه بر دارد

نیست زهرا ولی بود زینب

که چو جان طفل را ببر دارد

دید حق بر حسین و داغ دلش

کز غم سید البشر دارد

خواست کز خاطر خطیر حسین

این غم جانگداز بر دارد

داد او را یگانه فرزندی

که نشان از پیامبر دارد

می کند یاد جد اطهرا خویش

تا به رخسار او نظر دارد

او علی اکبر است و در وصفش

این سخن را ملک زبر دارد

که در او بین جلال سرمد را

صورت و سیرت محمد را 

سیدرضامؤيد


تعداد بازديد : 237
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:26
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت سرودن از لب تو با انارها و راوی شکفتنت بهارها به پاک بودن تو غبطه م

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

سرودن از لب تو با انارها

و راوی شکفتنت بهارها

به پاک بودن تو غبطه می خورند

زلالی تمام چشمه سارها

برای کشتن آمدی و گیسویت

تنیده حلقه، حلقه، حلقه دارها

یکی دوتا که نیست زلف مشکیت

نشسته روی دوشت آبشارها

برای من که نه، همیشه گفته ام

خوشا به حال با تو هم جوارها

خوشا به حال عاشق و نداریش

خوشا به حال هر که دوست داریش

کسی به جز تو نانمان نمی دهد

زمین نمی دهد، زمان نمی دهد

بدون مهربانی تو هیچ کس

پر مرا به آسمان نمی دهد

هنوز هیچ سائلی ندیده ام

که خانۀ تو را نشان نمی دهد

دلی که با محبت شما تپید

به هرکسی رسید جان نمی دهد

درخشش تو را هر آنکسی که دید

به آفتاب کهکشان نمی دهد

کدام رشته کوه مدعی شده

علی، علی مرا تکان نمی دهد

تو از تبار بهترین قبیله ای

تو دومین علی این قبیله ای

نگاه اهل خانه بر دهان توست

که بهترین کلام ها از آن توست

چه خوب حرف های خوب می زنی

شنیدنی ترین بیان، بیان توست

تو آمدی و بعد از این حسین هم

در انتظار چرخش زبان توست

قرار شد هرآنچه خواهی آن شود

و آن او همان شود که آن توست

به نوکری مرا هم انتخاب کن

نه حرف من که حرف نوکران توست

برای تو قبول کن که سخت نیست

و هرچه خواهش است در توان توست

لبت همین که میل تاک می کند

ستون خانه سینه چاک می کند

مگر نه پادشاه و شاهزاده ای

چه زندگی پاک و صاف و ساده ای

نباید از گدا به راحتی گذشت

خودت به ما همیشه یاد داده ای

عنایتی نما تو ناسلامتی

برادر بزرگ خانواده ای

محصل سه تا امام بوده ای

پیمبری ترین امامزاده ای

سوار مرکبی و خیره ات شده است

نگاه در شگفت هر پیاده ای

پدر دلش به زیر گام های توست

برو هنوز هم که ایستاده ای

برو که با شهامت و جوانی ات

نشان دهی چقدر با اراده ای

برو بجنگ مثل شیر مثل مرد

برو بهانه ای بجوی و بازگرد

خدا وسیله ساز می شود بیا

نمی شود نه، باز می شود بیا

بهانه ای کجاست بهتر از عطش

خدا وسیله ساز می شود بیا

بیا که با اذان تشنگی تو

نماز سرفراز می شود بیا

دو رکعت لب تو با لب پدر

نماز در نماز می شود بیا

و از محبت شما پدر ـ پسر

دوباره کشف راز می شود بیا

بیا که با دوباره ناز کردنت

حسین بی نیاز می شود بیا

به لخته، لخته های خون در گلو

دری گشای و باز هم پدر بگو


تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:23
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت لطف خدا شامل به هنگام دعا شد چون نام من مقبول قلب مرتضا شد منّت سرم

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

لطف خدا شامل به هنگام دعا شد

چون نام من مقبول قلب مرتضا شد

منّت سرم بنهاد از بهر کنیزی

تا همسرم سلطان دشت لاله ها شد

اول کسی بودم که در بیت حسینی

فرزند زیبایی به دامانم عطا شد

تا اهل بیت از صورتش خورشید چیدند

در چشمشان پیدا جمال مصطفی شد

گفتند یا اُمّاه جایت هست خالی

امشب که زیباتر سرای هل اتی شد

در ماه پیغمبر گل پیغمبر آمد

الله اکبر چون علیِ اکبر آمد

در کودکی هم دلبر دل های ما بود

زهرا صفت، حیدر جمال، احمد لقا بود

چون جده اش زهرا قدم می زد خرامان

او قاتل زینب میان کوچه ها بود

صوت اذانش مرده ها را زنده می کرد

دل از همه می برد از بس با خدا بود

وقتی که مُحرم می شد و احرام می بست

دیگر نبود اکبر که ختم الانبیا بود

احرام او در طوف کعبه دیدنی بود

لبیک از لعل لبش بشنیدنی بود

من امّ لیلایم که لیلا پروریدم

در دامنم یک سرو رعنا پروریدم

یعقوب ها را مات این دردانه کردم

من یوسفم را پاک و زیبا پروریدم

گفتند او آئینه ی روی رسول است

از جان خود شیرین تر او را پروریدم

دستور ها را من ز زینب می گرفتم

در مکتب او پور زهرا پروریدم

الله اکبر را به گوشش من سرودم

او را مؤذن بهر بابا پروریدم

یک لحظه غافل از علی اکبر نبودم

خدمتگذارش بودم و مادر نبودم

اکبر کریم خانه ی خون خدا بود

بر مادرش زهرا قسم او مجتبا بود

او سوره ی والعصر قرآن حسین است

زیرا عصاره بر تمام انبیا بود

در کربلا گر رحمت حق جلوه دارد

او رحمة للعالمین کربلا بود

او رحم کرد از کشتن دشمن حذر کرد

ورنه عدو معدوم در آن ماجرا بود

خُلقش عظیم و منطقش وحی الهی

الله اکبر در اذان نینوا بود

گر در عمل با امر او مشهور گردیم

روز جزا پشت سرش محشور گردیم

او سرور و مولا و سلطان دل ماست

فرمانده ی مطلق به سامان دل ماست

او قلب یاسین است و یاسین قلب قرآن

او معنی آیات قرآن دل ماست

یاد شهیدانی که از او فیض بردند

او بهترین الگوی ایمان دل ماست

گر از شهیدان به خون خفته بپرسی

گویند اکبر جان و جانان دل ماست

زیباتر از عرش و جنان و باغ رضوان

پائین پای قبر سلطان دل ماست

ای مرگ مهلت تا ببینم کربلا را

زائر شوم لیلای آل مصطفا را


تعداد بازديد : 139
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:23
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت آهسته آمدی که دلم را خبر کنی سهم مدام جام مرا بیشتر کنی از راه آمدی که

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

آهسته آمدی که دلم را خبر کنی

سهم مدام جام مرا بیشتر کنی

از راه آمدی که زمین را جلا دهی

عطری دوباره بر نجف و کربلا دهی

ای آفتاب شوق و صفا و امید و جود

ای آنکه آمد و دل ارباب را ربود

بازوی کوچکت خبر از ذوالفقار داشت

زلفت برای هر سر و سردار دار داشت

امشب شب تلاوت قرآن سرمدی است

چشم حسین مات جمالی محمدی است

***

ای نور چشم های زلالت پیمبری

در راه رفتنت چقدر مثل مادری

عطر بهاری نفس مرتضی علی

ای حجم جاری نفس مرتضی علی

لب های گرم حضرت عباس می زند

بوسه به دست های تو مشکل گشا علی

آینۀ تمام نمای محمدی

پرورده ی بهشت رسول خدا علی

قربان دست های اباالفضلی ات شوم

بر روی بازوان تو هم نقش، یا علی

برق نگاه مست تو تا آسمان رهاست

(جانا حساب چشم تو از دیگران جداست)

***

دائم دلم به راه تو پا می کشد علی

آخر خیال وصل، مرا می کشد علی

دارم برای آمدنت شعر می شوم

عشقت دل مرا به کجا می کشد علی؟

گفته است مادرم که فدایت شوم کنون

دارد قضا مرا به بلا می کشد علی

من بی خودم ز خویش نه سر دانم و نه پا

شوق لب تو دست مرا می کشد علی

این است آرزوی شب و روز نوکرت

پای ضریح عشق سلامی کشد علی

***

ای آمده به جان ز جهانداری ات جهان

افتاده پای غیرت تو هفت آسمان

ای سر فراز ! ، سرو ستبر حسین من

ای مونس همیشه ی قبر حسین من 

***

دستم برای آمدنت لرزه داشته

حتی قلم قدم ز قدم بر نداشته

ناقابلست سینۀ تنگم ولی خدا

این قلب را به عشق تو در سینه کاشته

اصلا به عشق چشم تو این روح مختصر

در جسم گرد و خاکی من پا گذاشته

اصلا فقط به حرمت یک یا حسین تو

عالم پر از طراوت یک یا حسین تو

پرچم بگیر ای که جهان در مدار توست

لشکر بخواه لشکر خورشید یار توست

دستی به دستگیری بیچارگان برآر

ای مثل مجتبی همه ی عمر، سفره دار

آقا مرا به نور علی رو به راه کن

گاهی به زیر پای خودت هم نگاه کن

مبهوت خنده های تو گلهای شاد هم

در حلقه های زلف تو افتاده باد هم

***

ای خواجه کیست آنکه بگردد فدات من

جان می دهد به حسرت یک رونمات من

ای خواجه کیست آنکه گدا را نواخت تو

کو آن گدا که سر بدهد پیش پات من

لب باز کردی از نفست جان گرفتم و

حالا که جان گرفته ز لحن دعات من

دل را به یک نگاه علی وار زنده کن

بی تاب و کشته مرده ی طرز نگات من

توحید با زبان تو شیرین و تا ابد

فرهاد شعر من تو و عبد خدات من

آموختم ز عشق که مشق فنا کنم

دامان یار گیرم و دل را رها کنم

***

ای ارث از عشیره ی کرار، عزم تو

ای ذوالفقار، تشنه ی میدان رزم تو

آری تویی که پشت ستم را شکسته است

عباس با تو شانه به شانه نشسته است

جانم به چشم های تو ای مرد شیرگیر

ای دشت خون به قبضۀ چشمان تو اسیر

ای در تو شان حیدر کرار منجلی

جانم به بازوان علی وارت ای علی

دلگرم از نگاه حسینی تو حسن

ای نور چشم و قوت قلب امام من

جانم به تو که پای امامت نشسته ای

جز با حسین عهد ولایت نبسته ای

جانم به تو که سایه ی قدت پناه شد

لبخند تو امید همه خیمه گاه شد

ای شط به پای عزم تو افتاده بی قرار

ای فخر شیعیان به همه روز و روزگار

آری محمد است که در توست منجلی

بر روی بازوان تو هم نقش، یا علی

***

ای تشنه ی قیام شما ذوالفقارها

در التهاب صبح شما بیقرارها

چشم انتظار فصل شما پابرهنه ها

دلداده ی شکوه شما سر بدارها

تا روزها به شمس شما نو نمی شوند

یعنی که رو به راه نگردیده کارها

ای نور نو رسیده دعا کن که تا خدا

پایان دهد به  همهمه ی انتظارها

آن روز مثل نور به خورشید می رسند

همراه تکسوار شما تکسوارها

خورشید تار و تیره نگردیده هرچقدر

پنهان کنند آینه را در غبارها

می آید و بهشت به این شهر می رسد

می آید و به شهر می آید بهارها

***

تیغی به سر بنه که ببینی مرام ما

سر دادن است فکر همه صبح و شام ما

تا هست جان، به جان تو جانم فدای توست

این قلب چاک چاک شکسته برای توست

ما نیز دل به راه ولایت نهاده ایم

(ما بیدلان مست دل از دست داده ایم)

سرمایه شکسته دلان یا علی مدد

دست گدا و دامنتان ،یا علی مدد

گفتند از بهشت خدا حیدر آمده

آقا ببین که سائل انگشتر آمده


تعداد بازديد : 165
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:22
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این روزها مجنونتر از دیروزهایم دنبال لیلای نگاهی بی صدایم گاهی سراغ

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

این روزها مجنونتر از دیروزهایم

دنبال لیلای نگاهی بی صدایم

گاهی سراغ بال های خود میایم

انگار آبی تر شده رنگ دعایم

اعجاز زمزم شستشو کرده دلم را

یعنی که چشمت زیر و رو کرده دلم را

ای در نگاهت از خدا صدها نشانه

خانه به دوشت لاله ها خانه به خانه

وقتی که بابایت غزل، مادر ترانه

یعنی تویی زیبا تو هستی عاشقانه

آه ای شکوه عاشقی چشم زلالت

خون تمام عاشقان بادا حلالت

مسجد بیا تا که محمّد را ببینند

مردم دوباره روح اشهد را ببینند

تا عابد و معبود و معبد را ببینند

حنّانه ها این قامت و قد را ببینند

رو برنگردان ورنه این مردم بمیرند

الله اکبر را بگو تا جان بگیرند

هر شب که دستان شما بالا می آید

خورشید در قلب سحر، گویا می آید

عطر مناجات شب زهرا می آید

نام همه همسایه ها اینجا می آید

آقا که تو باشی فراموشی ندارد

شمع در این خانه خاموشی ندارد

نذر تو کردم این پر خاکستری را

قلبی که داری با اشاره می بری را

اشکی که حالا آمد و آن دیگری را

این دست های خالی پشت دری را

آری، نداری بهترین عذر و بهانه است

در غیبت بابا پسر آقای خانه است

دلداده ی نام تو احساسش جوانی است

با همت چشم تو دور از ناتوانی است

در انتظار معجزات ناگهانی است

روی زمین هم باشد اما آسمانی است

اصلاً علیِ اکبری ها مثل آبند

از جنس شیرین دعایی مستجابند

زیباترین آئینه از روز ازل تو

آقای آقازاده های بی بدل تو

یعنی کریم بن کریم این محل تو

شمشیر زن مثل علی ضرب المثل تو

بر هم بزن تاریکی خنّاس ها را

از ریشه بِکَن این خدا نشناس ها را

رعدی بزن تا زیر پایت سر بریزد

از وحشتت با این رجزها پر بریزد

هرکس که دارد کینه ی حیدر بریزد

تیغی بچرخان زَهره ی کافر بریزد

یک تپه کشته مانده بی چون و چرایی

وقتی که تو از میسره بیرون می آیی

من مطمئنم پای تو سوزد جگرها

دیگر نمی آید صدایی از پدرها

ویران شود پشت سرت قلب قمرها

تو می روی و وای بر این نوحه گرها

من مطمئنم بی تو این دل دل نمی شد

کِشتیِ صبرم راهی ساحل نمی شد

بال و پر روح الامین پیراهن تو

خون تمام عاشقی ها گردن تو

دست خیام کربلا بر دامن تو

بابا بمیرد ای پسر با رفتن تو

شمشیرها گل بوسه از روی تو چیدند

تصویر پاره پاره ای از تو کشیدند

تا آسمان ها می روی پیغمبرانه

از من گرفتی از لب من یک بهانه

ترسیده ام بگذارمت بر روی شانه

می چینمت روی عبایم دانه دانه

این شعر هم بی گریه تا پایان نیاید

اصلاً به چشم ما سر و سامان نیاید


تعداد بازديد : 127
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:22
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 7
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف