شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ

شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ

شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ

شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ

شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ
شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) _ حسین قربانچه همین که با دم ساقی دهان معطر شد سبوی کهنهء میخانه مستی آ

همین که با دم ساقی دهان معطر شد

سبوی کهنهء میخانه مستی آور شد

شبیه ساحل خشک کویر بودم که

پیالهء دل من قُل زد و لبم تر است

پس از تراوُش عطر شراب در عالم

و بعد آنکه جهان مست بوی حیدر شد

خدا به خانهء ارباب،کوثر اعطا کرد

تمام میکده مستِ علیِ اکبر شد

رسید باده و از جام مِی خراب شدم

خمار و ملتمس کاسهء شراب شدم

تو از تشرف هر چشمه آبشارتری

تو از تبسم آلاله ها بهار تری

تو مرد راز و نیازی، برای ما شبها

سفارشی کن اگر با خدا ندار تری

برای اذن گرفتن ، به قلب کفر زدن

تو از تمامیِ فامیل بی قرار تری

همیشه دست به خیری، پس از عمو حسنت....

نه در مدینه ، در عالم تو سفره دارتری

همیشه بر سر خان کریم ، احسان هست

کنار سفرهء مهمانیِ تو مهمان هست

به زیر پای تو جوشش گرفت زمزم ها

شدند کوثر جاری ز چشم ها، نم ها

به قول پیر غلامان کهنه کار، فقط

ز فیض بازدمت زنده می شود دم ها

به آن حقیقت سرخت  قسم گرفته شده

ز رنگ خون شما، رنگ سرخ پرچم ها

شدیم گریه کن اشک چشم باباها

شدیم سینه زن هشتم محرّم ها

چه دیدنی شده در کارزار کرب و بلا

تقابل علی و خیل اِبن مُلجم ها

خدا کند تنت از زخم در امان باشد

ستون خیمهء زنها و کودکان باشد

بیانگر قد طوباست، قامت و قد تو

همیشه سوی بهشت است رفت و آمد تو

هزار مرتبه شکر خدا که هم رنگ است

سیاه بخت من و گیسوی مُجَعّد تو

خود تو ، مکّه و تنها، سپاه اسلامی

فدای جان تو و لشگر محمّد تو

از این مبارزه گیرم همه فرار کنند

کسی نمی رهد از حملهء مجدّد تو

بزن به روی خود، عمّامه و نقابت را

بده اجازه، خودم زین کنم عُقابت را

همیشه وقت نشستن، زمان پا شدنت

زبانزد پدرت بود، مصطفی شدنت

قرار بود که میراث انبیا باشی 

حکایتی شده در کربلا فدا شدنت

امید و آرزوی اهل خیمه هستی، پس

عجب حقیقت تلخی است روبه را شدنت

مصیبت بدن پاره پاره ات به کنار

خودش مصیبت عظماست این جدا شدنت

یکی به دامنت انداخت التماسش را

یکی به اشک تو ، تر می کند لباسش را

بگو چگونه مُشَبّک شده ضریح تنت

چه آمده به سرت، واشده زهم بدنت

کنار پیکر تو آمدم، که دیدم وای

شبیه یک گُل قالی به خاک دوختنت

از این تنی که به هر گوشه ریخته اثرش

مُسجّل است که با دشنه ، جا به جا زدنت

دهان که قفل شده، لثه ها  که خرد شده

چگونه لخته خون را بگیرم از دهنت

سپرده ام که عبا را بیاورد عباس

پیمبرانه خودم می کنم تو را کفنت

بلند شو علی ، یاد اذان ظهر به خیر

بمان که شب نرسد اختیار خیمه به غیر


تعداد بازديد : 171
یکشنبه 02 تیر 1392 ساعت: 23:37
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف