ولادت حضرت علی اکبر ع - 2

ولادت حضرت علی اکبر ع - 2

ولادت حضرت علی اکبر ع - 2

ولادت حضرت علی اکبر ع - 2

ولادت حضرت علی اکبر ع - 2
ولادت حضرت علی اکبر ع - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
به مناسبت ولادت حضرت شاهزاده حضرت علی اکبر ع ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد لب خود غنچه نکن سر مگو

به مناسبت ولادت حضرت شاهزاده حضرت علی اکبر (علیه السلام)

تقدیم به روح شهدای جوان اسلام


ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد
لب خود غنچه نکن سر مگو می ریزد
یوسف مصر که ناز از دم او می ریزد
نزد جعد سمن آرای تو مو می ریزد
دیده مگشا که خدا بر دل ما رحم کند
آخر از ناحیه ی پلک ، سبو می ریزد

چشم خمخانه به خمیدن جام لب توست
سمع ، مستانه پی گفتن یک یا رب توست

بلبل طبع من ار لب به سخن باز کند
گره از ناحیه ی زلف چمن باز کند
قمر آمد به کنار تو خجالت زده شد
خواست از خاک زمین تا که دهن باز کند
تو ز قبرم مگذر محض رضای همه چون
خیزد از جا تن من بند کفن باز کند

دل ز شمس و قمر و لیل ربودی بخدا
آنچه خوبان همه گفتند تو بودی بخدا

باز کن در که گدا پشت گدا می آید
بهر بوسیدن دست تو دعا می آید
همه ی خلق گدایند و به تخت ملکوت
تاج شاهی به تو با رنگ طلا می آید
تو اگر زلف رها سازی و بر باد دهی
خود به خود بوی خوش کرببلا می آید

وقت ایجاد، ز لبخند لب خوش سخنت
جبرئیل آمد و یک بوسه گرفت از دهنت

بشنو این نکته که این نکته شنیدن دارد
هوش من نزد لبت میل پریدن دارد
یک نگاهی ، نظری ، گوشه ی چشمی بنما
چه قدر ناز نگاه تو کشیدن دارد
جان عباس بیا تذکره را امضا کن
دل من تا حرمت شوق رسیدن دارد

مرغ جلد توام و بام تو دام است مرا
نام تو میبرم این ختم کلام است مرا


 

 

 


تعداد بازديد : 326
جمعه 08 خرداد 1394 ساعت: 12:51
نویسنده:
نظرات(0)
شهزاده علی سبطِ نبوی شبیهِ طاها آمد پورِ علوی عزیزِ زهرا آمد جانِ حسن و عشقِ ابالفضل و حسین شهزاده

شهزاده علی

سبطِ نبوی شبیهِ طاها آمد
پورِ علوی عزیزِ زهرا آمد

جانِ حسن و عشقِ ابالفضل و حسین
شهزاده علی اکبرِ لیلا آمد

حمید رضا گلرخی


تعداد بازديد : 195
جمعه 08 خرداد 1394 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(1)
علی شکاری من از نگاه تو امشب ستاره می خواهم دوباره آمده ام چند باره می خواهم کناردفتر شعرم نشسته ام

میلاد حضرت شاهزاده علی اکبر (ع)

 

من از نگاه تو امشب ستاره می خواهم
دوباره آمده ام چند باره می خواهم
کناردفتر شعرم نشسته ام با تو
رسیده ام به غزل استعاره می خواهم
سر دو راهی عشق و حماسه حیرانم
بگو چه کار کنم راه چاره می خواهم
هوای کوی تو با خود مرا به مستی برد
که از شراب گذشتم شراره می خواهم
حرم نوشتم و دیدم دلم کبوتر شد
برای پر زدن امشب اشاره می خواهم

همیشه گرد حرم بی اراده می گردم
به سمت قبله ارباب زاده می گردم

همین که دست فلک از قمر نقاب انداخت
پسر نهان پدر را در التهاب انداخت
شمیم یاس تمام مدینه را پرکرد
میان میکده ساقی خُم گلاب انداخت
بگو اویس بیاید نگار برگشته
کمان سخت دعا تیرمستجاب انداخت
ولیمه می دهد امشب به نیت زهرا
دوباره سفره نذری ابوتراب انداخت
ببین که سیب بهشتی سدره عصمت
نگاه هاشمیان را چگونه آب نداخت

به جمع ماه رخان سکه است دلبریش
شکفته عمه سادات مهر مادریش

رسیده است فقط از بهشت دم بزند
و سرنوشت بهار مرا رقم بزند
نوشتن ازعلی دوم قبیله نور
نه کار ماست که باید خدا قلم بزند
کسی به غیرعلی درخودش نمی بیند
سپاه را به سپاه مژه به هم بزند
به بام شانه اوآسمان هویدا شد
دمی که خواست کنارعمو قدم بزند
وداع فاطمی اش باحرم، همین کافی است
که آتشی به دل شعر محتشم بزند

یقین به ناله لیلا زدند پیوندش
اگر که سوخته جان را دوازده بندش

کسی ندیده به رویا مثال چشمت را
بده به دست غزل ها غزال چشمت را
دو بال ابروی دلکش گره بزن، آن وقت
ببین به پای هلالت قتال چشمت را
 (کسی به حُسن و ملاحت به يار ما نرسد)
چه خوش گرفته ام ازخواجه فال چشمت را
پیمبرانه پدر را ببر به کودکی اش
اذان بگو که ببیند بلال چشمت را
بیا و پشت سرت لحظه ای نگاهی کن
مگیر از دل خونش وصال چشمت را

لب تو پنجره فولاد دیده پدر است
گواه داغ تو رنگ پریده پدر است

علی شکاری

 


تعداد بازديد : 181
جمعه 08 خرداد 1394 ساعت: 10:57
نویسنده:
نظرات(0)
محسن حنیفی غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست بهشت با غزل مدح تو معادل نیست به موی تو شب و باروی توس�

میلاد حضرت شاهزاده علی اکبر (ع)

غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و باروی توسحرکردم
کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست
تو نور نافله های شب حسینی، پس
بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست
تمام خلق برایت اگرعقیقه شوند
به تار موی تو سوگند باز قابل نیست
به اعتقاد من از روح پاک محروم است
به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست

رسیدی و به نگاهی دل ازهمه بردی
تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی

دو چشم مست تو دُكّان كيمیاگری است
به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است
فرشته های موکّل تو را طواف کنند
که دستمزد طوافت حسین باوری است
زهیرها همه پایین پای تو جمعند
که کار خاک قدومت زهیر پروری است
برای ساحت ابروی تو سر آوردم
سرم فدا نشود حاصل سبک سری است
شده است نام تو ذکرهمه رجز خوانها
طنین نام علی مایه ی دلاوری است

رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند
یلان ز چرخش تیغ تو زهره میریزند

سبو و ساغر و مستی و جام و مینا...تو
پیمبر و حسنین وعلی و زهرا...تو
غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین
تمام عالمیان بنده اند و آقا...تو
به خاک پای تو افتاده، بید مجنونم
و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو
تو مجتبای حسینی و راه بندانِ
همیشگی سرکوچه و گذر با..تو
تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای، پس حال
بگو بهانه ی خلقت نبی شود یاتو!!؟؟

تو مس ذات خدايی تو مست توحيدی
ميان كرببلا چون علی درخشیدی

به پهنه ی گیتی پهن خوان تو باشد
زمین زمین تو و آسمان تو باشد
حسین را تو حدیث الست میخوانی
حدیثها چه خوش است از زبان تو باشد
عقیده دارم از اول، صدای مرد ظهور
به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد
به زیر قبه، سحر، غالبا دل مردم
کنار شش گوشه میهمان تو باشد
عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار
عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد
تمام کرببلا از تن تو سهمی برد
تمام کرببلا پس از آن تو باشد
عبای خود به زمین پهن کرده بابایت
که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد

کنار پیکر تو تا نداده بابا جان
بلند شو پدرت را به خیمه برگردان

محسن حنیفی

 


تعداد بازديد : 73
جمعه 08 خرداد 1394 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
امشب به شباب رهبر آمد میلاد علی اکبرآمد در ماه نبی علی عیان شد یا امنه را پیمبرآمد؟ یا فاطمه باز مجتبی زاد یا آن که حسین دیگر امد؟ خورشد حس�

امشب به شباب رهبر آمد

میلاد علی اکبرآمد

در ماه نبی علی عیان شد

یا امنه را پیمبرآمد؟

یا فاطمه باز مجتبی زاد

یا آن که حسین دیگر امد؟

خورشد حسین و ماه لیلا

با چهره نور گستر آمد

از گلبن سبز عشق و ایثار

بوی گل و عود وعنبر آمد

از مدح ملک بسی نکوتر

از وصف بشر فراتر امد

در دامن کعبه ولایت

امرزو دوباره حیدرآمد

عقلی که به دیده اش توان دید

روحی که بود مصور آمد

با دیدن او عزیز زهرا

جان دگرش به پیکر امد

از دامن مادری مکرم

زیبا پسری مطهر امد

 

آئینه روی احمد است این

سر تا به قدم محمد (ص) است این

 

ای بحر شرف ، گهر مبارک

وی نخل کمال ، بر مبارک

بر چرخ ادب ، ستاره

در برج ولا ، قمرمبارک

در حسن بشر ، ملک گرامی

با خوی ملک ، بشر مبارک

با سحر و فروغ خورشید

ای مرغ سحر ، سحر مبارک

بر شیر خدا و بر حسینش

دیدار پیامبر مبارک

مرآت جمال دادگر باد

بر حجت دادگر مبارک

در باغ نبوت و ولایت

سر سبزترین شجر مبارک

از این شجر همیشه سر سبز

بر آل علی ثمر مبارک

فرزند بدین جلالت و قدر

بر مادر و بر پدر مبارک

 

زینب شده بود پای بستش

عباس گرفت روی دستش

 

این حسن نبی است یا رخ اوست

این تیغ علی است یا دو ابروست ؟

این رشته جان ماست یا زلف

این سلسله دل است یا موست ؟

این قامت اوست یا قیامت

یا سر و بلند بر لب جوست ؟

این ملک است یا هو الحق

این یک بشر است یا هو الهوست ؟

زیبائی انبیا خلاصه

در مصحف روی ان خدا روست

هم چار امام محو رویش

هم ختم رسل ورا ثناگوست

در برگرفته همچو جانش

از بس که حسین داردش دوست

رویش همه را چراغ ایمان

کویش همه را بهشت مینوست

گلبوسه باب بر ، جبینش

هر چیز به جای خویش نیکوست

از او نشوم جدا اگر چه

دشمن کند از تنم جدا پوست

 

خاک در اوست آبرویم

هرجا که روم کنار اویم

 

ای یوسف مصر عشق بازی

عشق از تو نموده سر فرازی

افتاده به پات سر بلندی

گردیده گدات بی نیازی

یوسف به ثنات لب گشوده

در مصر به نغمه حجازی

از ماست هماره چاره جوئی

از توست همیشه چاره سازی

رخسار تو شمع دلفروزی

لبخند تو روح دلنوازی

بر دادن جان به راه جانان

پیش از شهدات ، پیشتازی

بی فیض محبت تو باشد

یک عمر نماز ، بی نمازی

جز عشق تو ای حقیقت عشق

عشق دگران ، بود مجازی

لبخند تو را از شب ولادت

با قلب حسین کرده بازی

اوصاف تو را حسین گوید

ما را نرسد زبان درازی

 

تنها نه علی اکبری تو

زهرا و حسین و حیدری تو

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 227
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(0)
سلامٌ علی لیلا که پیغمبر آورده گلی از گلستان جنان بهتر آورده حسین و حسن زاده و یا حیدر آورده و یا چارده معصوم به یک منظر آورده ز گلزار سر س�

سلامٌ علی لیلا که پیغمبر آورده

گلی از گلستان جنان بهتر آورده

حسین و حسن زاده و یا حیدر آورده

و یا چارده معصوم به یک منظر آورده

 

ز گلزار سر سبز ولایت بر آورده

 

که بر یوسف زهرا علی اکبر آورده

سلامٌ علی لیلا که امشب قمر زاده

ز خورشید تابنده فروزنده تر زاده

بتول دگر امشب حسین دگر زاده

خداوند زیبایی به شکل بشر زاده

فرشته ملک یا حور چه زیبا پسر زاده

 

فروغ دو صد خورشید به یک اختر آورده

 

سلام خدا بادا به لیلا و فرزندش

چه فرزند دلبندی که نبود همانندش

دهد جان به ثارالله ز گل های لبخندش

جمال رسول الله جلال خداوندش

خرد آستان بوسش شرف آبرومندش

 

ادب در پی تعظیم به خاکش سر آورده

 

الا ماه کنعانی بیا ماه زهرا بین

تمام ملاحت را به یک روی زیبا بین

به مصر محمّد (ص) آی، رخ حق تعالی بین

دو صد نخل طوبی را به یک قد و بالا بین

جمال علی اکبر در آغوش لیلا بین

 

به حق می توان گفتن که او حیدر آورده

 

قدش سرو پوینده رخش ماه تابنده

دمش نفخۀ توحید کفش ابر بارنده

فلک بر درش سائل، ملک بر درش بنده

رسالت بدو باقی، ولایت از او زنده

هزاران مسیحا را دهد جان به یک خنده

 

صفات خدا با خود چو پیغمبر آورده

 

خلوص و شهامت را به پیکر روان بخشد

به عزمی جهان گیرد به بذلی جنان بخشد

ز بابا ستاند دل عمّه توان بخشد

نگاه دل انگیزش به عبّاس جان بخشد

صدافت، صفا، پاکی، به نسل جوان بخشد

 

به بذل و به عزم و به رزم ید داور آورده

 

نوای ولایت را به قامت بر افرازد

زهر کربلا خیزد به هر شمر خو تازد

که بنیاد باطل را به گیتی بر اندازد

هنوز از خروشش خصم، ز رخ رنگ خود بازد

جوان از دمش زنده جوانی به او نازد

 

جوانمردی از او سر به گردون برآورده

 

فروغ مه رویش قمر را کند سیراب

شرار دل خونش جگر را کند سیراب

عقیق لب خشکش گهر را کند سیراب

نماز شب وصلش سحر را کند سیراب

دهان پر از خونش پدر را کند سیراب

 

ز میدان خون با خود یم کوثر آورده

 

قضا دست او بوسد قدر دور او گردد

فلک خاک او بوید قمر دور او گردد

ملک وصف او گوید بشر دور او گردد

عدو دل به او بازد ظفر دور او گردد

عمو روح از او گیرد پدر دور او گردد

 

لب عمّه در مدحش دُر و گوهر آورده

 

علی نام نیکویش ولی در مقام اعلا

جلال و مقام او ز وصف بشر اولا

به دستش نوشته حق به تیغش نوشته لا

به پیر خرد سرور به نسل جوان مولا

بگو دمبدم «میثم» سلامٌ علی لیلا

 

که بر نسل عاشورا چنین رهبر آورد

 

غلامرضا سازگار

 

منبع : پایگاه وزین رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 155
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا

يا علي اكبر (ع)

ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی

هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی

مانند جد خود شرف عرش اعظمی

ذکر تو هم عبادت محض است یا علی

 

اکبرترین نشانه ی الله اکبری

در هیبت و رشادت و مردی چو حیدری

شک کرده ام به ختم نبوت ، خدا خدا ...

آنقدر ای علی تو شبیه پیمبری

 

ای آسمان به زیر قدم های تو علی

یوسف اسیر چهره ی زیبای تو علی

بی اختیار روضه ات آمد به خاطرم

جانم فدای خشکی لب هاب تو علی

 

آئینه ی تمام قد رسول علی

آرام جان حیدر و عشق بتول علی

قربانی حسین شدی در منای عشق

تشنه ترین ذبیح، حجت قبول علی

 

با خواهرت چگونه بگویم غم تو را

دق میکند چو بشنود او ماتم تو را

تنها چگونه جمع کنم داخل عبا

از جای جای دشت تن درهم تو را

 

در یک عبا به سوی حرم میبرم تو را

در بین خنده ها پسرم میبرم تو را

هر جا بنگرم ز تو بینم نشانه ای

چون چاره نیست میگذرم...میبرم تو را

 

با تو چه کرده اند این گرگ ها علی

خون میچکد ز سُم همه اسب ها علی

این آخرین سفارش بابای پیر توست

در پیش عمه ات نزنی دست و پا علی

 

آه ای پسر به جان پدر شعله ها زدی

آندم که پیش چشم عدو دست و پا زدی

تو میروی قرار دلم با تو میرود

این داغ هجر بر دل بابا چرا زدی...

 

محمد هاشم مصطفوی


تعداد بازديد : 175
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی اکبر... چشم شب خیره به دنبال کسی دارد انگار کسی می آید کودکی آمده که با دستش پنجه بر جام بلا میسازد کعبه از فیض قدومش خندان مثل یک زلز�

یا علی اکبر...

چشم شب خیره به دنبال کسی

دارد انگار کسی می آید

کودکی آمده که با دستش

پنجه بر جام بلا میسازد

کعبه از فیض قدومش خندان

مثل یک زلزله در سر دارد

علی دیگری از راه رسید

وقت آن است ترک بردارد

چشمها مات رخ زیبایش

همه در ولوله و شادی و شین

چونکه امشب به جهان آمده است

علی اکبر  ارباب  حسین "ع"

مادرش فاطمه گوید ز بهشت

کودکم تو گل زیبای منی

بین اولاد بنی هاشم، تو

اشبه الناس به بابای منی

همه شادند و خندان اما

غمی در سینه ی مولا افتاد

اشک در حلقه ی چشمان علی

خبر از حادثه ای بد می داد

به حسین"ع" گفت : عزیز بابا

کربلا میوه ی غم می چینی

پسرت را وسط گله گرگ

ارباً اربا شده اش می بینی

ارباً اربا شده یعنی اینکه

استخوانهای به هم سائیده

تکه های متلاشی شده...آه

مثل تسبیح ز هم پاشیده

 

******

کربلا ...روز عطش...ظهری گرم

پیرمردی که غمین افتاده

پدری روی دو زانو گریان

پسری روی زمین افتاده

و حسین گریه کنان گفت علی

آسمان دود شده در نظرم

اینهمه زخم چرا در تن توست؟؟

حمزه ی لشگر من ای پسرم

آه برخیز که با هم برویم

تو که از حال پدر آگاهی

اینچنینی که ز هم بگسستی

به گمانم که عبا میخواهی..

 

نیما نجاری


تعداد بازديد : 97
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت امشب به شباب رهبر آمد میلاد علی­اکبر آمد در ماه نبی علی عیان شد یا آمنه را پیمبر آمد؟ یا فاطمه باز مجتبی زاد؟ ی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

امشب به شباب رهبر آمد

میلاد علی­اکبر آمد

در ماه نبی علی عیان شد

یا آمنه را پیمبر آمد؟

یا فاطمه باز مجتبی زاد؟

یا آن که حسین دیگر آمد؟

خورشد حسین و ماه لیلا

با چهره نور گستر آمد

از گلبن سبز عشق و ایثار

بوی گل و عود و عنبر آمد

از مدح ملک بسی نکوتر

از وصف بشر فراتر آمد

در دامن کعبه ولایت

امروز دوباره حیدر آمد

عقلی که به دیده­اش توان دید

روحی که بود مصور آمد

با دیدن او عزیز زهرا

جان دگرش به پیکر آمد

از دامن مادری مکرم

زیبا پسری مطهر آمد

آئینه روی احمد است این

سر تا به قدم محمد است این

ای بحر شرف، گهر مبارک

وی نخل کمال، بر مبارک

بر چرخ ادب، ستاره

در برج ولا، قمر مبارک

در حسن بشر، ملک گرامی

با خوی ملک، بشر مبارک

بر شیر خدا و بر حسینش

دیدار پیامبر مبارک

مرآت جمال دادگر باد

بر حجت دادگر مبارک

در باغ نبوت و ولایت

سر سبزترین شجر مبارک

از این شجر همیشه سر سبز

بر آل علی ثمر مبارک

فرزند بدین جلالت و قدر

بر مادر و بر پدر مبارک

زینب شده بود پای بستش

عباس گرفت روی دستش

این حسن نبی است یا رخ اوست

این تیغ علی است یا دو ابروست؟

این رشته جان ماست یا زلف

این سلسله دل است یا موست؟

این قامت اوست یا قیامت

یا سر و بلند بر لب جوست؟

زیبائی انبیا خلاصه

در مصحف روی آن خدا روست

هم چار امام محو رویش

هم ختم رسل ورا ثناگوست

در برگرفته همچو جانش

از بس که حسین داردش دوست

رویش همه را چراغ ایمان

کویش همه را بهشت مینوست

گلبوسه باب بر، جبینش

هر چیز به جای خویش نیکوست

از او نشوم جدا اگر چه

دشمن کند از تنم جدا پوست

خاک در اوست آبرویم

هر جا که روم کنار اویم

ای یوسف مصر عشق بازی

عشق از تو نموده سرفرازی

افتاده به پات سربلندی

گردیده گدات بی­نیازی

یوسف به ثنات لب گشوده

در مصر به نغمه حجازی

از ماست هماره چاره جوئی

از توست همیشه چاره سازی

رخسار تو شمع دلفروزی

لبخند تو روح دلنوازی

بر دادن جان به راه جانان

پیش از شهدات پیشتازی

بی فیض محبت تو باشد

یک عمر نماز، بی نمازی

جز عشق تو ای حقیقت عشق

عشق دگران، بود مجازی

لبخند تو را از شب ولادت

با قلب حسین کرده بازی

اوصاف تو را حسین گوید

ما را نرسد زبان درازی

تنها نه علی اکبری تو

زهرا و حسین و حیدری تو

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 177
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:45
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت در محبت گاه بیماری ز درمان بهتر است یار وقتی نیست حال نابسامان بهتر است بی محلی های لیلی دار مجنون ست آه گاه دش

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

در محبت گاه بیماری ز درمان بهتر است

یار وقتی نیست حال نابسامان بهتر است

بی محلی های لیلی دار مجنون ست آه

گاه دشنام لبی از گفتن "جان" بهتر است

حسرت اشک جوان از چشم پیرم می چکد

در بهار آثار باران از زمستان بهتر است

با مژه جاروکشی آستان خوب ست لیک

گردگیری با سر زلف پریشان بهتر است

زیر پای یار ما حاجت فراوان ریخته

دست خالی را گرفتن پیش دامان بهتر است

این کرمخانه بعید است از گدا خالی شود

هر چه سائل بیشتر لطف کریمان بهتر است

گنج را با بردن رنج فراوان می دهند

کربلا را زائر پاره گریبان بهتر است

هر اذان صبح ما را می برد پایین پا

بی علی اکبر نخوانیدم مسلمان بهتر است

 

علی ناظمی

 


تعداد بازديد : 85
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:44
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-ولادت دل که شد خرسند چیز دیگری ست چهره با لبخند چیز دیگری ست تا که کام عشق را شیرین کنی بوسه ای چون قند چیز دیگری ست من اسیر

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت

 

دل که شد خرسند چیز دیگری ست

چهره با لبخند چیز دیگری ست

تا که کام عشق را شیرین کنی

بوسه ای چون قند چیز دیگری ست

من اسیر تیغ ابرویم ولی

آن چه دل را کَند چیز دیگری ست

حرف بسیار است، اما موی دوست

موقع سوگند چیز دیگری ست

نخل، تنها هم ثمر دارد ولی

میوه ی پیوند چیز دیگری ست

نیست فرقی بین فرزندان ولی

اولین فرزند چیز دیگری ست

اولین دلبند ارباب آمده

علت لبخند ارباب آمده

رود نه از راه دریا آمده

آسمان نه عرش اعلا آمده

من نوشتم ماه امشب سر زده

تو بگو خورشید فردا آمده

طاق کسری بر خودش لرزید و گفت

باز پیغمبر به دنیا آمده

"چون که صد آمد نود هم پیش ماست"

پس بگو امشب مسیحا آمده

خواب او را هم نمی بیند کسی

بسکه او مانند رؤیا آمده

آی مجنون کوری چشم حسود

کف بزن فرزند لیلا آمده

حُسن دلخواه بنی هاشم رسید

دومین ماه بنی هاشم رسید

آن که از نامش دوا برداشته

نسخه ی خود را به جا برداشته

من یقین دارم که خاک کربلا

از مزار او شفا برداشته

نه فقط حُسنش حجاز و کوفه را

سرزمین شام را برداشته

تیر مژگانش خطا هرگز نکرد

چون کمانش را خدا برداشته

در رگ او خون مولا می دود

از عموی خود وفا برداشته

کمتر از یک لشکر آید در مصاف

دشمن او را هوا برداشته

در دل لشکر زده در کربلا

کوفه را بانگ عزا برداشته

ای علمدارِ علمدار حسین

نیست مدح تو بجز کار حسین

بی تو هر قدّیس شیطان می شود

با تو نصرانی مسلمان می شود

معتقد هستم که با چشم تو هم

عالم ایجاد سلمان می شود

گوشه چشمت نه لبی هم تر کنی

هر ستون انگور باران می شود

میوه ی عمر پدر آهسته تر

دارد اربابم هراسان می شود

گفت در پشت سرت بابای تو

ای به قربان قد و بالای تو

 

محسن عرب خالقی

 


تعداد بازديد : 145
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:43
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت هرگز ندیده چشم فلک چون تو دلبری پور حسین فاطمه و روح پروری لب وا کنم به مدح کدامین صفات تو کز حدّ وهم و فهمِ خل�

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

هرگز ندیده چشم فلک چون تو دلبری

پور حسین فاطمه و روح پروری

لب وا کنم به مدح کدامین صفات تو

کز حدّ  وهم و فهمِ خلائق، تو برتری

ای آفتاب عارض تو گفتگوی مهر

مه راست آرزو که به رویش تو بنگری

از خاندان عصمتی و نسل بوتراب

در بحر علم و حلم و شجاعت شناوری

نی فرشیان بسان تو دیدند گوهری

نی عرشیان چو روی تو دیدند اختری

آن قامت است نی به حقیقت قیامت است

سرو بلند قامتِ بستان حیدری

خویت حسن، جمال دل آرای تو حسن

در خَلق و خُلق و منطق خود، چون پیمبری

مرآت مرتضائی و هنگام کارزار

واللهه یکتنه دو سپه را برابری

چون راه می روی به نظر پای تا به سر

چون آینه مقابل زهرای اطهری

یوسف خطاب گر کنمت مدح یوسف است

کز صد هزار یوسف مصری فراتری

من روسیاه و غرق گناهان بی شمار

تو... کشتی نجات به دریای محشری

***

 

محمد مهدی رافع "تنها"


تعداد بازديد : 253
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت سلام احمد سلام داور سلام زهرا سلام حیدر سلام یاسین سلام کوثر سلام عبّاس و عون و جعفر سلام نسل جوان سراسر به ج�

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت

 

سلام احمد سلام داور

سلام زهرا سلام حیدر

سلام یاسین سلام کوثر

سلام عبّاس و عون و جعفر

سلام نسل جوان سراسر

به جان پاک علیِّ اکبر

سپهر مجد و جلال احمد

محیط فضل و کمال احمد

تمام حسن و جمال احمد

کتاب خلق و خصال احمد

به جز ائمّه زآل احمد

به قدر، اولی به فضل، برتر

بهشت عترت بهار رویش

خصال احمد خصال و خویش

وجود را جان در آرزویش

حسین را دل به تار مویش

به چشم امّ و اب و عمویش

علّی ثانی رسول دیگر

ریاض خُلقش کمال ایمان

بیاض حُسنش تمام قرآن

رخش برد دل زماه کنعان

دمش دهد جان به پور عمران

به هر پیامش هزار طوفان

به هر قیامش هزار محشر

زهی جلالت زهی کرامت

یم نبوّت دُرِ امامت

چو کبریایش به دل اقامت

به چهره غوغا به قد قیامت

جلال خیزد تمام قامت

به محضر آن خدای منظر

جلال طاها کمال یاسین

حسن خصایل حسین آئین

شجاعت از او گرفته آذین

علی اعلا به عرشۀ زین

ولایت او تمامی دین

محبّت او جهاد اکبر

بهشت زینب امید لیلا

زاوج و همش مقام بالا

زهر شهیدی به رتبه والا

زنسل احمد شهید اولا

به آل هاشم هماره مولا

به خلق عالم همیشه رهبر

به چهره تاج از قمر گرفته

زعمّه خون جگر گرفته

توان و تاب از پدر گرفته

عمو چو جانش به بر گرفته

زسینه بر کف سپر گرفته

به پای او جان به دست او سر

سرشک بر رخ، دعاش بر لب

چو مهر، در صبح چو ماه، در شب

روان به میدان سوار مرکب

به خاک او ریخت سپهر کوکب

دو همره او حسین و زینب

دو پیشبازش بتول و حیدر

زچنگ دنیا کشیده دامن

نه باکش از جان نه بیمش از تن

سپر به کتف و کفن به گردن

گشوده سینه به تیر دشمن

به کام عطشان به ثقل آهن

شرر شد و زد به خصم کافر

چه الحذرها که شد بر افلاک

چه دست و سرها که ریخت بر خاک

به قلب و فرق عدوی سفّاک

زنیزه زد زخم زتیغ زد چاک

درید سینه زخصم ناپاک

فکند آتش به جان لشکر

عدو صدا زد محمّد (ص) است این

و یا که حیدر به جنگ صفّین

دریغ کاخر فتاد از زین

به جسم مجروح به روی خونین

که دیده یک گل هزار گلچین

زتیغ و تیرش کنند پرپر؟

بدن چو جوشن شد از خدنگش

به سینه گرگان زدند چنگش

زدند هر سو به عزم جنگش

یکی به تیر و یکی به سنگش

به دیده اشکش به دل شرنگش

به خاک پنهان به خون شناور

که دیده مه را هزار پاره

تن لطیفش پر از ستاره

نفسش زداغش شود شراره

به زخم زخمش رسد دوباره

پدر به گریه کند نظاره

پسر دهد جان به زیر خنجر

بهقلزم خون گهر که دیده؟

به خاک، قرص قمر که دیده؟

به نخل طوبی، تبر که دیده؟

زقلب قرآن، سپر که دیده؟

به پیش بابا، پسر که دیده؟

که همچو بسمل، به خون زند پر؟

فغان از این غم فغان از این غم

زدند زخمش به جای مرهم

ورق ورق شد، کتاب محکم

که صفحه صفحه، جدا شد از هم

دمید خونش زنخل (میثم)

فکند داغش به خلق، آذر

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 83
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
کارسختیست نوشتن زتو آقازاده مدح توبهت و شگفتی به غزل ها داده زلف مشکی به سر شانه رهاکردی یا شب تاریک به دوش سبلان افتاده گام زیبای صدای توا�

کارسختیست نوشتن زتو آقازاده

مدح توبهت و شگفتی به غزل ها داده

زلف مشکی به سر شانه رهاکردی یا

شب تاریک به دوش سبلان افتاده

گام زیبای صدای توازعاشوراماند

کرده تقلیداذان تو مؤذنزاده

نقش ترکیبی پیغمبروحیدرهستی

مبتداوخبری درکلمه جاداده

بزم مستی من اینبارتفاوت دارد

باکمی سرکه ی انگور بجای باده

حرف دلرابزبان بردن وگفتن سخت است

دوستت دارم من هم به کلامی ساده

توبزرگی و علی اکبرآقام شدی

بخشی از جمله تکبیرةالاحرام شدی

مهدی مومنی


تعداد بازديد : 111
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
نـدا رسیـد که امشب شـب جوانـان است شـب بلنـد سـرور هـمـه دل و جـان است میــان خـانـه مــولا گـلــی نـمــایــان شـد ز بـرکـت قدمـش عـالـم�


نـدا رسیـد که امشب شـب جوانـان است


شـب بلنـد سـرور هـمـه دل و جـان است

میــان خـانـه مــولا گـلــی نـمــایــان شـد


ز بـرکـت قدمـش عـالـمـی چـراغـان شـد

دوبــــاره جلــوه نمــوده جمــال پیغــمبــر


به خلق و صورت و سیـرت مثـال پیغـمبـر

علی اسـت نـام نکویـش بُـود علی اکبــر


عـلیِ اکـبــر مــولا نـگـــو بـگـــو حــیـــدر

شباهتی است علی را به جده اش زهرا


شبـاهـتــش بشــود آشـکــار در صـحــرا

ستـاره ای شـده پیـدا در آسمان حسین


تمـام هستـیِ مـولا، علی جـوان حسین

عمــو حسن عمــو عبـاس بیـقـرار توأنـد


هــزار شـاخــه گـل یــاس بیـقـرار توأنـد

تــو یـــاس مــادری و فــاتـــح دل پـدرت


خــدا کـشـیــد تـو را از شمــائــل پـدرت

به گـرد توست چو پروانه عمـه ات زینب


به یاد مـادر خـود بوسـه می زنـد بر لب

به روی دست تو را نـاز میـدهد همچیـن


ز عمه دل تو ربودی چه چیز بهتر از این

تو را کشید در آغوش مثـل یک قفسـی


تورا گرفت و گمانـم نمیدهد به کسی

 

شاعر : سید محسن حبیب الله پور

 


تعداد بازديد : 159
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
عطرخدادوباره در عالم وزیده است کاسه بیاورید که باران چکیده است خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق ازروی بام خانه آقادمیده است امشب خدادوباره زم�

عطرخدادوباره در عالم وزیده است

کاسه بیاورید که باران چکیده است

خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق

ازروی بام خانه آقادمیده است

امشب خدادوباره زمین را بهشت کرد

این هم زبرکت قدم نورسیده است

خورشید بهر بوسه زدن برقدوم او

از آسمان بسوی مدینه دویده است

واشدگلی که از ازل العشق تا ابد

مانند او مدینه به عمرش ندیده است

سجده بیاورید به شکرانه عاشقان

امشب خدا دوباره علی آفریده است

 

حال تمام هاشمیان خوب وعالی است

صدحیف جای حضرت صدیقه خالی است

 

گرچه حسین بود به مادر شبیه تر

اکبر ولی شده به پیمبر شبیه تر

جمع علی واحمد وزهراست این پسر

جاریست مثل رود به کوثر شبیه تر

عباس مرتضای دگربود تاکنون

اکبرولی شده ست به حیدر شبیه تر

دربین خاندان علی چون عموی خویش

بازوی او به شیر دلاور شبیه تر

جان حسین آمدو در عشق می شود

برعمه جان خود دوبرابر شبیه تر

 

ای غنچه های لب همه وقت شکفتن است

وقت مدینه رفتن وتبریک گفتن است

 

یوسف کجاست یوسف زهراست این پسر

یونس کجاست مونس دلهاست این پسر

عیسی کجاست تاکه بگیرد نفس ازاو

موسی کجاست ماه دلاراست این پسر

امشب تمام آینه ها گرم مستی اند

ازبسکه بامحبت وزیباست این پسر

ازیک طرف شبیه ترین به پیمبراست

ازیک طرف شبیه به مولاست این پسر

مثل عموی خویش حسن باسخاوت است

ازبسکه باکرامت و آقاست این پسر

دراوج گریه ساکت و آرام می شود

آن لحظه ای که خیره به سقاست این پسر

 

این دو نفر چقدر به مولا کشیده اند

خورشید وماه را به تماشا کشیده اند

 

باید برای مقدم او سر بیاورند

صدها هزار باده کوثر بیاورند

وقتی کنار ساحل دریاست این پسر

باید فرشته پولک اختر بیاورند

هنگام رزم تیغ که دردستهای اوست

باید هزار لشگر دیگر بیاورند

وقت نبرد او پدر وعمه وعمو

کم مانده است تاهمه پر در بیاورند

باید برای دیدن جنگاوری او

صدهاهزار مالک اشتر بیاورند

باید برای دیدن نیروی دست او

اورابسوی قلعه خیبر بیاورند

 

وقتی برای او عمو استاد می شود

بازوی او هر آینه فولاد می شود

 

کرببلا رسید ودلش بیقرار بود

روی عقاب حیدر دلدل سوار بود

مانند رعد وبرق به قلب سپاه زد

لشگر نگو بگو همه جا تارو مار بود

اکبر نگو بگو اسدالله کربلا

تیغش که هیچ هیبت او ذوالفقار بود

سربند یاعلی به سرش بسته بود پس

روز تمام لشگریان شام تار بود

هرکس که در مقابل او صف کشیده بود

بادیدنش هر آینه فکر فرار بود

از این طرف کنار حرم عمه زینبش

پیش حسین خسته وچشم انتظار بود

 

یک مرتبه زعالم بالا خبر رسید

آقابرس که عمر عزیزت به سر رسید

 

شاعر : مهدی نظری


تعداد بازديد : 119
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
تو را کشید در آغوش مثـل یک قفسـی تورا گرفت و گمانـم نمیدهد به کسی حسـیـن دوم دنـیــا تـویـی علـی اکبــر عصـای پـیــری مـولا تویی علـی اکبــر

تو را کشید در آغوش مثـل یک قفسـی
تورا گرفت و گمانـم نمیدهد به کسی

حسـیـن دوم دنـیــا تـویـی علـی اکبــر
عصـای پـیــری مـولا تویی علـی اکبــر

به روز کــرب و بــلا تکـیــه گـاه بـابـایی
تـو هم شبـیـه عمویـت سپـاه بـابـایی

موذنی تـو به روز دهـم به کـرب و بــلا
اذان بـگـو تـــو بــرای اهـالـــی دنـیــا

بگو خدای ، بـزرگ اسـت و بعـد الا الله
ببــر تـو نــام رسول و علی ولـی الله

به گوشـهای کر خلق این خبـر برسـان
علی ولی خــدا هست و مرد با ایمان

بگـو وصـی نبـی هست جـد تـو حیــدر
خلیفه نیست وصی به حقِ پیغـمبــر

اذان بـگـو و بـبـــر نــام حــیــدر کـــرار
اذان بگـو بشـود قلـب کافـران بیــدار

اذان بگـو و علـی را عـلـم بکـن اکـبــر
بگو بدون علی شخص میشـود کافـر

بدون ذکـر علی هـر اذان،اذان نـشـود
بگو بـدون علی یک عمل گران نشـود

موذنـان حـرم را بگـو علی داری؟؟؟؟
به هر اذان، که گفتی به او بدهکاری

برای ایـن دل محسـن اذان بگـو اکبــر
عبادتی است کـلام علی علی حیـدر

سیدمحسن حبیب الله پور


تعداد بازديد : 86
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�

خوب است کار چشم کار باده باشد

خوب است گر میخانه در سجاده باشد

خوب است انگور از زمان غوره بودن

بهر می خالص شدن آماده باشد

وقتی بلندی مانع انزال فیض است

اصلاً همان بهتر گدا افتاده باشد

این خاندان آیینه ها را می پسندند

اینجا زرنگی کرده هرکس ساده باشد

دل می برد یک تار مویش از دو عالم

هر کس به زلف یار ما دل داده باشد

بعد مسافت نیست سد وصل اما

خوب است عاشق در میان جاده باشد

خوب است بر این خانه بالم را بندند

تا این کبوتر منصبش آزاده باشد

بی شک و شبه لاجرم بر دل نشیند

شعری که در اوصاف یک شه زاده باشد

 

یک گوشه چشمی کن که در لکنت نمانم

مستانه از اوصاف بی حدت بخوانم

 

ای قد تو سرو ریاض روضه خوان ها

در آرزوی شانه هایت آسمان ها

باید به اشک چشم گفت از معجزاتت

حالا که قاصر می شوند از تو زبان ها

آواره بودن عالم خوبی ست وقتی

لطف تو می بارد سر بی خانمان ها

یثرب به یمن بودنت خورشید دارد

روشن شد از انوار تو روح و روان ها

دلدار  آقای  جوانان  بهشتی

دامان پر مهر تو و دست جوان ها

پایین ترینیم و شما بالاترینی

ما خاک بی ارزش شما و بی کران ها

لیلای لیلایی و مجنون حسینی

لیلا ترین مجنون اعصار و زمان ها

مژگان تو تیر است ابرویت کمان است

پس خوشبحال صید این تیر و کمان ها

 

الحق والانصاف نورت حیدری بود

ظرفیتت ظرفیت پیغمبری بود

 

وقتی به دنیا آمدی دنیا عوض شد

طرز تلاطم کردن دریا عوض شد

ارباب بیش از پیش جودش کار می کرد

حتی عنایت کردن آقا عوض شد

احمد"ص" به شکل حیدر کرار آمد

وقتی به دنیا آمدی معنا عوض شد

این شهر از امشب محمد"ص" دار شد باز

طرز تجلی کردن طاها عوض شد

یکبار دیگر جبرییل از عرش آمد

یکبار دیگر قصه از اینجا عو ض شد

آمد چو بالای سرت تطهیر را خواند

یعنی مقامت از همین حالا عوض شد

گهواره ات را دست زینب"س" داد آقا

یعنی بهشتت از همین حالا عوض شد

این خانه از یمن وجودت بیت وحی است

از برکت نام تو ما فیها عوض شد

 

تا چشم تو با چشم عمه روبرو شد

اشکش می ناب و نگاه تو سبو شد

 

وقتی که بر روی سرش دستار می بست

در آسمان ها نقطه ی پرگار می بست

عطر تنش عطار را آورد بر ذوق

طرح غزل بر قامتش بسیار می بست

آقای ما وقتی که رد می شد ز بازار

از ازدحام جمعیت بازار می بست

انگار پیغمبر به سوی غزوه می رفت

جوشن که بر روی تنش هربار می بست

وقت غضب کردن خدا بر قاب رویش

تصویر خشم حیدر کرار می بست

اوضاع جنگ از هر نظر تغییر می کرد

سربند یازهرا "س" که در پیکار می بست

ولله اگر یک شاخه جای خوشه می خواست

تاک از ستون می رفت و تا دیوار می بست

یثرب به شوق سفره افطاری او

کام خودش را تا دم افطار می بست

از زلف پر چینش طنابی سهم من شد

قربان هرکس که مرا بر دار می بست

ترخ نگاهش آنقدر بالاست یوسف

با هر نگاهش کیسه ها دینار می بست

 

صد حیف طوفان را به این دریا رساندند

خورشید بود اما غروبش را رساندند

 

شاعر : سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 142
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
ریشه دوانده در جگرم اضطرار عشق -ای مستدام باد چنین سایه سـار عشق- رمز حیات عالم و آدم به دست اوست در حیرتم ازاین همه سختی کار عشق بی همرهی

ریشه دوانده در جگرم اضطرار عشق

-ای مستدام باد چنین سایه سـار عشق-

 

رمز حیات عالم و آدم به دست اوست

در حیرتم ازاین همه سختی کار عشق

 

بی همرهی خضر نباید سلوک کرد

دستی گرفته ام به عنان سوار عشق

 

"عالی" پرستم و به "علی" ها مرید،سخت

دلبسته نیستـــم به کسی جز تبـــــار عشق

 

تـــرک معاش کرده ام و فـــاش گفته ام

بر من حرام باد به جز کار و بار عشق

 

راه بهشت می گذرد از حرم فقط...

از راه کربلای تو...راه دیار عشق

 

روز "جوان"، تو! روز "اذان" و "جهاد"، تو!...

بایـد نـــوشت روز تــــــو را "اعتبــــار عشق"

 

با خنده ات حسین عجب عشق می کند

روز ولادت تــــو شروع بهـــار عشق

 

تــــو دومین پیمبر و تو دومین علی

دنیا نشسته بود در این انتظار عشق

 

 

 

وقتی "حسین،از منِ" پیغمبر خداست

حتما علیِ اکبر او نیـــــز مرتضاست

 

 

 

پرواز قصه بود فقط،پر اگر نبود

شوق رسیدنِ به فراتر اگر نبود

 

جمعی دخیل بسته به درهای رحمتت

اوجی نبود، حلقه ی این در اگر نبود

 

باید گرفت دامن اسباب تا رسید-

در خانه ی حسین ،اکبر اگر نبود...

 

از بس که در صفات و کمالات محشری

حیدر تـــــو می شدی،شه خیبر اگر نبود

 

تنها نبود شان تو در "زاده ی حسین"

شانت امــــــام بود ،برادر اگر نبود

 

در شان تــــو هدیـــــــــــه ی قابل نداشتیم

بر روی دست خواهشمان "سر" اگر نبود

 

 

هر کس رسیده است به جایی ز لطف توست

حتی"لطیفیان " ،"علی اکبر"(1) اگــر نبود...

-------------------

1.استاد علی اکبر لطیفیان

شاعر : محمد کاظمی نیا


تعداد بازديد : 115
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
قلم امشب زمان تعظیم است سجده آور که وقت تکریم است غسل روحم به چشمه سار رجب غسل روحت به آب تسنیم است از چه ساکت نشسته ای برخیز بهترین روز بین

قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

آی پیغمبر امام حسین

حضرت حیدر امام حسین

اولین بار بر لب تو رسید

بوسه ی نوبر امام حسین

دست های تو بعد از این دارد

حکم بال و پر امام حسین

ننشستی بجز به رسم ادب

لحظه ای محضر امام حسین

قسم راست به جوانی مان

به علی اکبر امام حسین

ما گداییم و شاهزاده تویی

آنکه ما را نجات داده تویی

مثل زهرا عبادتت بوده

مثل حیدر شجاعتت بوده

به حسن رفته ای زمان کرم

مثل بابا سخاوتت بوده

شب میلاد، عموی سرو قدت

محو در قد و قامتت بوده

«عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو

حکم تثبیت عصمتت بوده

«اَوَلسنا عَلَی الحَقَت» بی شک

سندی بر بصیرتت بوده

بیش از این باید احترام شوی

شأنت این بود که امام شوی

نام تو کوه را تکان بدهد

روشنایی به آسمان بدهد

خط و مشیء تو ای جوان حسین

راه را یاد هر جوان بدهد

صبح روز دهم به مأذنه ها

با صدایت خدا اذان بدهد

پدرت نه امام تو باید

با فراق تو امتحان بدهد

داغت آن گونه بود که می رفت

پدر تو سه بار جان بدهد

موقع رفتنت، کنار تنت

وقت تشییع کردن بدنت

محسن عرب خالقی

 


تعداد بازديد : 183
یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت: 9:10
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 7
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف