ولادت حضرت علی اکبر ع - 4

ولادت حضرت علی اکبر ع - 4

ولادت حضرت علی اکبر ع - 4

ولادت حضرت علی اکبر ع - 4

ولادت حضرت علی اکبر ع - 4
ولادت حضرت علی اکبر ع - 4
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت کیست آن نور که این گونه تماشا دارد رَشَحات رخِ او نُزهَتِ طاها دارد

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

کیست آن نور که این گونه تماشا دارد

رَشَحات رخِ او نُزهَتِ طاها دارد

آیه آیه خبر از شاخه ی طوبی دارد

والضّحای نگهش این همه معنا دارد

باید از عرش برایش نفحاتی برسد

به تماشای رخ او صلواتی برسد

آیه ی روی نبی بود و مکرّر گشته

به صفای حَرَم عشق منوّر گشته

در شجاعت چو علی محشرِ محشر گشته

از رخ فاطمه گل کرد و معطر گشته

من که باشم که از آن خطّ نگارین گویم

از لب لعل تو آن شکّر شیرین گویم

از حرم آمده بیرون و خرامان در خود

به کجا می رود این خرّم و خندان در خود

وقت میدان شدنش این همه تابان در خود

همه را کرده هراسان و پریشان در خود

شور شیرینی احساس تو دیدن دارد

هر چه هم ناز کنی باز خریدن دارد

آمده هم چو علی تیغ مرتّب بزند

وَ بیآشوبد و بر پیکره ی شب بزند

ذوالفقاری شود و تیغ لبالب بزند

مثل خیبر سری از آن همه مرحب بزند

کربلا بوده و تکرار علی در اکبر

همه دیدند شده یکسره حیدر، اکبر

کربلا فرصت تکرار علی بود در او

مثل یک آینه دیدار علی بود در او

زور بازوی شرر بار علی بود در او

پنجه ی حیدر کرّار علی بود در او

مرتضی دیده در آن هیمنه تکرارش را

تا تماشا بکند فاطمه پیکارش را

آوخ آن لحظه که آن مصحف ایمان افتاد

پاره پاره ورق تازه ی قرآن افتاد

آن طرف تر به فغان عمه پریشان افتاد

حضرت فاطمه در عرش هراسان افتاد

آمدند از همه سو راه بگیرند از او

انتقامِ اسدالله بگیرند از او

هر که دارد ز علی کینه بیاید بزند

هر که یکبار زده تیغ مجدّد بزند

با دلِ سنگ خودش آید و ممتد بزند

وَ نگوید که جوان است مشدّد بزند

سال ها قصّه ی تلخی ست که در دل مانده ست

کینه از خیبر و بدر است که بر دل مانده ست

آه ای برگ گل تازه ی قرآن در خون

اربا اربا شده ی سوره ی رحمان در خون

آیه آیه همه ی لولو و مرجان در خون

می کشاند ز غمت عمه سر و جان در خون

لب گشا و زخدا بارقه ی نور بخواه

ساقی آمد به برت باده ی انگور بخواه


تعداد بازديد : 211
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-ولادت مثل اسفند دلم روی دلم بند نبود مدتی روی لبان همه لبخند نبود درد دوری ز پی

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت

 

مثل اسفند دلم روی دلم بند نبود

مدتی روی لبان همه لبخند نبود

درد دوری ز پیمبر که خوشایند نبود

و کسی مثل خداوند هنرمند نبود

تا که پیوند زند زلف غم و شادی را

تا نمایان بکند زینت آبادی را

از همان لحظه ی آغاز تو صحبت شده بود

نوبت دیدن رخسار تو قسمت شده بود

بی تحرک همه ی آینه حیرت شده بود

که خداوند به رخسار تو رؤیت شده بود

و کسی نیست که دست از سر تو بردارد

آخر این چهره نشانی ز پیمبر دارد

می نشینم که سر راه عبورت باشم

روشن از پرتو یک جلوه ی نورت باشم

ای سلیمان بده اذنی که چو مورت باشم

می شود تا نمک نان تنورت باشم؟

انبیا کاسه به دستان کرم خانه ی تو

دشمن و دوست همه محو تو دیوانه ی تو

چهره ات اوج جمال است ولی باور کن

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

دیدنت امر محال است ولی باور کن

این گدا گرچه وبال است ولی باور کن

به خیالات و محالات دلم خوش باشد

من به این گردش حالات دلم خوش باشد

مادرت شوق غزلخوانی باران دارد

پدرت بر همه اوصاف تو ایمان دارد

در رگ و ریشه ی تو نام علی جان دارد

و جهانی سر انگشت تو، امکان دارد

تو همان زمزمه ی اهل نظر می باشی

تو همان معجزه ی دست پدر می باشی

پدرت گفته که از زخم تنت می میرد؟

از پریشانی زلف شکنت می میرد؟

از عوض گشتن لحن سخنت می میرد؟

ذکر بابا که نباشد دهنت می میرد؟

در پی ات می دود و هی خبرت می آید

عمه هم زجه زنان پشت سرت می آید

از چه پس بال و پرت زخمی تغییر شده

فرصت خنده به لب های تو زنجیر شده

از شما مانده صدایی است که تصویر شده

آیۀ قطع و جدایی است که تفسیر شده

این همه داغ به روی جگر بابایت

عاقبت می شکنی تو کمر بابایت


تعداد بازديد : 135
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:20
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت کیست آن نور که این گونه تماشا دارد رَشَحات رخِ او نُزهَتِ طاها دارد

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

کیست آن نور که این گونه تماشا دارد

رَشَحات رخِ او نُزهَتِ طاها دارد

آیه آیه خبر از شاخه ی طوبی دارد

والضّحای نگهش این همه معنا دارد

باید از عرش برایش نفحاتی برسد

به تماشای رخ او صلواتی برسد

آیه ی روی نبی بود و مکرّر گشته

به صفای حَرَم عشق منوّر گشته

در شجاعت چو علی محشرِ محشر گشته

از رخ فاطمه گل کرد و معطر گشته

من که باشم که از آن خطّ نگارین گویم

از لب لعل تو آن شکّر شیرین گویم

از حرم آمده بیرون و خرامان در خود

به کجا می رود این خرّم و خندان در خود

وقت میدان شدنش این همه تابان در خود

همه را کرده هراسان و پریشان در خود

شور شیرینی احساس تو دیدن دارد

هر چه هم ناز کنی باز خریدن دارد

آمده هم چو علی تیغ مرتّب بزند

وَ بیآشوبد و بر پیکره ی شب بزند

ذوالفقاری شود و تیغ لبالب بزند

مثل خیبر سری از آن همه مرحب بزند

کربلا بوده و تکرار علی در اکبر

همه دیدند شده یکسره حیدر، اکبر

کربلا فرصت تکرار علی بود در او

مثل یک آینه دیدار علی بود در او

زور بازوی شرر بار علی بود در او

پنجه ی حیدر کرّار علی بود در او

مرتضی دیده در آن هیمنه تکرارش را

تا تماشا بکند فاطمه پیکارش را

آوخ آن لحظه که آن مصحف ایمان افتاد

پاره پاره ورق تازه ی قرآن افتاد

آن طرف تر به فغان عمه پریشان افتاد

حضرت فاطمه در عرش هراسان افتاد

آمدند از همه سو راه بگیرند از او

انتقامِ اسدالله بگیرند از او

هر که دارد ز علی کینه بیاید بزند

هر که یکبار زده تیغ مجدّد بزند

با دلِ سنگ خودش آید و ممتد بزند

وَ نگوید که جوان است مشدّد بزند

سال ها قصّه ی تلخی ست که در دل مانده ست

کینه از خیبر و بدر است که بر دل مانده ست

آه ای برگ گل تازه ی قرآن در خون

اربا اربا شده ی سوره ی رحمان در خون

آیه آیه همه ی لولو و مرجان در خون

می کشاند ز غمت عمه سر و جان در خون

لب گشا و زخدا بارقه ی نور بخواه

ساقی آمد به برت باده ی انگور بخواه


تعداد بازديد : 121
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:20
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-ولادت دل می رود به دل شدگان اقتدا کند شاید کسی بیاید و او را سوا کند از آیه ها

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت

 

دل می رود به دل شدگان اقتدا کند

 شاید کسی بیاید و او را سوا کند

از آیه های حمد مدد می شود گرفت

 باید وسیله ای گره ی بسته وا کند

من خاک زاده ام و نشسته ام که یک نفر

 این خاک تیره را به نظر کیمیا کند

تا زیر دست و پای گدایان دلم شکست

 دستی بلند شد که دلم را دعا کند

جمعیتی است پشت در خانه ی حسین

 یعنی کریم آمده فکر گدا کند

امروز اولین پسرش را حسین دید

 پس می رود عقیقه ی او را ادا کند

در آسمان شب زده مهتاب را ببین

 ارباب زاده نه خود ارباب را ببین

عشق است مرغ عشق هوای علی شدن

 مجنون شدن اسیر به پای علی شدن

ماه حسین جان به فدای رسیدنت

این شغل ماست، شغل فدای علی شدن

چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد

چشمش تو را گرفت برای علی شدن

بی خود دل حسین برایت نمی طپید

 این است رسم جاذبه های علی شدن

حالا که راه رفتن و طرز نگاه تو

 مانند فاطمه است سوای علی شدن

وقتی تو را به سینه گرفته علی خوش است

 راهی دشت کرب و بلای علی شدن

در گوش باد قصه ای از آسمان بگو

 الله اکبر، اکبر لیلا اذان بگو


تعداد بازديد : 209
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح قدم می زد تو میدون، مثلِ یه شیر بیشه واسه علی اکبر، حریف پیدا نمیشه سپاه شا

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

قدم می زد تو میدون، مثلِ یه شیر بیشه

واسه علی اکبر، حریف پیدا نمیشه

سپاه شام و کوفه، نقشه هاشون بر آبه

آخه علی اکبر، نوه ی بوترابه

از هیبت و غرورش، کوفیا یکه خوردن

پیش علی تو میدون، بدجوری کم آوردن

صدای ضربِ تیغش، کوبنده مثلِ تندر

ملائکه می ترسن، میگن علی یواش تر

دشمن شده هراسون، پا به فرار میذاره

دستِ علی اکبر، انگاری ذوالفقاره

یه تارمویِ اکبر، به لشگری می ارزه

زمین به زیرِ پاهاش، ببین چطور می لرزه

لشگرُ داد فراری، با شمشیر برنده

این صحنه ها رو زینب، می بینهُ می خنده

چه گرد و خاکی کرده، تنهایی بین اعداء

تو آسمون پیچیده، نعره های یا زهرا

یک تنه مثلِ حیدر، خدایی کرده غوغا

شمشیر می زد با گریه، فقط به عشق زهرا

ضربه می زد به دشمن، بدون انعطافی

می زد به جای سیلی، می زد واسه تلافی


تعداد بازديد : 259
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:18
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت آئینۀ رخت نفحات محمد است لبخند تو شاخه نبات محمد است تصویر تو خلاصۀ

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

آئینۀ رخت نفحات محمد است

لبخند تو شاخه نبات محمد است

تصویر تو خلاصۀ روی پیمبر و

آمیزۀ خوش صلوات محمد است


تعداد بازديد : 129
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-ولادت به بیت وحی افزون یک پسر شد که طوبا نخل عصمت را ثمر شد بیا مطرب نوایی ساز

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت

 

به بیت وحی افزون یک پسر شد

که طوبا نخل عصمت را ثمر شد

بیا مطرب نوایی ساز کن چون

حسین بن علی امشب پدر شد

×××

امشب که همه شادی دیگر دارند

لطفیست که عالمین سراسر دارند

این جشن و سرور و شادمانی را هم

از یمن قدوم علی اکبر دارند


تعداد بازديد : 83
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:17
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی اشبه الناس به پیغمبرخاتم بودی پیش حسن

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی

اشبه الناس به پیغمبرخاتم بودی

پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم

که تو زیبا تر از او در همه عالم بودی

ای علی اکبر لیلا، که تو در رتبه و جاه

پسر خاتمی و مفخر آدم بودی

ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت

گوهر حلقۀ انگشتر خاتم بودی

احمدی حُسن و حَسن خُلق و حسینی خِصلت

صاحب این همه عنوان تو مسلم بودی

در همه ملک عرب شهره به زیبایی و حسن

در سماواتِ ادب نیر اعظم بودی

از همان خال سیاهی که به کنج لب توست

می توان گفت که تو، ماه مجسم بودی

ماه شعبان ز جمال تو درخشان شد و باز

ماه تابندۀ شب های محرم بودی

بیشتر، از شهدا نام تو را می خوانند

که به میدان شهادت تو مقدم بودی

دل و دست تو نلرزید و نشد عزم تو سست

در ره دین خدا ثابت و محکم بودی

با لب تشنه چرا کشته شدی بر لب آب؟

تو شفا بخش دل عیسی مریم بودی

چه بگوید به مدیح تو بیان(خسرو)؟

که تو شایسته تر از هرچه بگویم بودی


تعداد بازديد : 279
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:16
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-ولادت-صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات تو همان کتاب حسن ا

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت-صلوات

 

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

تو همان کتاب حسن احمدی

تو همان وجه خدای سرمدی

تو همان آینۀ محمدی

به جمال بی مثالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای ولیّ حق و فرزند ولی

جدّه ات فاطمه، جدّ تو علی

چهره ات آینۀ لم یزلی

به چنین قدر و جلالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

شب میلاد تو دل نور گرفت

ملک از شوق و شعف شور گرفت

لب خندان، دل مسرور گرفت

به سرور و شور و حالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای رخت شمع ره هاشمیان

آفتاب سپه هاشمیان

گفت عباس مه هاشمیان

به دو ابروی هلالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای همه عشق من و تاب و تبم

ای ثنایت سخن روز و شبم

گل لبخند وصالت به لبم

به گلستان وصالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای رخت آینۀ مصطفوی

در تن پاک تو روح علوی

صفت و خلق و خصالت نبوی

به تو و خلق و خصالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

به جمال تو قمر مبهوت است

به دعای تو سحر مبهوت است

به کمال تو پدر مبهوت است

به تو و اوج کمالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات


تعداد بازديد : 261
چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت: 11:12
نویسنده:
نظرات(0)
تاج سري و هر نفس ما ارادت است آقا تويي و غير تو اي شاه رعيت است روز من هميشه جوان در كنار توست شو

تاج سري و هر نفس ما ارادت است

آقا تويي و غير تو اي شاه رعيت است

روز من هميشه جوان در كنار توست

شوق شماست اين دل اگر با طراوت است

وقتي اذان مأذنه الله اكبر است

يعني دعاي همره تو استجابت است

وقتي كه آمدي همه گفتند احمد است

كار امام نيت و فعلش عبادت است

بايد هميشه بر قد و بالات خيره بود

در خَلق و خُلق بين تو و او شباهت است

 

رعناترين سُلاله ي زهرا تويي علي

بالا بلند خانه ي ليلا تويي علي

 

يك عده در هوايِ تو مثل پري شدند

مثل فرشته هاي خدا دلبري شدند

يك عده نيز با تو نشستند روز و شب

تا اين كه با مرام تو پيغمبري شدند

يك عده خاك پاي حسينيه ها شدند

يك عده از قبيله ي ما منبري شدند

يك قطره از فضائل تو جلوه كرد و بس

پايين پاي يار علي اكبري شدند

آن عده يوسفي كه تورا ديده اند هم

ابروي چشم هاي تورا مشتري شدند

يك عده نيز تيغ و سپر را فروختند

يا جان سپرده اند و يا بستري شدند

يك عده گريه گريه به پاي تو سوختند

آنگاه در مصيبت تو مادري شدند

 

خورشيد دلرباي بني هاشمي علي

پيغمبري ، حراي بني هاشمي علي

 

بالاي ابروان تو گنبد درست شد

پايين چشمهاي تو معبد درست شد

بعد از نبي مدينه به بيراهه سر گذاشت

در باطن حسين محمد درست شد

تعبير شد نبي و انا من حسين او

تو آمدي و مبدأ و مقصد درست شد

هرجا كه پا گذاشته اي روي اين زمين

يك آسمان بهشت مخلّد درست شد

مضمون چشمهاي تو شاعر شدند و بعد

چندين هزار بيتِ زبانزد درست شد

يك بيت آن نوشته كه ليلاترين تويي

بيتي نوشته عشق، در اين حد درست شد

 

بيتي نوشته عشقْ فقط عشق حيدر است

بيتي نوشته عشق ِحسين عشق اكبر است

 

بايد به شهر عشق شما دربه در شدن

تا كربلا پريدن و بال سفر شدن

در هشتمين شب غم عظماي اهلبيت

بايد ز داغ روضه ي تو خون جگر شدن

پايين پاي قله نشستي كه آسمان

معني كند حقيقت خاك پدر شدن

سخت است از براي دل پيرمرد قوم

مرهم براي زخم وجود پسر شدن

برخيز اي عصا دم پيري اين حسين

دل بسته آسمان به تو و بر سپر شدن

 

از يك شمرد زخم تنت تا هزار رفت

جان از تن قبيله ي آيينه دار رفت


تعداد بازديد : 119
سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 11:32
نویسنده:
نظرات(0)
عاشقی را کمی خطر باید دل مجنون و در به در باید وصل بی درد سر گوارا نیست همره وصل درد سر باید

عاشقی را کمی خطر باید

دل مجنون و در به در باید

 

وصل بی درد سر گوارا نیست

همره وصل درد سر باید

 

تا رسیدن به خانه ی لیلا

بار بستن از این گذر باید

 

مهر اولاد را مجو از دل

جستجو کردن از جگر باید

 

صدقه دادن پسر داران

از همه هرچه بیشتر باید

 

این پدر را چنین پسر باید

این پسر را چنان پدر باید

 

کربلا درس میدهد به همه

زیر پای پدر ،پسر باید

 

السلام ای صفای شش گوشه

عرش پایین پای شش گوشه

 

آمدی جذبه ی چمن باشی

اسوه ی نسل سینه زن باشی

 

آمدی تا که غرق ذات خدا

آمدی غرق خویشتن باشی

 

امدی تا که بعد پیغمبر

حاجت مردم قرن باشی

 

آمدی ای عصای دست حسین

پسر دیگر حسن باشی

 

آمدی تا که نسل ابراهیم

را تو مهتاب انجمن باشی

 

روح زهرا و مصطفی و علی

سه نفر بین یک بدن باشی

 

با چه ظرفیتی توانستی

یک تنه کل پنج تن باشی

 

لیله القدر در نزول اکبر

اشبه الناس بالرسول اکبر

 

سدره المنتهی ثمر داده

باغ آئینه برگ و بر داده

 

نوکران را ز خانه ی ارباب

حضرت عشق تاج سر داده

 

خاک پای تو بر دل سنگم

ارزش کیمیا و زر داده

 

حاجت مانده ی مرا ارباب

با نگاه تو بیشتر داده

 

بس که سر مست گشته او گویی

به حسن هم خدا پسر داده

 

مرتضی اشک شوق می بارد

نوه داری چه لذتی دارد

 

یاد دادی بهار بودن را

نفس خود را مهار بودن را

 

و تو آموختی چه خوب آقا

از حسن سفره دار بودن را

 

دست تو هر صلاح و شمشیری

حسن حس کند ذوالفقار بودن را

 

به تو آموخته بوسه ی حیدر

فاتح کارزار بودن را

 

وسط معرکه ندارد خصم

چاره ای جز فرار بودن را

 

بال جبریل آرزو دارد

زیر پایت غبار بودن را

 

یاد دادی به ما کنار پدر

سر به زیر و کنار بودن را

 

یوسف اهل خانواده تویی

در امامت امام زاده تویی

 

از نگاه تو سروری می ریخت

معجزات پیمبری می ریخت

 

وجنات تو فاطمی بود و

از تو رفتار حیدری می ریخت

 

زیر سجاده ی مناجاتت

بال جبریل عجب پری می ریخت

 

سر بازار یوسف حُسنت

فقط از عرش مشتری می ریخت

 

از اذانت فقط نه از نامت

سرّ الله اکبری می ریخت

 

همه با وصله ی تو در خانه

بس که از تو برادری می ریخت

 

یاعلی زیر رقص شمشیرت

سر یل های لشگری می ریخت

 

تا شود دور چشم هر بد دل

صدقه می دهد ابوفاضل

 

از خداوند مان چه میگویی

از مسیر جنان که میگویی

 

دل بابا به وجد می آید

دم مغرب اذان که میگویی

 

تو بیا و خودت مرا برسان

به همان آسمان که میگویی

 

کاش باشم همان که میخوایی

کاش باشم همان که میگویی

 

از غلامان حلقه برگوشم

به روی چشم آن که میگویی

**

پشت پایت دعای بابا بود

ربنا ربنای بابا بود

 

عطش تو مجال رفع عطش

از لب و بوسه های بابا بود

 

خواهران بعد رفتنت گفتند

علی اکبر عصای بابا بود

 

ولدی یا علی؛ علی ولدی

آخرین ناله های بابا بود

 

آنچه در بین خنده ها گم شد

گریه بی صدای بابا بود

 

به پسر ارث میرسد ز پدر

کفن تو عبای بابا بود

 

چشم تو روشن ای غیور حرم

عمه آمد میان نامحرم


تعداد بازديد : 189
سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
گفتند بهشتي كه نباشي برهوت است ديديم كه اين مُلك ز فيضت ملكوت است گفتند كه از تيره ي مردان بزرگي

گفتند بهشتي كه نباشي برهوت است

ديديم كه اين مُلك ز فيضت ملكوت است

گفتند كه از تيره ي مردان بزرگي

ديديم تمام تو جلال و جبروت است

گفتند در آئين شما باده حرام است

ديديم مِي نام تو در جام قنوت است

هرجا سخن از حسن تو آيد به ميانه

در كنج لبِ يوسفيان خال سكوت است

قافيه مهم نيست در آن بيت كه گفتند

الطاف خداوند به عشق تو منوط است

 

تو يوسف ليلا و زليخاي تو عالم

جا دارد اگر خاك شود پاي تو عالم

 

يك عده بر آنند كه قرآن كريمي

يك عده بگويند كه احسان قديمي

يك قوم تورا زاده ي طوفان بشناسند

يك عده بگويند كه از نسل نسيمي

آن روز كه از راه رسيدي همه گفتند

تو نقطه ي بسم الله الرحمن الرحيمي

بايد كه تورا قبله ي راهش بشناسند

هر ديده ي بينايي و هر قلب سليمي

آئينه ي پيغمبري ، خَلقاً و خُلقاً

بايد همه گويند كه تو خُلق عظيمي

 

طوبا هوس قامت رعناي تو دارد

عباس دلش ميل تماشاي تو دارد

 

فارغ شده بازار دل از سود و زيان ها

كالا به جز عشق تو ندارند دكان ها

بي روح تر از هر جسدم بي غم عشقت

اي نام تو انگيزه ي ضرب ضربان ها

آنجا كه پي ِ حاكم شايسته بگردند

بايد سخن از مدح تو آيد به ميان ها

محدود به يك عصر و زمان نيستي آقا

انديشه ي تو ريشه دوانده به زمان ها

مجموعه ي علم و ادب و زهد و شجاعت

بايد ز تو سرمشق بگيرند جوان ها

 

الگوي جوان اي پسر ارشد ارباب

درياب گدا بر درتان آمده رياب

 

هرجا خبري غير تو باشد خبري نيست

جز مهر تو در عمق دلِ ما اثري نيست

اي ميوه ي شيرين درخت علويّون

شيريني شهد لب تو در شكري نيست

اي حضرت اربابِ ادب محضر بابا

گر تو پسري هيچكسي را پسري نيست

تو ميروي و پشت سر تو دلِ بابا

يك وقت نگويي پي ِ من چشم تري نيست

داني كه چه آورده غمت بر دل بابا

داغت به جگر هست وليكن جگري نيست

 

هر چند كه هر بند تو از بند جدا شد

برخيز كه باباي تو انگشت نما شد


تعداد بازديد : 119
سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
تو نور آمدي و شب ز خواب خوش پا شد تو چشمه آمدي اما مدينه دريا شد گل از گل همه ي خانواده ات شكفت

تو نور آمدي و شب ز خواب خوش پا شد

 

تو چشمه آمدي اما مدينه دريا شد

 

 

 

گل از گل همه ي خانواده ات شكفت

 

شكوفه هاي نگاه تو تا شكوفا شد

 

 

 

دوباره دور و بر كوچه ي بني هاشم

 

صداي حاجت مشتي فرشته پيدا شد

 

 

 

ز بس ستاره براي زيارت آمده بود

 

شب تولد تو مثل روز زيبا شد

 

 

 

تو طعم نوبر فرزند را چشانيدي

 

به يمن آمدن تو حسين بابا شد

 

 

 

همينكه در بغل مادر آمدي گفتند

 

بهشت زينت آغوش و دوش ليلا شد

 

 

 

تو از قبيله ي ليلايي و دل ليلا

 

به عشق روي تو مجنون دشت و صحرا شد

 

 

 

كجاست مجمر و اسپند تا بسوزانيم

 

كه چشم هاي حسد محو در تماشا شد

 

 

 

هزار مرتبه الله اكبر از قدّي

 

كه آرزوي بلنداي سرو و طوبا شد

 

 

 

هزار مرتبه الله و اكبر از مويي

 

كه لطف مختصرش رفت و شام يلدا شد

 

 

 

هزار مرتبه الله اكبر از آن دم

 

كه معتكف به شفا خانه اش مسيحا شد

 

 

 

هزار مرتبه الله اكبرت گويم

 

كه با صداي تو داوود مست و شيدا شد

 

 

 

تمام خِلقت و خُلقت شبيه پيغمبر

 

تمام ناز و نياز تو مثل زهرا شد

 

 

 

علي اول نسل علي ، علي يارت

 

كه هيبت تو تماماً شبيه مولا شد

 

 

 

تويي تو يوسف يعقوب شهر پيغمبر

 

منم همان كه به يك غمزه ات زليخا شد

 

 

 

به عشق آنكه اذان تو بشنود بنگر

 

چقدر مأذنه دلتنگ صبح فردا شد

 

 

 

پس از تو رفت دگر خير از سر عالم

 

پس از تو خاك به فرق تمام دنيا شد

 

 

 

رشيد بودي و بعد از شكستنت بابا

 

شكست بس كه كنار تو از كمر تا شد

 

 


تعداد بازديد : 203
سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت دل مجنون همیشه با لیلاست می رود سوی هر كجا لیلاست قدم عاشقی كه بردا

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت

 

دل مجنون همیشه با لیلاست

می رود سوی هر كجا لیلاست

قدم عاشقی كه برداری

بعد از آن اختیار با لیلاست

تپش قلب تو، نمی دانم

تپش قلب من كه یا لیلاست

آن كه از كار من گره بگشود

با دو دست گره گشا لیلاست

بسته آن كه دخیل زلفم را

به سر زلف كربلا لیلاست

كشش عشق تا كه پا بر جاست

دل اسیر مزار پایین پاست

پسر پهلوان اربابم

مرتضای جوان اربابم

ای عصای پدر، علی اكبر

ای كه هستی توان اربابم

قمر دوم بنی هاشم

ای مه آسمان اربابم

دامنت را نمی دهم از دست

لحظه ای هم به جان اربابم

تو كریمی و از تو شامل ماست

كرم خاندان اربابم

نشده دست رد به كس بزنی

سفره دار مدینه چون حسنی

جز خدا كس نبود در دل تو

من كجا! مدحت خصائل تو

كار من نیست كار جبریل است

تا گدایی كند ز سائل تو

كیستی كه معاویه می گفت

به امیرانش از فضائل تو

تا ببیند جمال پیغمبر

چشم عباس بود مایل تو

به نبی رفته بین اهل البیت

بیشتر از همه شمائل تو

اشبه الناس به رسولی تو

نوه ی ارشد بتولی تو

در شجاعت دلاوری اكبر

در بلاغت تو حیدری اكبر

با تمام كریم های شهر

در سخاوت برابری اكبر

پدرت گفته خُلقاً و خَلقاً

تو سراپا پیمبری اكبر

سر و دست است كه زمین ریزد

بزنی گر به لشكری اكبر

مشك بر دوش پیش چشم حسین

تو ابالفضل دیگری اكبر

ای ستون خیام ثارالله

ای ذبیح قیام ثارالله

از تو دارم همین غلامی را

كس ندارد چنین مقامی را

تا كه میخانه را به هم ریزم

پیش رویم گذار جامی را

السلام علیك یابن حسین

می دهی پاسخ سلامی را؟...

...كه فرستاده ام زند بوسه

آن قدم های بس گرامی را

لب خشك تو ظهر عاشورا

شرمگین كرد تشنه كامی را

تشنه لب بودی و دویست نفر

زیر تیغ تو رفت از آن لشكر

در حصاری كه تو شدی تنها

بوسه ای زد عمود فرقت را

ریخت خون تو روی چشم عقاب

اشتباهی تو را كشید كجا!؟

وسط جمعیت تنت گم شد

دشمنان علی همه پیدا

بر تن تو ز بغض می كوبید

هر كه می برد نیزه اش بالا

با تن قطعه قطعه روی زمین

تو صدا می زدی: بیا بابا

پدرت را كه دید عمه ی تو

مو پریشان دوید عمه ی تو


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 11:23
نویسنده:
نظرات(0)
شعر مدح حضرت علی اکبر (ع) ما را سرشته اند علي وارمان كند حتي نوشته تشنه ي ديدارمان كند اصلاً خدا

ما را سرشته اند علي وارمان كند

حتي نوشته تشنه ي ديدارمان كند

اصلاً خدا به روي من و تو حساب كرد

وقتي كه خواست برده ي بازارمان كند

شايد كه در خريد بزرگي شويم يا

شايد نسيم آيد و بيدارمان كند

اما كسي نيامد و مارا نخواست كس

دستي نبود تا كه سبك بارمان كند

بوديم نا اميد كه مارا ميان خلق

چشمي نمي خريد كه بيمارمان كند

اما رسيد حضرت ارباب زاده اي

آمد كه تا هميشه گرفتارمان كند

ما را خريد و خادم اين خانواده كرد

تا بيشتر ز پيش بدهكارمان كند

پروانه ايم و قسمت اين خانواده ايم

شاهيم و چاكران همين شاهزاده ايم

دست حسين ميدهي امشب بهانه را

بابا بگو كه ذوق كُشَد اهل خانه را

بابا بگو كه عشق كند وقت گفتند

لب غنچه كن كه بوسه زند اين جوانه را

يا حق بده به حيرت جبريل بعد از اين

يا كه بگير چهره ي پيغمبرانه را

با تو خدا چه ريخت و پاشي نموده است

حالا گدا نمانده است بگيرد اعانه را

انگار تو حسيني و زينب چو فاطمه

وقتي كه ميكشد سر گيسوت شانه را

اُمّ البنين به گرد سرت چرخ ميزند

آورده است آتش و اسپند دانه را

بيرون ميا كه راه تو بن بست ميشود

گم ميكند نگاه همه راه خانه را

دوش حسين روي تو بوسيدني تر است

با اين پسر جمال پدر ديدني تر است

بر پا شده ست محشري از احترام ها

وقت اذان توست و ختم كلام ها

ميچسبد آن نماز كه باشي مؤذنش

وقتش رسيده دل ببري از امام ها

تنها مؤذن سه امام ، ايستاده اند

يعني شروع توست شروع قيام ها

وقتي سلام گرم نماز تو ميرسد

مي آيد از خدا عليك السلام ها

جايي نداشت فطرس و از دور بوسه داد

از بس فشرده است حضور غلام ها

اي ياس زاده باز كن از گيسويت گره

بايد دوباره هوش بري از مشام ها

ويرانه آمديم كه آبادمان كني

دستي بكش به روي سر نا تمام ها

از دوست شعله بر سر و پاي پدر زدي

ديدي محاسنش به كفش بود پر زدي

آئينه اي گرفته و تكرار ميشوي

تو شير ميشوي و علمدار ميشوي

خورشيد ميشوي همه را ذوب ميكني

پر ميزني و سپاهي و سالار ميشوي

با تيغ ذوالفقار ، تو هم مست كرده اي

بيهوده نيست فاتح پيكار ميشوي

وقتي زره به شانه ي تو ميخورد گره

بدجور مثل حيدر كرار ميشوي

بايد كه سر بدُزدَد و پنهان شود هلال

وقتي ميان جنگ كماندار ميشوي

تو لحظه لحظه سوره ي زلزال هستي

تو جلوه جلوه آيه ي ايثار ميشوي

با ضربه هاي خويش به معراج ميروي

ممسوس ذات حق شده دَيّار ميشوي


تعداد بازديد : 427
شنبه 25 خرداد 1392 ساعت: 14:11
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار آیینی از ولادت امام زمان (عج) و حضرت علی اکبر (ع)
مجموعه اشعار آیینی در وصف ولادت امام زمان (عج) حضرت علی اکبر (ع) از حاج غلامرضا سازگار  و  یوسف رحیمی  و علی اکبرلطیفیان و وحیدقاسمی و محمود ژولیده به صورت WORD  در ادامه مطلب آماده دانلود میباشد.

 

دریافت فایلهای WORD :

دریافت فایل اشعار ولادت امام زمان (عج) به صورت WORD

دریافت فایل اشعار ولادت حضرت علی اکبر به صورت WORD

راهنمای دانلود: برای دانلود بر روی لینکها کلیک نمایید و بر روی کلمه دریافت یا دانلود کلیلک کنید تا دانلود شود.

 

منبع : دلسوختگان


تعداد بازديد : 697
سه شنبه 26 دی 1391 ساعت: 17:05
نویسنده:
نظرات(0)
اى كه نام تو همچو نام على است جلوه ى حق ز چهره ى تو جلى است تو طلوع دوباره ى عشقى تو فروزان ستاره ى

اى كه نام تو همچو نام على است
جلوه ى حق ز چهره ى تو جلى است
تو طلوع دوباره ى عشقى
تو فروزان ستاره ى عشقى
افتخار حسين هستى تو
يادگار حسين هستى تو
عطر و بوى محمدى دارى
خلق و خوى محمدى دارى
خلف عترت بتولى تو
اشبه الناس بر رسولى تو
در پرت عالمى خضوع كند
از رخت آفتاب طلوع كند
يك جهان محو رمز كافت شد
كربلا صحنه ى مصافت شد
جان شيرين خود به كف دارى
تو از اين كار خود هدف دارى
هدف تو بقاى اسلام است
خون سرخت بهاى اسلام است
تشنگى را تو درس، تاب دهى
نخل دين را به خون تو، آب دهى
غنچه ى پرپر حسينى تو
على اكبر حسينى تو
جان فداى تو و مرام تو باد
جان هستى فداى نام تو باد
يا على اى شكوفه ى اميد
دل به مهر تو بسته است
باغ مهرت هميشه خرم باد
جلوه ى عشق تو دمادم باد


 


تعداد بازديد : 397
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:10
نویسنده:
نظرات(0)
تجلـِّــیِّ روی پیمبر رسید پلک نزن که خود حیدر رسید وارث شیرازه ی کوثر رسید هم قدم ساقیِّ لشکر رس

تجلـِّــیِّ روی پیمبر رسید

پلک نزن که خود حیدر رسید

وارث شیرازه ی کوثر رسید

هم قدم ساقیِّ لشکر رسید

ساغری از باده ی محشر رسید

 

مژده بده علیِّ اکبر رسید

 

جلوه ی ختم الانبیاء آمده

سبط علیِّ مرتضی آمده

آئینه ی آل عبا آمده

صفای خانه ی وفا آمده

مؤذ ِّن کرب و بلا آمده

 

گل حسین شبه پیمبر رسید

 

میوه ی دردانه ی لیلاست این

سلاله ی حیدر و زهراست این

فرمانروای دل طاهاست این

آرامش اردوی باباست این

همقدم و همدم سقـــّـاست این

 

تفسیری از الله اکبر رسید

 

الله اکبر به گل روی او

رشته ی دل گره به گیسوی او

قوّت مرتضی به بازوی او

فدای آن قامت دلجوی او

حسین شانه می زند موی او

 

چشمه ی نور چشم دلبر رسید

 

پیمبر کرب و بلا یا علی

گل پسر شاه وفا یا علی

گوش تو و امر خدا یا علی

نام تو ذکر اولیاء یا علی

نگاه کن به حال ما یا علی

 

که صبرو تاب دل ما سر رسید

 

نا و نفس نیست نوایم بده

تو قوّتی به این صدایم بده

میان عاشقان تو جایم بده

تذکره ی کرب و بلایم بده

حال خوشی به ندبه هایم بده

 

بگو که شام غم به آخر رسید

شاعر: حسين ايماني


تعداد بازديد : 371
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
وقتي كه طبع من بدمد سورشعر را در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا تا اينكه جايي از غزلت جايشان شود

وقتي كه طبع من بدمد سورشعر را

در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا

تا اينكه جايي از غزلت جايشان شود

هر واژه اي به سمت خدا دست بر دعا

در بين حرف ها به تمناي وصف تو

با عين و لام و يا بشود كعبه اي بنا

بايد خدا خودش بنويسد ز وصف تو

يا اين قلم به دست من و شعر از خدا

شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت

بي انتهايي و غزلت نيست كار ما

 

بايد براي وصف شما جبرييل شد

باید به وحي هاي الهي دخيل شد

 

آهوی طبع من به هوایت رمیده است

آوارگی عشق تورا برگزیده است

ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است

نامت غزل بلندی قدت قصیده است

باران شناسنامه دست کریم تو

مهر شناسنامه چشمت سپیده است

عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای

در آسمان دو قرص قمر را ندیده است

جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم

وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است

 

با خلق توخدا به نبوت اشاره كرد

با قامتت به روز قيامت اشاره كرد

 

باعشق تو تمام دلم عشق ميكند

تا مينويسم از تو قلم عشق ميكند

نه اينكه ما فقط به تو دلداده ايم بس

با عشق تو خداي تو هم عشق ميكند

هم تو كريم و هم پدر و هم قبيله ات

بر خانواده تو كرم عشق ميكند

وقتي به پيش چشم پدر راه ميروي

بر قامتت قدم به قدم عشق ميكند

وقتي كنارحضرت عباس ميرسي

از اين سپاه چشم حرم عشق ميكند

 

قلب پدر از عشق تو تسخير مي شود

روحش به چشمهاي تو زنجير مي شود

 

صاحب نفس شدي مسيحاي ديگري

اصلا خودت بگو كه علي يا پيمبري

می بینمت تورا به بلندای بالها

از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری

با اين قداستي كه تو داري مساجدي

بايد بنا شود به رهي گر تو بگذري

بر آسمان اگر كه نگاهت گذر كند

خورشيد را به نور خود از روي ميبري

آقا مگر كه عاشق تو ميشود نبود

ليلاي زاده هستي و استاد دلبري

 

تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است

معنای اوج قله پرواز عاطفه است

 

پر بود چشمهای حسین از محبتت

پربود چشمهای ترت از نجابتت

وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی

مومن شدند چندنفر بر نبوتت

اما تمام دشت به یک بار نیزه شد

وقتی شنید از رجز تو اصالتت

جاداشت از فلک برسد صوت لافتی

هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت

معراج تو میان حرایی زنیزه است

چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت

 

بابا به پیش پیکر تو محتضر شود

در بین یک عبا بدنت مختصر مشود

 شاعر: موسي عليمرادي


تعداد بازديد : 227
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
راهی کربلا دل رسوا نمی شود این نامه جز به دست تو امضا نمی شود ای روح حیدری تو در جان مصطفی بی

راهی کربلا دل رسوا نمی شود

این نامه جز به دست تو امضا نمی شود

 

ای روح حیدری تو در جان مصطفی

بی تو جمال جلوه زهرا نمی شود

 

آرام قلب حضرت مولا تویی علی

روح حسین بی تو که شیدا نمی شود

 

بالای جسم پاک تو شاه اینچنین سرود

سرو دلم که روی عبا جا نمی شود

 

ای آیه های سوره طه اذان بگو

آرام آیه ی غم بابا نمی شود

 

با رزم های حیدریت دل ز ما ببر

جز تو کسی که تالی مولا نمی شود

 

جز نعره های حیدریت نعره ای علی

چون نعره های حضرت سقا نمی شود

 

پا بوس قبر حضرت خون خدا شدی

شش گوشه بی وجود تو معنا نمی شود

 

ای خاتم نگین سلیمان به دست عشق

مهتاب بی تو جلوه ی شبها نمی شود

 

بی جلوه های شمس رخت والقمر کجاست

تفسیر آیه و ضحها نمی شود

 

بی غمزه ی تو لیلی لیلای کربلا

مجنون که سر سپرده ی صحرا نمی شود

 

ذکر علی علی ز لب ما نمی رود

بی ذکر یا علی دلمان وا نمی شود

 

با ذکر یا علیست که عیسی شفا دهد

ورنه شفا دوای مسیحا نمی شود

 

موسی به جز برای تماشای جلوه ات

چلّه نشین وادی سینا نمی شود

 

یوسف به گرد پای جمالت نمی رسد

دلداده بر تو غیر زلیخا نمی شود

 

"بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند

هر یوسفی که یوسف لیلا نمی شود"

 شاعر: وحيد محمدي


تعداد بازديد : 329
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 7
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف