خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�

خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�

خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�

خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�

خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�
خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
خوب است کار چشم کار باده باشد خوب است گر میخانه در سجاده باشد خوب است انگور از زمان غوره بودن بهر می خالص شدن آماده باشد وقتی بلندی مانع انز�

خوب است کار چشم کار باده باشد

خوب است گر میخانه در سجاده باشد

خوب است انگور از زمان غوره بودن

بهر می خالص شدن آماده باشد

وقتی بلندی مانع انزال فیض است

اصلاً همان بهتر گدا افتاده باشد

این خاندان آیینه ها را می پسندند

اینجا زرنگی کرده هرکس ساده باشد

دل می برد یک تار مویش از دو عالم

هر کس به زلف یار ما دل داده باشد

بعد مسافت نیست سد وصل اما

خوب است عاشق در میان جاده باشد

خوب است بر این خانه بالم را بندند

تا این کبوتر منصبش آزاده باشد

بی شک و شبه لاجرم بر دل نشیند

شعری که در اوصاف یک شه زاده باشد

 

یک گوشه چشمی کن که در لکنت نمانم

مستانه از اوصاف بی حدت بخوانم

 

ای قد تو سرو ریاض روضه خوان ها

در آرزوی شانه هایت آسمان ها

باید به اشک چشم گفت از معجزاتت

حالا که قاصر می شوند از تو زبان ها

آواره بودن عالم خوبی ست وقتی

لطف تو می بارد سر بی خانمان ها

یثرب به یمن بودنت خورشید دارد

روشن شد از انوار تو روح و روان ها

دلدار  آقای  جوانان  بهشتی

دامان پر مهر تو و دست جوان ها

پایین ترینیم و شما بالاترینی

ما خاک بی ارزش شما و بی کران ها

لیلای لیلایی و مجنون حسینی

لیلا ترین مجنون اعصار و زمان ها

مژگان تو تیر است ابرویت کمان است

پس خوشبحال صید این تیر و کمان ها

 

الحق والانصاف نورت حیدری بود

ظرفیتت ظرفیت پیغمبری بود

 

وقتی به دنیا آمدی دنیا عوض شد

طرز تلاطم کردن دریا عوض شد

ارباب بیش از پیش جودش کار می کرد

حتی عنایت کردن آقا عوض شد

احمد"ص" به شکل حیدر کرار آمد

وقتی به دنیا آمدی معنا عوض شد

این شهر از امشب محمد"ص" دار شد باز

طرز تجلی کردن طاها عوض شد

یکبار دیگر جبرییل از عرش آمد

یکبار دیگر قصه از اینجا عو ض شد

آمد چو بالای سرت تطهیر را خواند

یعنی مقامت از همین حالا عوض شد

گهواره ات را دست زینب"س" داد آقا

یعنی بهشتت از همین حالا عوض شد

این خانه از یمن وجودت بیت وحی است

از برکت نام تو ما فیها عوض شد

 

تا چشم تو با چشم عمه روبرو شد

اشکش می ناب و نگاه تو سبو شد

 

وقتی که بر روی سرش دستار می بست

در آسمان ها نقطه ی پرگار می بست

عطر تنش عطار را آورد بر ذوق

طرح غزل بر قامتش بسیار می بست

آقای ما وقتی که رد می شد ز بازار

از ازدحام جمعیت بازار می بست

انگار پیغمبر به سوی غزوه می رفت

جوشن که بر روی تنش هربار می بست

وقت غضب کردن خدا بر قاب رویش

تصویر خشم حیدر کرار می بست

اوضاع جنگ از هر نظر تغییر می کرد

سربند یازهرا "س" که در پیکار می بست

ولله اگر یک شاخه جای خوشه می خواست

تاک از ستون می رفت و تا دیوار می بست

یثرب به شوق سفره افطاری او

کام خودش را تا دم افطار می بست

از زلف پر چینش طنابی سهم من شد

قربان هرکس که مرا بر دار می بست

ترخ نگاهش آنقدر بالاست یوسف

با هر نگاهش کیسه ها دینار می بست

 

صد حیف طوفان را به این دریا رساندند

خورشید بود اما غروبش را رساندند

 

شاعر : سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 147
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف