گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می

گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می

گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می

گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می

گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می
گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می

گم می شود در غربت شب های کوفه

در لابلای نخلها، تنهای کوفه

کوه است کوه اما دگر از پا نشسته

سر می کند در چاه غم دریای کوفه

خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ

خسته شده از شاید و امّای کوفه

با نان و خرما می رود کوچه به کوچه

اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ...

جز جود و رحمت از امام ما چه دیدند؟

ای وای از نامردمان ای وای کوفه

یارب بگیر از قدر نشناسان علی را

سر آمده صبر از ملالت های کوفه

مانند چشمانش دل عالم گرفته

آماده‌ی رفتن شده آقای کوفه

اما نگاهش بی کران بی کسی هاست

دلشوره دارد از غم فردای کوفه

روزی که می آید به شهر نانجیبان

با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه

روزی که خون می بارد از چشمان غیرت

از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه

بر روی نی سوی لب غرق به خونی

سنگ بلا می بارد از هر جای کوفه

می میرد از اندوه گوش و گوشواره

دارد خبر از بغض بی پروای کوفه

می پرسد از راه نجف طفل یتیمی

ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه!


تعداد بازديد : 115
پنجشنبه 19 مرداد 1391 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف