نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز

نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز

نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز

نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز

نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز
نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نگاه قدسی اش اعجاز می کرد ملائک را غزل پرداز می کرد تمام شهر عطر یاس می داد سحر، سجاده را تا باز

نگاه قدسی اش اعجاز می کرد

ملائک را غزل پرداز می کرد

تمام شهر عطر یاس می داد

سحر، سجاده را تا باز می کرد

میان ربناهای قنوتش

هزاران قاصدک پرواز می کرد

ترک های لبان سنگ خورده

قرائت را چه مشگل ساز می کرد!

به وقت گریه هایش، نیمه شب ها

ستاره گونه اش را ناز می کرد

برای راه رفتن دردسر داشت

نرفته! زخم ها سرباز می کرد

عرق از چهره ی عباس می ریخت

همین که گریه را آغاز می کرد...

وحید قاسمی


تعداد بازديد : 145
چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف