از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او

از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او

از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او

از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او

از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او
از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست دیدم همه شمعند در تاب و تب او

از هوش رفتم پا شدم دیدم پدر نیست

آنکس که من دردانه اش بودم دگر نیست

دیدم همه شمعند در تاب و تب او

اهل حرم جمعند دور مرکب او

رفتم بگفتم ذوالجناحا باب من کو

جبریل با من ناله زد ارباب من کو

دیدم همه کروبیان در ناله هستند

در بین گودالی پی یک لاله هستند

ناگاه عطر زلف تو آمد عجب بود

گیسوی تو در دست یک مرد عرب بود

دیدم ولیکن راس تو پیکر ندارد

دنیا هنوز این صحنه را باور ندارد

دیدم ز مقتل می رسد آوای زاری

کِی دلربای من مگر مادر نداری

لبهای تو همچون کویری پر ترک بود

من گریه می کردم جواب من کتک بود

بابا به حالم ذوالجناحت گریه می کرد

آنقدر سر زد بر زمین تا از غمت مرد

این اسب سیمرغ وفای عالمین است

این اولین قربانی بعد از حسین است

اسب سفیدت یالهایش رنگ خون داشت

یک شیه زد ، نالید و سر بر خاک بگذاشت

بابای من سازد گلستان بین آتش

با گوشه ای از گرد پای ذواجناحش


مجید خضرایی (دعبل)


تعداد بازديد : 119
پنجشنبه 12 مرداد 1391 ساعت: 1:21
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف