... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود
... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد سه ساله ای که تمام تنش کبود

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد

کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد

 

سه ساله ای که تمام تنش کبود شده

دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد

 

همین که فاطمه آن نیمه شب صدایش کرد

بدون آنکه بفهمد بین راه افتاد

 

مگر چه ضربه سختی به صورتش خورده

که وقت دیدنش عمه به اشتباه افتاد 

 

چه کرده بود مگر؟ کل کاروان دیدند

که موی سوخته اش دست یک سپاه افتاد

 

گه ورود به کوفه به خاطرش آمد

که یادگار عمو بین خیمه گاه افتاد

 

به روی نیزه پدر را نگاه می کرد و ....

.... به سینه میزد و میگفت آه آه افتاد

 

کنار چشم پدر دست بسته در این راه

هزار مرتیه این طفل بی گناه افتاد


تعداد بازديد : 149
شنبه 24 تیر 1391 ساعت: 18:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف