تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
روی اسبی نشسته دریایی
با نگاهی مشخّص و نافذ
موجهایش دو دست نیرومند
چشمهایش دو ماهی قرمز
مشک انداختهست بر دوشش
آنکه چشمش هزارتا مشک ست
خود دریاست واقعیّتِ او
ظاهرا آب چشمِ او اشک ست
همهی رودهای بالادست
پای در راه چشم دریایند
جز فرات عرب که دریاها
سوی او عاشقانه میآیند
به تماشا سرک کشیده نسیم
نوبت آخرین ستیز شده
موج بر موج آمده بالا
روی پا آب نیم خیز شده
" تیر در کفشهای زِه پا کرد
و کمان آنقدر کمر تا کرد
تا تو را روی اسب پیدا کرد
خویشتن را به زور در بینِ
آن همه تیر بیحیا جا کرد
گرهی را که می شود با دست
از نخ ابروان تو وا کرد
چه نیازی ست تیر بگشاید؟
آنکه دارد ز دور میآید "۱
بسکه دریا به جوش آمده است
روبروی سپاه مِه شده است
چون ضریح طلاییِ حرمت
پیکر تو گره گره شده است...
تعداد بازديد : 115
شنبه 24 تیر 1391 ساعت: 18:05
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب