مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم

مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم

مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم

مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم

مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم
مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مهدی نظری حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جم

 

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

 

 

این خانواده یوسفان بی بدیلند

 

هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند

 

جاری ترین رودند در رگ های دنیا

 

بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند

 

فرقی ندارد سنّ شان کم یا زیاد است

 

کم سن و سالش عمر صد نوح و خلیلند

 

بر هر نخ موی علی های قبیله

 

صدها فرشته با وضو هر شب دخیلند

 

بی پرده گویم کمترین هاشان مسیحند

 

در معرفت استاد درس جبرئیلند

 

در این میان یک تن شبیه مصطفی بود

 

او هم علیِ خانه ی ارباب ما بود

 

امشب زمین را عرش اعلی کردی اکبر

 

با مقدمت یکباره غوغا کردی اکبر

 

لبخند تو در سینه ها قند آب کرده

 

با خنده لب ها را ز هم وا کردی اکبر

 

از بس که مثل مصطفی جذاب هستی

 

در هر دلی خود را عجب جا کردی اکبر

 

وقتی که چشم خویش را از هم گشودی

 

اول تو سقا را تماشا کردی اکبر

 

تو آمدی و پادشاه کربلا را

 

با مقدمت امروز بابا کردی اکبر

 

زیباترین نام جهان را بر تو بگذاشت

 

بعد از تو این دنیا دوباره یک علی داشت 

 

امشب همه بر پای تو سر می گذارند

 

در باطنت خُلق پیمبر می گذارند

 

امشب به یُمن مقدم پاک تو آقا

 

در سفره ی عشاق کوثر می گذارند

 

از بس که تو والا مقامی و بزرگی

 

بر نام تو پسوند اکبر می گذارند

 

بر کاسه ی اسپند خورشیدی عمه

 

اسپند نه! هر لحظه اختر می گذاردند

 

وقتی در آغوش اباالفضلی ملائک

 

بر پایتان از شوق شه پر می گذارند

 

بعد از تو آقا در صف زیبا جمالان

 

بیچاره یوسف را در آخر می گذارند

 

ای شاه زاده شاه را بی تاب کردی

 

خورشید را هم از خجالت آب کردی

 

با دیدنت خون خدا لبخند می زد

 

هر لحظه بوسه بر رخ فرزند می زد

 

وقتی که جبرائیل لب های تو را دید

 

با شهد لب های تو زین پس قند می زد

 

تا ریشه هایت را در عالم دید ارباب

 

این ریشه ها را با علی پیوند می زد

 

می خواست تا پیروز میدان باشد عباس

 

نام تو را در صفحه ی سربند می زد

 

وقتی که خاک زیر پایت را زمین دید

 

قید تمام عرش را سوگند، می زد

 

خورشید از دامان لیلا سر زد امروز

 

پیغمبر و حیدر به دنیا آمد امروز

 

آئینه ی پیغمبر اکرم تو هستی

 

هر کس نداند من که می دانم تو هستی

 

ساقی کوثر حضرت مولاست اما

 

از روز اول ساقی زمزم تو هستی

 

هم حیدر کراری و هم مصطفایی

 

با این وجود عشق همه عالم تو هستی

 

شمشیر پیغمبر علی روحش حسین است

 

در دست او انگشتر خاتم تو هستی

 

عباس در کرببلا نقش علی داشت

 

تو آمدی تا عشق در عالم بریزی

 

کرببلا را با دمت بر هم بریزی

 

رفتی و زینب بعد تو چشمان تر داشت

 

دستی به پیشانی و دستی بر کمر داشت

 

داغ تو سنگین بود که ارباب افتاد

 

زخم عمیقی از غمت روی جگر داشت

 

رفتی و گفتی من علی، عشق حسینم

 

این بردن نام علی خیلی خطر داشت

 

می خواست با مرگ تو مولا هم بمیرد

 

وابستگیت را به بابایت خبر داشت

 

فهمید که نامت علی بن الحسین است

 

سنگین ترین تیری که آورده ست برداشت

 

رفتی و بابای تو خیلی غصه می خورد

 

عمه نمی آمد یقین پیش تو می مرد


تعداد بازديد : 209
یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت: 17:28
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف