يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي

يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي

يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي

يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي

يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي
يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
يا قمر العشيره مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت نرسي

       يا قمر العشيره

مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت

مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت

نرسي پاي پياده نفسي تا معراج

رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت

اي كه سلمان شده و در پي مِنّا شدني

بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت

سائلي بر در اين خانه تفاوت دارد

پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت

از مقامات ابالفضل چنين دانستم

پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت

 

هركه از سيره ي سقا خبري داشت پريد

هركه از راهِ ادب بال و پري داشت پريد

 

دل من حرف به اندازه ي دنيا دارد

هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد

چشم طبعم به قد و قامت سروي خورده

كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد

يا الهي به ابالفضل شده مشق شبم

لفظ بي صحبت از دوست چه معنا دارد

بين خورشيدترين هاي دو عالم امشب

ماهي از راه رسيده كه تماشا دارد

شوق بانوي كلابيّه عظيم است كه حال

تُحفه اي پيشكش حضرت زهرا دارد

جان به قربان كسي كه ز امامش حكم

انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد

 

پرورش يافته ي آل عبا عباس است

عالِم غير معلم به خدا عباس است

 

از دلِ تو به خدا نيست دلي درياتر

از دو چشم تو نديده ست كسي گيراتر

به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است

نيست از ماهِ بني هاشميان زيباتر

در دلِ جنگ چناني كه همه ميگويند

بعد مولا نبُوَد از تو كسي مولاتر

آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده

نيست از رايت عباس علمي بالاتر

گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقي

آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر

 

شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام

با لب تشنه پي ِجرعه ي آب آمده ام

 

دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسي

نه گرفتار كسي نه پي ِديدار كسي

مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم

غير ديوار تو يك لحظه به ديوار كسي

جز سر كوي تو جايي خبري نيست كه نيست

مشتري ات نرود بر سر بازار كسي

سر سال آمده و آمده ام محضر تو

راه انداختن ِ من ، نبُوَد كار كسي

زير دِين احدي نيستم الّا عباس

نشوم غير تو يك لحظه بدهكار كسي

 

دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده

به هواي حرم علقمه دلتنگ شده

 

علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد

ياد لبهاي علي اصغر و دريا افتاد

علقمه گفتم و ديدم كه سواري بي دست

تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد

علقمه گفتم و ديدم كه عمودي آمد

ناگهان در وسط معركه سقا افتاد

شيري افتاد ز پا و همگي شير شدند

گذر گرگ به آهوي حرم ها افتاد

وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان

ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

(شاعرش را نميشناسم)


تعداد بازديد : 382
سه شنبه 06 تیر 1391 ساعت: 17:31
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف