بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر

بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر

بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر

بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر

بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر
بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بي واهمه و بدون پروا مي‌زد می دید که فاطمه ست اما می زد ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من در کوچه مغیر

بي واهمه و بدون پروا مي‌زد

می دید که فاطمه ست اما می زد

ای کاش نبودم و نمی دید‌م ‌من

در کوچه مغیره همسرم ‌را ‌می زد

شاعر: يوسف رحيمي


تعداد بازديد : 109
جمعه 01 اردیبهشت 1391 ساعت: 17:43
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف