ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی
ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزدی
ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای
خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای
آب می کردی و سوسو میزدی مانند شمع
آتشی اما خموش و بی صدا افتاده ای
 زخمهایت را مگر مرحم به غیر از مرگ نیست
کی دوای درد عالم بی دوا افتاده ای
خیز بر پا و ببین جان کندن روز و شبم
مهربان قد کمان من چرا افتاده ای
گاه پشت در اسیر آتش و میخ و لگد
گاه بین کوچه در موج بلا افتاده ای
از تمام صورتت از چادرت خون می چکید
دیدمت بر خاک با سیلی ز پا افتاده ای
در پیم با دست می گشتی و می گفتی حسن
ای فروغ چشم تارم من کجا افتاده ای


تعداد بازديد : 191
پنجشنبه 17 فروردین 1391 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف