گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت

گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت

گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت

گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت

گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت
گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گذشته نیمه ای از شب خدایا رسیده جان شب بر لب خدایا فقان از سینه تا لاهوت می رفت به روی شانه ها تابوت
گذشته نیمه ای از شب خدایا
رسیده جان شب بر لب خدایا
فقان از سینه تا لاهوت می رفت
به روی شانه ها تابوت می رفت
علی زین غم چنان مات است و مبهوت
که دستش را گرفته دست تابوت
دریغا از علی با آن دلیری
کند تابوت زهرا دستگیری
ز سخن افتاده ای با من ولی
پاسخم گو من علی هستم علی
خیز رفع غم از این غمناک کن
باز هم اشک علی را پاک کن
یک طرف خیل رسل دنبال او
یک طرف احمد به استقبال او
مرحمی خرج دل چاکم کنید
در کنار فاطمه خاکم کنید



تعداد بازديد : 115
پنجشنبه 17 فروردین 1391 ساعت: 10:32
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف