شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون
شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خون
شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد
 كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد
به سر تربت زهرا، على از خون جگر
 ناله ها در دل شب بى خبر از دشمن كرد
غم آن پهلوى بشكسته و بازوى سياه
 رخ نيلى، همه در قلب على مسكن كرد!
تنگ شد سينه بى كينه آن جان جهان
كآرزوى سفر جان ز ديار تن كرد
گفت: اى كاش كه جان از بدن آيد بيرون!
 هجر تو گلشن دنيا به على، گلخن كرد

تعداد بازديد : 125
پنجشنبه 17 فروردین 1391 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف