تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
گوشۀ زندان و در غربت کسی یادم نکرد در قفس من مُردم و صیاد آزادم نکرد
خـــسته و خاموش در کنج قفس افتاده ام آنــــــــقدر نالیده ام تا از نفس افتاده اممُـردَم به غریبی و ندارد خبرم کس دورم ز رضــــا، دو چشمان تر من
معصومه کجائی، به عزایم بنشینی ای دختر غمخوار و ضیاء بَصَر من
تعداد بازديد : 535
سه شنبه 08 فروردین 1391 ساعت: 16:08
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب