شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو
شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد به سر تربت زهرا، على از خو

شمع اين مسأله را بر همه كس روشن كرد

 كه توان تا به سحر گريه بى شيون كرد

به سر تربت زهرا، على از خون جگر

 ناله ها در دل شب بى خبر از دشمن كرد

غم آن پهلوى بشكسته و بازوى سياه

 رخ نيلى، همه در قلب على مسكن كرد!

تنگ شد سينه بى كينه آن جان جهان

كآرزوى سفر جان ز ديار تن كرد

گفت: اى كاش كه جان از بدن آيد بيرون!

 هجر تو گلشن دنيا به على، گلخن كرد

 (عارفى ملايرى «جوكار»
تعداد بازديد : 179
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 9:42
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف