تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
![]()
|
شب است و همچنان شبهای دیگر
دوباره مادر من درد دارد
شده باغ گل رویش خزانی
بمیرم از چه رویی زرد دارد
هنوز از آن هجوم وحشیانه
گمانم مادرم سردرد دارد
پس از چندی نوازش کرد من را
وحس کردم که دستی سرد دارد
همه اینها گواهی می دهدکه
چرا بر روی چادر گرد دارد
رخ نیلی مادر آگهم کرد
که یثرب در خودش نامرد دارد
کنارش تا سحر بیدار ماندم
بداند دختری همدرد دارد
مجيد رجبي
تعداد بازديد : 171
پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 9:12
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب