تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
اشعار کوفه و شام
ای نیزه دار؛ آینه بر نیزه می بری؟
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری
از کوچه های خلوت آن جا عبور کن
خوب است اندکی به ابالفضل بنگری
کمتر بخند قاری قرآن دلش شکست
بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری
دیگر بس است نیزه خود را زمین مکوب
تو از یهودیان محل سنگ دل تری
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت
الان تو صاحب دو سه تا کیسه زری
با رقص نیزه پدرم قصد کرده ای
در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟
داری گل سری که عمویم خریده است
بی آبرو برای که سوغات می بری؟
حس می کنم به دختر خود قول داده ای
از کربلا براش دو خلخال می بری
×××
تعداد بازديد : 189
یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت: 19:02
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب