حضرت عباس ع

حضرت عباس ع

حضرت عباس ع

حضرت عباس ع

حضرت عباس ع
حضرت عباس ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت عباس ع

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد

با یه مشک خالی از دور تک و تنها میومد

موج می‌زد سینه‌ی دریا تا که زلفاشو می‌دید

ابرواش چه قدر به اون چشمای زیبا میومد

با تعجب می‌دیدند نخلا به جای آسمون

ماه این مرتبه داشت از دل صحرا میومد

می‌دونستم آخرش کوفیا چشمت می‌کنند

علمت بس که به اون قامت رعنا میومد

گمونم دستای تو عرشو بنا کرده رو آب

رو همون آبی که با دست تو بالا میومد

چشمای اهل حرم بسته به دستای تو بود

کاروانی به امید تو به این جا میومد

روی خاک وقتی می‌افتادی چی گفتی زیر لب؟

که از اون دورا صدا ناله‌ی ‌زهرا میومد

تا برادر رو صدا کردی کمی دیر رسید

آخه با دستی به پشت و کمری تا میومد

میشه دختر، پدرش بیاد ولی جا بخوره

سکینه این جوری شد بابا که تنها میومد


تعداد بازديد : 583
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 15:07
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف