تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
حضرت عباس (ع)-شهادت
پاشو ای برادر من پاشو از جا پهلوونم
پاشو که می خوام بلند شم اما دیگه نمی تونم
پاشو ای ابرو شکسته کمر منو شکستی
چشمای من پر اشکه تو چرا چشماتو بستی؟
اگه می شنوی صدامو پاشو یه کاری کن عباس
دشمنا دارن می خندن آبرو داری کن عباس
انقدر نگو که روی خیمه اومدن ندارم
انقدر نگو کنار علقمه تنهات بذارم
چی جوری رهات کنم با گرگای تشنه به خونت
کوفیا کینه دارن از ضربه های بی امونت
اینا منتظرن تا تو رو زخمی گیر بیارن
می دونم که از تن تو چیزی باقی نمی ذارن
یه دلم پیش تن تو یه دل من توی خیمه
می شنوی صدای اسباس که می رن به سوی خیمه
یادته گفتم نباشی دشمنم بی حیا می شه
یادته گفتم که پاشون توی خیمه ها وا می شه
خوش بخواب ای غیرت الله دست زینبو میبندن
پای نیزه ی سرت بر دخترای من می خندن
تعداد بازديد : 278
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 14:57
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب