|
حضرت زهرا(س)-شهادت
روضه خوان روضه ای برایم خواند
روضه ی ناله و غمی جان کاه
روضه ی سخت کوچه هایی تنگ
روضه ی مادر و کسی در راه...
مادری بود «بَضعهٌ منی»
با غمی از نبودن پدرش
خوب کوچه به یاد می آرد
لحظه های ستودن پدرش
مادری بود و کودکی کوچک
دست در دست یکدگر آرام
بعد بابا، و ناسزا به علی
زیر لب ها و بر سر هر بام
روضه می خواند روضه ای پر درد
روضه ی آن حرامی نامرد
روضه ی التماس کودک را:
آه مادر، تو را خدا برگرد!
راه برگشت پیش مادر نیست
حیف شد حیف کوچه باریک است
کاش می شد به خانه بر گردیم...
حیف شد حیف مرد نزدیک است
مادر و کوچه ها و یک طفلی
که پرید از دو چشم او امّید
کودکش پیش چشم مادر خویش
روضه ای سخت را مجسم دید:
روضه خوان گریه های سختی کرد
ناگهان عرش در تلاطم شد
مرد نامرد نامه را....، کوچه
پیش چشمان مادری گم شد...!
ناگهان پر ز اشک مادر بود
با همه قد خود زمین افتاد
روضه خوان گفت کوچه های شام
اتفاقی شبیه این افتاد!
لحظه ای بین کوچه ی خاکی
او به یاد صدای بابا بود
قصه تلخ کربلا حالا
پیش چشمان او هویدا بود:
دختر و ناله های وا اُمّا..
تا خودش را کنار دختر دید
بعد از آن قصه سخت بود و او
دید بر روی نیزه ها خورشید...!
کودکِ غرق گریه اش می گفت:
من به دیوار می گذارم سر
که نشد صورت نحیفم را
سپر صورتت کنم مادر!
کودکی بود و مادری پر درد
دست در دست یکدگر آرام
روضه خوان گفت آخر کوچه
ابتدا شد برای کوچه شام...
تعداد بازديد : 259
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 9:41
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)