تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
داغ تو را چو شمعِ شبِ تار میگریست
میرفت از خود و زغمت زار میگریست
بر لرزه میفتاد چرا شانهی خدا
وقتی که بر تو حیدر کرار میگریست
.
اول گداختیم و سپس خون گریستیم
آنگونه که ز داغ تو مسمار میگریست
از دل چگونه گریه نجوشد؟ که آن میان
دلداده ناله میزد و دلدار میگریست
هرگاه سر به شانهی هم میگذاشتند
در میکشید آهی و دیوار میگریست
حیدر اگرچه از گل رو اشک پاک کرد
شبنم دهد گواه که گلزار میگریست
محمد جواد مرادخانی
تعداد بازديد : 247
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:01
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب