خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می

خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می

خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می

خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می

خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می
خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می

خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو
خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو

گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو

تو نفس میکشی و من زنفس می افتم
حق بده جان بدهم پای همین بستر تو

چادر خاکی مادر به سر انداخته ام
که شده شمع وجودم همه خاکستر تو

استخوان در گلویت خار به چشمت مانده
از همان روز که افتاد زمین همسر تو

هیبت حیدری تو همه را می لرزاند
ولی حالا چه قدر زرد شده پیکر تو

جان من آه مکش که جگرم می سوزد
صحبتی کن به فدای سخن آخر تو

دم آخر به حسینت چه وصیت کردی؟
گفتی با گریه : فدای بدن پرپر تو

ماجرا چیست که اینگونه به من میگویی
دخترم چشم طمع هست برآن معجر تو

محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 313
یکشنبه 06 تیر 1395 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف