اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوتر س�

اشعار ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را

بال و پر میخواهم و دستی کبوتر ساز را

همسفر میخواهم و یک فرصت آغاز را

تا خدای نیمه ی این ماه ، راهی باز را

 

جلوه ای امشب زمین را عرش اعلی میکند

راه دنیا را به سمت آسمان وا میکند

 

حُسن هر چیزی دلیل آفرینَش میشود

مثل انگشتر که معمولا نگینش میشود

حُسن مسجد واعظ منبر نشینش میشود

آنچه در این ماه حُسن بی قرینش میشود

 

نیمه ی ماه است و لطف روز میلاد کریم

آی سائل ها خدا امشب به ما داده کریم

 

نه فقط جبریل دارد میزند بر کوس نور

بلکه میکوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور

حاصل پیوند اقیانوس و اقیانوس نور

میشود نوری که بر پایش زند گل بوسه ، نور

 

معنی نور علی نور است این خورشید عشق

کز رخش در بیت زهرا و علی تابیده عشق

 

عشق پیغمبر عزیز فاطمه جان علی ست

او که خود میراث دارِ ، خان احسان علی ست

خنده هایش جلوه ی لب های خندان علی ست

هرکه امشب آمده افطار مهمان علی ست

 

سور دارد  میدهد مولا تمام شهر را

با نمک های تو شیرین کرده کام شهر را

 

میرسی و چشمه چشمه جود جاری میکنی

فصل های سائلانت را بهاری میکنی

تو خدا را نیز در این ماه یاری میکنی

چون که مهمانی او را سفره داری میکنی

 

ای دعای هر نمازت یا علی و یا عظیم

خوش به حال اهل بیتی که تو را دارد کریم

 

چشم های مهربانت عشق را فریاد کرد

چون دل چندین جذامی را شدیداً شاد کرد

در ازای شاخه ای گل یک کنیز آزاد کرد

 هر زمانی ذهنم از لطفت به آن سگ یاد کرد

 

با خودم گفتم مرا هم آسمانی میکند

با کسی مانند من هم مهربانی میکند

 

آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است

یک سلامی نذر عبدالله و نذر قاسم است

با ولای تو یقین دارم که دینم سالم است

بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است

 

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

در صراط مستقیمت هیچ کس گمراه نیست

 

آخر شعرم رسید و باز نیت میکنم

چشم را میبندم و قصد زیارت میکنم

میرسم پیشت ولی احساس غربت میکنم

با کبوتر های خاکی تو صحبت میکنم

 

در خیال این خاک را با صحن ها پر میکنم

بر مزار تو ضریحی ر تصور میکنم

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 381
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 16:58
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف