امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م

امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م

امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م

امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م

امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م
امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امام حسن عسکری(ع)-ولادت مهربانا مهربانی كرده ای خشت و گل را آسمانی كرده ای حكمت از دل دُرفشانی می كند با قلم قلبم تبانی می كند چشم صحرا را م

امام حسن عسکری(ع)-ولادت

 

مهربانا  مهربانی كرده ای

خشت و گل را آسمانی كرده ای

حكمت از دل دُرفشانی می كند

با قلم قلبم تبانی می كند

چشم صحرا را مزیّن كرده ای

نور زهرا را مُبیَّن كرده ای

نُه فلك مجذوب یك دلدار ماند

هفت اقلیم از هبوط یار ماند

آن زمانی كه نه گِل نه آب بود

با تو نَه خورشید نَه مهتاب بود

دستِ ذاتت هستِ مسطور آفرید

از صفاتت چارده نور آفرید

چار و دَه مبهوت یكدیگر شدند

عَلَّم الاَسماء را از بَر شدند

نور واحد چارده تقسیم شد

سال و ماه و هفته ها ترسیم شد

چون نظر كردند بر حالات خویش

ذات را دیدند در مرآت خویش

تا مهّی ، هفته ، از اِعراب یافت

قصّة سبع مثانی باب یافت

تا دل افتد روز و شب در دامشان

ثبت شد ساعات هم بر نامشان

بوی گلهای معطّر می وزد

شنبه ها عطر محمد می رسد

یاس و سُنبل هدیة یكشنبه هاست

عطر زهرا و علی در جان ماست

گُل كند در هر دوشنبه نور عین

گاه  از نور حسن گاهی حسین

هر سه شنبه می وزد عطر سه گل

سین و یاء و صاد اندر هر سُبُل

چهار شنبه موسوی گردد فضا

از رضا و باب و دو ابن الرضا

می شود لب تر ز جام عسگری

هر شب جمعه به نام عسگری

ذكر آب و ذكر باد و ذكر خاك

یا امام عسگری روحی فداك

دوستان محتاج لبخند تو اَند

جمع موجودات در بند تو اَند

ای زمان از بس ترا  دارایی است

در زمین هنگام حُسن آرایی است

باید این احساس را اذعان كنم

آنچه استاد ازل گفت آن كنم

باید از ساقی دلها دم زنم

تا در این میخانه در محكم زنم

آمد آن پشت و پناه شیعیان

شد جمال وجه رحمانی عیان

او بود خورشید كز نو سر زده

یا حسن در وجه اَحسَن آمده

بسكه او مجذوب در توحید شد

ذره هم در پرتوش خورشید شد

آمد آن محنت كش شادی فروش

تا كشد بار ولایت را به دوش

گرچه گردد ساكن تبعیدگاه

می گشاید تا خدا بر شیعه راه

راز دار صُلب منصور است او

معنی نورٌ علی نور است او

شیوه اش هنجار های معنوی است

سیره اش طرح قیام مهدوی است

هرچه گویم از سجایایش كم است

كن توسل حبل عشقش محكم است

تا گدای سامرایش می شویم

بی گمان حاجت روایش می شویم

سامرا گفتم دلم آمد به شور

جشن میلاد است یا شورِ نشور

شیعه احساس غریبی می كند

ذكر ادرك یا حبیبی می كند

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده


تعداد بازديد : 147
جمعه 18 بهمن 1392 ساعت: 13:23
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف