تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
دگر از ناز و ادایم خبری نیست که نیست
و از آن موی بلندم اثری نیست که نیست
هر چه تو بافته بودی همه اش سوخت که سوخت
همه اش سوخت،به جز مختصری نیست که نیست
سنگ ها رحم نکردند به حوریه ی تو
خواستم پر بکشم، بال و پری نیست که نیست
کمک از شانه ی دیوار گرفتم، نشد آه
پا شوم،راه روم، چون کمری نیست که نیست
به سرم دست بکش…بوسه بزن…بوسه بده
مانده ام چشم به راه پدری نیست که نیست
فرزاد نظافتی
تعداد بازديد : 57
سه شنبه 26 آبان 1394 ساعت: 10:12
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب