پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�

پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�

پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�

پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�

پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�
پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
پایان رسیده کار من از ابتدای خویش باید ببینم از طرف حق سزای خویش آمد خزان و روی به پایان رسید عمر کا�

پایان رسیده کار من از ابتدای خویش
باید ببینم از طرف حق سزای خویش

آمد خزان و روی به پایان رسید عمر
کاری نکرده ام بخدا از برای خویش

نالیده ام ز دست گناهان بی شمار
غرق خجالتم ز همه ناله های خویش

عمری دویده ام به مسیر خطا و حال
دارم گلایه می کنم از دست و پای خویش

چون مرغکی که بال وپرش را شکسته اند
سر را به زیر برده ام از توبه های خویش

از بسکه توبه کردم و پیمان شکسته ام
رنگی دگر نمانده به ظرف حنای خویش

چون بندگی نکرده و غفلت نموده ام
شرمنده ام به محضر خود از خدای خویش

-

در پای قبر و وقت سوال و بلای حشر
کردم حساب بر سفر کربلای خویش

میلاد یعقوبی


تعداد بازديد : 113
دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت: 15:56
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف